باستان شناسی دکتر نوجوان معروف به الهه باستان

باستان شناسی یک علم است
باستان شناسی دکتر نوجوان معروف به الهه باستان

سلام دوستان ما خرافات ، حرفهای پوچ ، داستانهای خیالی و دفینه یابی که از روی حرف و حدیث باشد را رد می کنیم. امروزه با استفاده از تجربیات بدست آمده از دفینه یابان مشهور و با استفاده از نتایجی که علم باستان شناسی بدست آورده سعی می کنیم که به جستجوگران گنج ، باستانشناسی جدید و مدرن ، مناسب عقل و علم را ارائه نماییم. تفاوت و دیدگاه ما این است که به دور از خرافات ، دروغ ، حرفهای مزخرف و با تکیه بر علوم باستان شناسی نظرات خودمان را بیان کنیم. تمام دیدگاه ها و موارد ارائه شده در سایت اطلاعات ابتدایی برای تعیین هدف است و همچنین اطلاعات دادن به عموم تا سرمایه ملی به یغما نرود همه ما مسئول هستیم پس با برخورد با افراد سود جو با ۱۱۳ تماس بگیرید.

پیام های کوتاه
  • ۲ خرداد ۹۵ , ۱۵:۲۸
    سلام
  • ۲۲ اسفند ۹۴ , ۱۸:۱۲
    سلام

۲۲ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

 

تاریخ ایران داستانی طولانی و پیچیده است از حمله‌ها، مقاومت‌ها، بازسازی‌ها و پابرجایی ملتی کهن.

 

آن هنگام که شکوه و عظمت تاریخ ایران به پایان رسید و مهاجمان خارجی از هر طرف بر سرزمینمان تاختند، ایران فرازونشیب‌های زیادی را تجربه کرد. دردها را تا سرحد مرگ به جان خرید و باز از جای برخاست. چه بسیار مردان و زنان وطن‌دار که تلاش کردند تا در لحظه‌های سرنوشت‌ساز، ستون زیر سقف میهنشان باشند و جان عزیز خویش را در این راه فدا کردند؛ انسان‌هایی که گاه حتی نامی از آن‏ها در دفتر تاریخ ایران نمانده است و گمنام‌اند.

 

تاریخ این سرزمین به ما نشان می‌دهد که چگونه ملتی از پس شکوه و امپراتوری بزرگ و متمدن، فروپاشی خود را تاب آورده است. تاریخ ایران داستانی رازآلود از راه‌و‌روش ملتی است که تلاش کرده هویتش را با تکیه بر غنای فرهنگی خود حفظ کند.

 

برای آنکه به ‏خاطر سپردن سلسله‌های حکومتی تاریخ ایران آسان‌تر شود و بتوانید خلاصه‏ تاریخ ایران را خیلی سریع بخوانید، وبسایت «دستی بر ایران» آن را به‌‏صورت ترتیب زمانی ارائه کرده است.

 

ترتیب زمانی تاریخ ایران

دوران ماقبل تاریخ در ایران شامل این زمان‌‏هاست:

 

قبل از ۱۰۰هزار سال پیش: دوران پارینه‌سنگی زیرین

آثار ساخته‏‌شده از سنگ در این دوران، فقط در سه استان یافت شده است: خراسان، آذربایجان و سیستان و بلوچستان (فرهنگ آشولی).

 

از ۱۰۰هزار تا ۴۰هزار سال پیش: دوران پارینه‌سنگی میانی

آثار این دوران در چند استان‌ یافت شده است، ازجمله لرستان، ایلام، کرمانشاهان، گلستان و تهران.

 

از ۴۰هزار تا ۱۱هزار سال پیش: دوران پارینه‌سنگی زبرین

آثار این دوران در استان‌هایی یافت شده است، ازجمله لرستان، کرمانشاهان و ایلام.

 

از ۲۰هزار تا ۷هزار سال پیش: دوران فراپارینه‌سنگی

آثار این دوره در استان مازندران یافت شده است.

 

از ۸هزار سال پیش از میلاد: دوران نوسنگی

مشخصات زندگی در دوران نوسنگی عبارت بود از جمع‌آوری و ذخیره‌ی آذوقه، تولید غذا و یکجانشینی. آثار این دوره در بسیاری از مکان‌ها و تپه‌ها و غارهای تاریخی یافت شده است.

 

از ۵هزار سال پیش از میلاد

آثار این دوره در بسیاری از مکان‌ها، تپه‌ها، غارها و پناهگاه‌های سنگی تاریخی یافت شده است.

 

از ۵هزار تا ۴هزار سال پیش از میلاد

این دوره زمان رونق فناوری در زمینه‌هایی مانند سفال و آهنگری، اختراع چرخ سفالگری و ابزارهای مسی بود. آثار این دوره در مکان‌ها و تپه‌‏های تاریخی یافت شده است.

 

از ۳هزار سال پیش از میلاد

لوح‌های گلی در اوایل و اواخر نظام‌های خط عیلامی، فرهنگ گرگان و فرهنگ‌های گیان چهارم و سوم در استان لرستان ازجمله آثار و مشخصه‌های این عصر است. آثار این دوره در مکان‌ها و تپه‏‌های تاریخی بسیاری یافت شده است.

 

از ۲هزار سال پیش از میلاد

قلعه‏‌ی شغا در استان فارس یکی از بازمانده‌های این دوره است. آثار این دوره در بسیاری از مکان‌ها و تپه‌‏های تاریخی یافت شده است.

 

از 1150 تا 1400 پیش از میلاد

این دوره، پایان فرهنگ‌های عصر برنز و آغاز فرهنگ‌های عصر آهن بود. آثار این دوره نیز در مکان‌ها و تپه‌‏های تاریخی پرشماری یافت شده است.

 

دوران پیش از اسلام در تاریخ ایران

از 2500 تا 2600 سال پیش از میلاد

آغاز حکومت سلسله‏‌ی عیلامی‌ها، پادشاهان اوان و جنگ علیه بین‏‌النهرین.

 

از 1100 تا 1450 سال پیش از میلاد

دوران میانی عیلامی‌ها که جنگ میان عیلامی‌ها و بین‌‏النهرین هنوز ادامه داشته است.

 

۸۱۴ سال پیش از میلاد کوروش بزرگ؛ عیلامی‌های جدید

اسناد تاریخی این دوره، به‏‌مدت ۲۰۰ سال مخفی نگه داشته شدند.

 

بعد از ویرانی‌های بسیاری که از جنگ باقی مانده بود، کوروش بزرگ از انشان وارد شد و کنترل عیلام را در حدود سال ۵۵۸ پیش از میلاد به دست گرفت و فصل امپراتوری‌‏های بزرگ در تاریخ ایران آغاز گردید.

 

مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران

مادها

چندین ملّت در اواخر نیمه‏‌ی دوم قرن هفتم پیش از میلاد باهم متحد شدند تا پادشاهی مادها را تشکیل دهند. این قوم‌‏ها شامل غلاطیان، موریتانیایی‌ها، کاسی‌ها، اورارتویی‌ها، کاسپین‌‏ها و مانایی‌ها بودند که با آریایی‌‏ها متحد شدند. دیاکو امپراتوری مادها را بنا نهاد. پادشاهی آشوری توسط مادها سقوط کرد؛ این پادشاهی بی‌رحم‏‌ترین قدرت آن زمان به حساب می‌آمد.

 

هخامنشیان

هخامنشیان اولین و بزرگ‏ترین امپراتوری ایرانی را شکل دادند. حکومت آن‌ها حدود دویست سال بر بیش از یک‌‏سوم جهان فرمانروایی کرد. کوروش دوم که به‌حق به او لقب کوروش کبیر داده‌اند، پایه‌گذار این پادشاهی شکوهمند بود. او نه‏‌تنها فاتح سرزمین‌ها بود، بلکه پایه‌گذار منش انسانی در حکمرانی بر انسان‌ها نیز به حساب می‌آید.

 

کوروش کبیر و داریوش سوم، دو پادشاه تأثیرگذار و مهم دودمان هخامنشی هستند. پادشاهی شکوهمند هخامنشیان با حمله‏‌ی اسکندر مقدونی به ایران از میان رفت تا برای ما فقط یادمانی پرغرور از آن در تاریخ ایران به یادگار بماند.

 

گاه‌شمار امپراتوری هخامنشیان

۵۵۰ سال پیش از میلاد: کوروش مادها را در پاسارگاد شکست داد و سلسله‌‏ی هخامنشیان را بنیان‏‌گذاری کرد و امپراتوری خود را گسترش داد.

522 تا 486 سال پیش از میلاد: داریوش اول یا داریوش بزرگ، شورشگران را سرکوب و اولین جامعه‏‌ی مدنی را در ایران تأسیس کرد و امپراتوری را گسترش داد. وی دستور ساخت تخت‌جمشید را داد.

۳۳۰ سال پیش از میلاد: اسکندر به ایران حمله و تخت‌جمشید نیمه‏‌ساخته را نابود کرد و امپراتوری پارس را در دست گرفت.

۳۲۳ سال پیش از میلاد: مرگ اسکندر.

سلوکی‌ها

بعد از حمله‌ی‌ اسکندر به ایران و تصرف آن، جانشینان او سلسله‌ی سلوکیان را در ایران برپا کردند. اسکندر سعی می‌کرد خود را پیرو کوروش معرفی کند؛ به همین دلیل، حتی برخلاف سنت یونانیان، با شاهزادگانی از ایران ازدواج کرد.

 

بعد از مرگ اسکندر، سرداران سپاه او بیست سال بر سر جانشینی‌اش جنگیدند تا بالاخره سلوکوس یکم فرمانروایی ایران را تصاحب کرد. سرانجام، سلسله‌ی سلوکیان به‏‌دست قوم کوچ‌‏نشین پارت‌ها از میان رفت تا باز شاهد برپایی حکومتی ایرانی در تاریخ ایران باشیم.

 

گاه‌شمار سلسله‌ی سلوکیان

312 تا 281 سال پیش از میلاد: سلوکوس یکم نیکاتور، سلسله‌‏ی یونانی سلوکیان را در سرزمین پارس تأسیس کرد.

261 تا 281 سال پیش از میلاد: برسرکارآمدن آنتیوخوس اول و آغاز شورش‌‌های گسترده‌ی محلی. او بعد از بیست سال حکومت، در یکی از درگیری‌‏ها‌ کشته شد.

246 تا 226 سال پیش از میلاد: حکومت سلوکوس دوم و قدرت‏‌گرفتن تدریجی اشکانیان.

176 تا 164 سال پیش از میلاد: آنتیوخوس چهارم، آخرین پادشاه سلوکیان بود. اشکانیان به حکومت سلوکیان در ایران پایان دادند.

اشکانیان

اشکانیان قومی پارت بودند که در شرق ایران زندگی می‌کردند. آن‏‌ها مردمانی کوچ‌نشین و دلیر بودند که در فنون جنگی مهارت داشتند و توانستند سلوکیان را از سرزمین ایران عقب برانند و فرمانروایی اشکانیان را پی‌‌ریزی نمایند. آن‌ها این سلسله را به‌‏نام نیای خویش ارشک، اشکانیان نام نهادند.

 

گاه‌شمار دودمان اشکانیان

۲۵۰ سال پیش از میلاد: شاهنشاهی اشکانیان از سلسله‏ی پارت‌ها خراسان را فتح کرد، سپس این شهر به کنترل سلوکی‌ها درآمد.

161 تا 138 سال پیش از میلاد: مهرداد یکم امپراتوری پارسیان را بنا نهاد.

سال 123 تا 89 سال پیش از میلاد: مهرداد دوم پادشاه ایران بود. او با سولا، نماینده‌ی روم پیمان صلح بست و سکاهای مهاجم را از ایران عقب راند. مهرداد دوم ارمنستان و بخش بزرگی از میان‌رودان را به خاک ایران ضمیمه کرد.

123 تا 87 سال پیش از میلاد: اوج امپراتوری پارت‌ها.

از ۸۷ سال پیش از میلاد تا ۲۲۴ سال بعد از آن: افول امپراتوری پارت‌ها و قدرت‌‏گرفتن روم. در این دوره درگیری بر سر قدرت و برادرکشی بین اشکانیان اوج گرفت و باعث ضعف دودمان اشکانی شد.

سال 224 میلادی: اردوان پنجم از اردشیر ساسانی شکست خورد و به‌‏دست او کشته شد. سلسله‌ی اشکانیان با مرگ اردوان پنجم از بین رفت.

ساسانیان

پس از اشکانیان، ساسانیان حکومت بر ایران را به چنگ آوردند. در زمان آن‏ها به دین زرتشت و روحانیان این دین اهمیت ویژه داده شد و آتشکده‌ها رونق گرفت. نظام طبقاتی در اجتماع برقرار گردید و پادشاهان ساسانی که در بالاترین درجه‌ی اجتماعی قرار می‌گرفتند، خود را صاحب فره ایزدی می‌دانستند. حکومت ساسانیان با حمله‌ی اعراب به ایران برچیده شد.

 

گاه‌شمار سلسله‌ی ساسانیان

سال 224 تا 241 میلادی: اردشیر یکم بر پارت‌ها غلبه کرد و امپراتوری ساسانیان را بنا نهاد.

سال 241 تا 272 میلادی: شاپور یکم به امپراتوری روم حمله کرد (۲۵۲-۲۶۱ میلادی) و والرینِ امپراتور را در سال ۲۶۰ میلادی دستگیر نمود.

سال 242 تا 273 میلادی: مانی پیامبر ظهور کرد.

سال 250 تا 300 میلادی: مذهب ارمنستان به مسیحیت تغییر کرد.

سال ۲۸۳ میلادی: گاروس امپراتور تیسفون را تسخیر کرد. ارمنستان و شمال بین‌النهرین به روم واگذار شد.

سال ۳۶۳ میلادی: شاپور دوم، ژولینِ مرتد را در جنگ شکست داد و ارمنستان و شمال بین‌النهرین را تسخیر کرد.

سال ۳۷۹ میلادی: صلح با روم برقرار شد.

سال ۴۲۵ میلادی: هون‌های سفید به خراسان حمله کردند.

سال ۴۸۹ میلادی: کلیسای نستوری بنا شد.

سال 499 تا 531 میلادی: قدرت ساسانیان اوج گرفت.

سال ۵۲۹ میلادی: ژوستینین مدارس را بست. دانشمندان به ایران مهاجرت کردند.

سال ۶۰۸ میلادی: ساسانی‌ها به بیزانتیوم حمله کردند.

سال ۶۱۴ میلادی: خسرو دوم دمشق و اورشلیم را تسخیر کرد و صلیب راستین را به تیسفون آورد.

سال ۶۲۲ میلادی: هراکلیوس، خسرو دوم را شکست داد. سالی بود که حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام، از مکه هجرت کرد.

سال ۶۳۲ میلادی: حضرت محمد(ص) درگذشت.

سال 632 تا 651 میلادی: یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی به حکومت رسید.

سال 635 تا 641 میلادی: اعراب، دمشق و تیسفون را تسخیر کردند. آن‌ها پارس‌ها را شکست دادند و سرزمین پارس را به امپراتوری عرب الحاق نمودند.

سال ۶۵۱ میلادی: یزدگرد سوم مُرد.

دوران پس از اسلام در تاریخ ایران

نارضایتی مردم از کشورداری ساسانیان، راه را برای حمله و کشورگشایی اعراب باز کرد. پس از فروپاشی حکومت ساسانیان و تسلط اعراب بر ایران، فصل جدیدی در تاریخ ایران گشوده و دوران پس از اسلام آغاز شد.

 

بعد از حمله‌ی اعراب به ایران، ایرانیان سه دوره حکومت عربی را تجربه کردند: خلفای راشدین و خلافت اموی و خلافت عباسی. در همگی آن‏ها، کم‏وبیش شاهد قیام و شورش ایرانیان علیه حکومت اعراب هستیم. از دوره‌ی خلافت عباسیان، ایرانیان به‌‏تدریج موفق شدند حکومت‌‏های محلی نیمه‏‌مستقلی را تشکیل دهند و این آغاز زوال فرمانروایی خلفای عرب بر ایران بود.

 

سلسله‌های محلی بعد از حمله اعراب به ایران

سال 661 تا 750 میلادی: حکمرانی خلفای اموی در دمشق.

سال 750 تا 1257 میلادی: حکمرانی خلفای عباسی در بغداد.

سال 756 تا 1031 میلادی: خلافت عربی قرطبه.

سال 872 تا 903 میلادی: برقراری سلسله‏‌ی صفاری در خراسان.

سال 903 تا 999 میلادی: حکومت سلسله‏‌ی سامانی در خراسان.

سال 935 تا 1055 میلادی: ظهور آل‌‌بویه در نزدیکی شیراز.

سال 962 تا 1044 میلادی: ظهور سلسله‏‌ی غزنویان در شرق و به چالش کشیدن سامانیان.

سلجوقیان و مغول‌ها (ایلخانیان)

در سال‏‌های 1037 تا 1055 میلادی، ترک‌های سلجوقی به فرمانده‌ی طغرل‌بیگ به ایران حمله کردند. حکومت آل‌بویه را ابومسلم، فرمانده‌ ایرانی ارتش عباسی، به پایان رساند.

 

گاه‌شمار دوره‌ی سلجوقیان و ایلخانیان

سال ۱۰۷۳ میلادی: اوج قدرت سلجوقی‌ها.

سال 1090 تا 1257 میلادی: استقرار آل اسماعیل که بعداً «حشاشیون» نام گرفتند، در درّه‏‌ی الموت، جبهه‌‏ی جنوبی البرز مرکزی و نزدیک قزوین.

سال 1117 تا 1157 میلادی: حکومت سلطان سنجر و پایان سلجوقیان در ایران.

سال 1219 تا 1227 میلادی: ویرانی ایران به‌دست چنگیزخان.

سال 1256 تا 1265 میلادی: بنا‌نهادن سلسله‏‌ی ایلخانی به‌دست هلاکو، نوه‏ی چنگیزخان و ‌پایتختی مراغه.

سال 1295 تا 1304 میلادی: غازان‏خان و گرویدن نهایی او به دین اسلام.

سال ۱۳۳۴ میلادی: پایان سلسله‌‏ی ایلخانی.

تیموریان

گاه‌شمار دودمان تیموریان

سال 1380 تا 1393 میلادی: تیمور ایران را فتح کرد. کلیسای نستوری به حالت تعلیق درآمد.

سال 1397 تا 1447 میلادی: تیمور هند را ویران کرد؛ سپس درگذشت. جانشین او، شاهرخ، منطقه‏‌ی «آمو دریا» را فتح کرد.

سال 1408 تا 1453 میلادی: قره‌‏قویونلو ترکمن ظهور کرد.

سال ۱۴۶۱ میلادی: ترک‌های عثمانی وارد شمال‌‏غرب ایران شدند و تیموریان را به شرق عقب راندند.

صفویان

صفویان توانستند حکومت مرکزی قدرتمندی را در ایران تشکیل دهند. شاه‌اسماعیل پایه‌گذار این سلسله است. شاه‌عباس نیز این سلسله را به اوج قدرت و ثبات رساند.

 

در دوره‌ی صفویان، ایران با هم‌مرز شرقی خود یعنی حکومت عثمانی، درگیری مداوم داشت.

 

گاه‌شمار حکومت صفویان

سال 1502 تا 1524 میلادی: شاه‌اسماعیل سلسله‌ی صفویان را بنا نهاد. تشیع، مذهب رسمی کشور اعلام شد.

سال 1587 تا 1628 میلادی: شاه عباس اول، ترک‌ها را در شمال شکست داد، بغداد را فتح و اصفهان را به پایتختی انتخاب نمود.

سال 1624 تا 1722 میلادی: افغان‌ها، اصفهان را محاصره و تاج‌و‌تخت را تاراج کردند. دودمان صفویان نابود شد. در این زمان، سلطان‌حسین پادشاه بود. بعد از او، شاه تهماسب دوم و شاه عباس سوم تلاش کردند تا در بخش‌‏هایی از ایران، حکومت را به دست بگیرند که بی‌نتیجه بود.

سال 1722 تا 1724 میلادی: افغان‌ها ایران را ویران و اصفهان و شیراز را تسخیر کردند. آن‏ها شاهزاده‌های صفوی را قتل‏‌عام نمودند.

افشاریان و زندیان

نادرقلی سردار جنگ بود، او اصفهان را از چنگ افغان‌ها به در آورد و به‌‏دست پادشاه صفوی، شاه تهماسب دوم سپرد. شاه‌تهماسب در نبرد با عثمانی‌ها شکست خورد و با آنان پیمان صلح بست. بدین ترتیب، بی‌لیاقتی او به نادر قلی خان اثبات شد.

 

نادر با رأی بزرگان، قدرت را در ایران به دست گرفت و شاه ایران شد. بعد از نادر شاه افشار، سلسله‌ی افشاریان شاه مقتدری نداشت و جای خود را به زندیان داد.

 

گاه‌شمار سلسله‌ی افشاریان

سال 1729 تا 1739 میلادی: نادرقلی سلسله‌‏ی افشاریان را بنا نهاد، افغان‌ها را بیرون راند و افغانستان و هند را فتح کرد؛ سپس تجاوز عثمانی‌ها به ایران را منکوب کرد. او جانشین مناسبی برای بعد از خود نداشت و با مرگش سلسله‌ی افشاریان نیز فروپاشید.

سال 1750 تا 1795 میلادی: سلسله‏‌ی زندیان از شیراز حکومت می‌کرد. بعد از افشاریان و پیش از طلوع قاجاریان در ایران، کریمخان زند حکومتی در ایران تشکیل داد که چندان دیر نپایید و بعد از 46 سال منقرض شد.

قاجاریان

قاجاریان ۱۳۰ سال بر ایران حکومت کردند. در این دوره بخش‏‌های مهمی از ایران جدا شد و سرزمینمان شاهد افت‌‏و‏خیزهای بسیار بود.

 

گاه‌شمار حکومت قاجاریان

سال 1795 تا 1925 میلادی: سلسله‌‏ی قاجار در تهران و به‌‏صورت محلی حکومت می‌کرد.

سال 1796 میلادی: آقا محمدخان قاجار، سلسله‌ی قاجاریان را تأسیس کرد.

سال ۱۸۱۸ میلادی: در زمان حکومت فتحعلی‌‏شاه، عهدنامه‌ی گلستان بین ایران و روسیه بسته شد و طی آن، سرزمین‌هایی از شمال ایران به روسیه تسلیم گردید.

سال ۱۸۲۷ میلادی: روسیه تبریز را تسخیر کرد.

سال 1828 میلادی: قرارداد ترکمانچای بین فتحعلی‌شاه قاجار و دولت تزاری روسیه بسته شد. طبق این قرارداد، ایروان و نخجوان و بخش‏‌هایی از تالش به روسیه واگذار شد.

سال 1896 تا 1906 میلادی: انقلاب مشروطه به وقوع پیوست.

سال ۱۹۰۶ میلادی: مشروطیت اعلام شد.

سال ۱۹۰۸ میلادی: ملّی‌گرایان قیام کردند.

سال ۱۹۰۹ میلادی: شرکت نفت انگلیسی ایرانی تشکیل شد؛ این شرکت بعدها بریتیش پترولیوم نام گرفت.

سال 1917 تا 1919 میلادی: قحطی بزرگ در ایران طی جنگ جهانی اول رخ داد. در این قحطی 40درصد جمعیت ایران از بین رفت.

سال1920 میلادی: قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز و میرزا کوچک خان در گیلان به وقوع پیوست.

سال 1909 تا 1923 میلادی: احمد شاه آخرین پادشاه قاجار بود. رضاخان به‌‏عنوان نخست وزیر انتخاب شد.

سال 1922 میلادی: کودتای رضاخان میرپنج و عزل احمدشاه، آخرین شاه قاجار به وقوع پیوست.سال ۱۹۲۴ میلادی: سلسله‌‏ی قاجار سقوط کرد.

دودمان پهلوی

با برچیده‏‌شدن بساط دودمان قاجار، حکومت پهلوی در ایران برقرار شد. در این دوران، ایران وارد عرصه‏‌ی جدیدی از حیات خود شد و به‌‏سمت پیشرفت و ارتباط با دنیای مدرن گام برداشت. رضاشاه در راه زنده‌سازی فرهنگ کهن ایران و امپراتوری ‌باستانی تلاش کرد. او به اقتدار و دیکتاتوری در کشورداری شهرت دارد.

 

گاه‌شمار سلسله‌ی پهلوی

سال ۱۹۲۵ میلادی: رضاخان خود را «رضاشاه» نامید و سلسله‌‏ی پهلوی را بنیان نهاد.

سال 1314 خورشیدی: نام‏ پارس یا پرشیا بر ایران گذارده شد و به‌‏عنوان نام رسمی کشور به جهان اعلام گردید.

سال 1941میلادی: در جریان جنگ جهانی دوم، متفقین ایران را اشغال کردند. رضاشاه تبعید شد و محمدرضا، پسر او بر تخت ‏نشست.

سال 1943 میلادی: کنفرانس تهران (چرچیل و روزولت و استالین) برگزاری شد. ایران دوباره تمامیت ارضی خود را به دست آورد.

سال ۱۹۵۱ میلادی: دکتر مصدق نخست‏ وزیر شد و برای ملی‏‌شدن صنعت نفت تلاش کرد.

سال 1953: کودتای 28 مرداد علیه نهضت ملی نفت رخ داد و طی آن محمد مصدق دستگیر و محاکمه شد. محمدرضا شاه به ایران و بر سر کار بازگشت.

سال ۱۹۵۵ میلادی: ایران به سازمان پیمان مرکزی پیوست.

سال ۱۹۵۹ میلادی: ایران پیمان دفاعی با آمریکا امضا کرد.

سال ۱۹۶۳ میلادی: آیت الله خمینی در سطح کشور و در اعتراض به شاه، قیام دینی نمود.

سال ۱۹۶۷ میلادی: محمدرضا و ملکه فرح تاج‏گذاری کردند.

سال ۱۹۶۹ میلادی: تنش‌ها میان ایران و عراق بر سر اروندرود (شط العرب) بالا گرفت.

سال 1971 میلادی: جشن ۲۵۰۰ ساله‏‌ی شاهنشاهی ایران برگزار شد.

سال 1978 تا 1979 میلادی: اعتراض مردم به شاهنشاهی بالا گرفت و موجب فرار شاه و انقراض سلسله‌ی پهلوی شد.

جمهوری اسلامی ایران

گاه‌شمار دوره‌ی جمهوری اسلامی ایران

سال ۱۹۷۹ میلادی: مردم به برقراری حکومت جمهوری اسلامی ایران تحت رهبری آیت‌ الله خمینی رأی دادند.

سال ۱۹۸۰ میلادی: عراق به ایران حمله کرد.

سال ۱۹۸۸ میلادی: ایران و عرق قطعنامه‏‌ی ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفتند و ایران آتش‌‏بس نهایی جنگ ۸ساله را اعلام کرد.

سال ۱۹۸۹ میلادی: آیت‏‌الله خمینی درگذشت و آیت‏الله خامنه‌ای به‌‏عنوان ولی فقیه کشور انتخاب شد.

جدول خلاصه تاریخ ایران

ردیف سلسله حکومتی آغاز پایان

1 مادها ۵۴۹ میلادی ۶۰۷ میلادی

2 هخامنشیان ۳۳۰ میلادی ۵۵۰ میلادی

3 سلوکیان ۲۴۷ میلادی ۳۳۰ میلادی

4 پارت ها ۲۲۴ میلادی ۲۴۷ میلادی

5 ساسانیان ۲۲۴ میلادی ۶۴۲ میلادی

6 حمله اعراب ۶۴۲ میلادی ۸۲۱ میلادی

7 طاهریان ۸۲۱ میلادی ۸۹۳ میلادی

8 علویان ۸۲۸ میلادی پایان تدریجی

9 صفاریان ۸۶۷ میلادی ۸۹۲ میلادی

10 سامانیان ۸۹۲ میلادی ۱۰۰۵ میلادی

11 زیاریان، آل بویه و دیلمیان ۹۲۸ میلادی ۱۰۵۲ میلادی

12 غزنویان ۹۶۲ میلادی ۱۰۴۰ میلادی

13 سلجوقیان ۱۰۴۰ میلادی ۱۲۵۶ میلادی

14 خوارزمشاهیان ۱۲۲۰ میلادی ۱۱۷۲ میلادی

15 ایلخانیان ۱۲۵۶ میلادی ۱۳۸۳ میلادی

16 تیموریان ۱۳۸۳ میلادی ۱۵۰۱ میلادی

17 صفویان ۱۵۰۱ میلادی ۱۷۳۶ میلادی

18 افشاریان و زندیان ۱۷۳۶ میلادی ۱۷۹۵ میلادی

19 قاجاریان ۱۷۹۵ میلادی ۱۹۲۵ میلادی

20 پهلوی ۱۹۲۵ میلادی ۱۹۷۹ میلادی

برای مطالعه بیشتر:

 

بررسی ظهور و افول هخامنشیان در بازدید از سه مکان تاریخی

ایران در جاده ابریشم باستانی، شبکه قدیمی راه های تجاری

تاریخ خوارزمشاهیان؛ دوره‌ی ترس و جنگ (۱۰۹۷ تا ۱۲۳۱ میلادی)

تاریخ غزنویان در ایران پس از اسلام (۹۶۲ تا ۱۰۴۰ میلادی)

تاریخ زیاریان، آل بویه و دیلمیان (سال ۹۲۸ تا ۱۰۵۲ میلادی)

تاریخ سامانیان در ایران پس از اسلام (سال ۸۹۲ تا ۱۰۰۵ میلادی)

تاریخ صفاریان در ایران پس از اسلام (سال ۸۶۷ تا ۸۹۲ میلادی)

تاریخ علویان در ایران پس از اسلام (سال 828 میلادی)

تاریخ طاهریان در ایران پس از اسلام (از ۸۲۱ تا ۸۹۳ میلادی)

اهمیت کوروش کبیر در تاریخ ایران

پرسش‌‏هایی درباره‏‌ی تاریخ ایران

اگر پاسخ پرسش خود درباره‏‌ی تاریخ ایران را اینجا پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌های زیر این پست برای ما کامنت بگذارید و سؤالتان را بپرسید. ما حتماً به آن پاسخ خواهیم داد.

 

عمده‌ترین تمدن‌های ایران پیش از دوره‌‏ی تاریخی کدام هستند؟

در تاریخ ایران، تمدن‌های مختلفی وجود داشته‌اند که برخی از آن‌ها حکومت‌هایی مستقل بودند و برخی مستقل نبودند. عمده‌ترین این تمدن‌ها عبارت‌‏اند از:

تمدن شهر سوخته در سیستان

تمدن شهداد در کرمان

تمدن سیلک در کاشان

تمدن تپه‌ی مارلیک در گیلان

تمدن جیرفت در کرمان

تمدن عیلام در خوزستان

تمدن تپه حسنلو در آذربایجان

 

تمدن ایران چندساله است؟

با بررسی قدیمی‌ترین آثار کشف‏‌شده از یکجانشینی در ایران، مانند تپه‌ی سیلک و تپه‌های ساوجبلاغ، می‌توان قدمت تمدن ایران را به بیش از هفت هزار و پانصد سال پیش از میلاد تخمین زد.

 

دوره‏‌ی پیش از تاریخ ایران به چه دوره‌ای گفته می‌شود؟

دوره‌‏ی پیش از تاریخ یا دوره‌‏ی پیش‌ازتاریخ به دوره‌ای گفته می‌شود که انسان‌ها هنوز برای ثبت و گزارش زندگی خود توانایی نداشتند. یکی از مهم‌ترین دلایل این موضوع، اختراع‌‏نشدن خط بوده است. تاریخ‌‏نگاران بر اساس آثار به‏‌جای‌‏مانده از آن دوران می‌توانند تخمینی از نحوه‏‌ی زندگی و وضعیت مردم آن‏ دوران را روایت کنند.

 

دوره‏‌ی پیش از تاریخ ایران به چند دوره تقسیم می‌شود؟

به‌‏طور کلی، دوره‏‌ی پیش از تاریخ ایران به چهار بخش تقسیم می‌شود:

دوران پارینه‌سنگی و فراپارینه‌سنگی (از حدود یک میلیون سال تا حدود ۱۲ هزار سال پیش)، ۲. دوره‌‏ی نوسنگی (از حدود ۱۰ هزار تا حدود ۸ هزار سال پیش)، ۳. دوره‏‌ی مس‌سنگی (از حدود ۸ هزار تا ۵۳۰۰ سال پیش)، ۴. دوره‏‌ی برنز (از حدود ۵۳۰۰ تا حدود ۴۰۰۰ سال پیش).

 

آیا همه‌‏ی ایرانی‌ها آریایی هستند؟

چیزی به‏‌نام نژاد خالص در دنیا وجود ندارد. آریایی‌ها در هزاره‌‏ی دوم پیش از میلاد وارد ایران شدند و با سایر اقوام ایرانی درهم آمیختند. پس نمی‌توان ایرانی‌ها را قوم آریایی خواند.

در ضمن، اخیراً برخی از متخصصان ابراز داشته‌اند که پدیده‌ی مهاجرت قوم آریایی به فلات ایران صورت نگرفته است؛ بلکه اقوام و نژادهای گوناگونی که آن‌ها را آریایی می‌خوانیم، همواره در این فلات زندگی می‌کرده‌اند. آن‌ها بودند که به برخی از کشورهای شمالی ایران آن زمان و نیز به اروپا مهاجرت کرده‌اند.

 

آیا کشور ایران از ابتدا با همین نام خوانده می‌شد؟

خیر. نام پیشین کشور ایران، پارس یا پرشیا بود. در متون کهن اوستایی نیز نام ایران ذکر شده است. از زمان پهلوی اول، این نام به ایران تغییر یافت.

 

آیا همه‏‌ی ایرانیان پارسی هستند؟

ایرانیان یک ملت هستند که از اقوام مختلف پارسی، کرد، بلوچ، گیلکی، عرب، لر و آذری تشکیل شده‌اند. پارسیان هم یکی از اقوام ایرانی است.

 

آیا ایرانیان در شکل‌گیری تمدن بشری نقشی داشته‌اند؟

ایرانیان نقش بسیار کهن و مهمی در شکل‌گیری تمدن‌های باستانی جهان داشته‌اند و از هزاره‌‏ی ششم پیش از میلاد به یکجانشینی رو آورده‌اند.

 

دوره‏‌ی تاریخ ایران باستان (دوره‌‏ی تاریخی) از چه زمانی آغاز می‌شود؟

تاریخ‌‏نگاران از پیدایش مادها (۵۴۹ پیش از میلاد) تا پایان پادشاهی ساسانیان و حمله‌‏ی اعراب به ایران (۶۴۲ میلادی) را دوران ایران باستان می‌نامند.

 

قدمت ایران چند سال است؟

بنا بر اسناد و شواهد باستان‌شناختی، تمدن‌های باستانی بیش از هفت هزار سال پیش در فلات ایران ظاهر شده‌اند. برخی قدمت ایران را به شروع زمان برقراری حکومت‌های مرکزی ایران نسبت می‌دهند و معتقدند با آغاز سلسله‏‌ی هخامنشیان در سال ۵۵۰ پیش از میلاد، ایران به‌عنوان یک کشور شکل گرفت.

به‌‏طور کلی، کارشناسان امر معتقدند که ایران قدمتی بیش از ۷هزار سال دارد.

 

آیا ایران در روزگار باستان کشوری بزرگ بوده است؟

بزرگ‏ترین امپراتوری‌های جهان از ایران سر بر آورده‌اند یا اداره شده‌اند: امپراتوری‌های هخامنشی، ساسانی، سلجوقی و ایلخانی.

 

بنیان‏‌گذار اولین حکومت مرکزی در ایران که بود؟

کورش کبیر در ۵۵۰ سال پیش از میلاد، سلسله‌‏ی حکومت مرکزی هخامنشیان را پایه‌گذاری کرد.

 

قدیمی‌ترین اشیای باستانی ایرانیان مربوط به چند سال پیش است؟

قدیمی‌ترین اشیای دست‏‌ساخته‌‏ی بشر در ایران به ۲۰۰هزار سال پیش باز می‌گردد که از سنگ ساخته شده‌اند.

 

قدیمی‌ترین آثار معماری ایرانیان مربوط به چند سال پیش است؟

ایرانیان از ۸هزار سال پیش، به ساخت خانه‌ در دشت ساوجبلاغ و تپه‌های سیلک و هرسین پرداخته‌اند.

 

تعداد تپه‌های تاریخی در ایران چقدر است؟

برآورد شده است که ایران ۲۰۰هزار تپه‌‏ی تاریخی متعلق به دوران‌ مختلف پیش از تاریخ و دوران تاریخی دارد.

 

ایران در طول تاریخِ قبل از اسلام چند سلسله‏‌ی حکومتی مقتدر به خود دیده است؟

وسیع‌‏ترین قلمرو و مقتدرترین فرمانروایی در طول تاریخ ایران پیش از اسلام متعلق به حکومت هخامنشیان بود. البته، ساسانیان نیز در مقاطعی از تاریخ ایران قبل از اسلام، با اقتدار تمام ظاهر شده بودند.

 

در تاریخ ایران بعد از اسلام، کشور ما چه مدت در اشغال اعراب بود؟

اعراب در سال ۶۴۲ میلادی به ایران حمله کردند و باعث سقوط سلسله‏‌ی ساسانیان شدند. این اشغال تا سال ۸۲۱ میلادی ادامه داشت؛ سپس طاهریان حکومتی نیمه‌‏مستقل بنا کردند.

 

دوره‌‏ی اسلامی تاریخ ایران چگونه آغاز شد و به چه دوره‌‏ای گفته می شود؟

در تاریخ ایران، دوره‌‏ی اسلامی با سقوط ساسانیان و پیروزی اعراب آغاز شد. فتح ایران توسط اعراب، تغییرات عمده‏ای را در عرصه‏‌های مختلف ازجمله اجتماعی و مذهبی و سیاسی به وجود آورد. به همین دلیل، بسیاری از کارشناسان، عنوان «دوره‌‏ی اسلامی» را برای ایران بعد از اسلام به کار می‌‏برند.

 

تاریخ ایران شاهد کدام جنگ‌‏های بزرگ بوده است؟

جنگ با یونانیان در سال ۳۳۰ پیش از میلاد و آغاز سلسله‏‌نبردها با رومیان در سال ۲۷۲ میلادی، دو نبرد عمده در ایران باستان بودند.

 

در طول تاریخ ایران از ابتدا تاکنون، کشور ما چند حمله به خود دیده است؟

حمله‏‌ی اسکندر: ۳۳۰ پیش از میلاد

حمله‌‏ی رومیان: ۲۸۳ میلادی

حمله‏‌ی ترک‏‌های سلجوقی: ۱۰۳۷ میلادی

حمله‏‌ی مغول‏‌ها: ۱۲۱۹ میلادی

حمله‏‌ی تیمور: ۱۳۸۰ میلادی

حمله‏‌ی افغان‏‌ها: ۱۷۲۲ میلادی

حمله‌‏ی ترک‏‌های عثمانی: ۱۴۶۱ میلادی

حمله‏‌ی روس‌‏ها: ۱۸۲۷ میلادی

حمله‏‌ی نیروهای متفقین: ۱۹۴۱ میلادی

حمله‌‏ی عراقی‏‌ها: ۱۹۸۰ میلادی

 

برچسب‌ها

ایران پس از اسلام, ایران پیش از اسلام, خلاصه تاریخ ایران

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۰۲ ، ۰۰:۵۰

مىدانیم که ایران باستان شامل هندوستان تا مصر مىشده است. این کشور در زمان هخامنشیان شامل 23 ملت و استان مختلف آن روز بود که از شرق به چین، از غرب به دریاى مدیترانـه و لیبـى، از شـمال بـه کشورهاى آسیاى میانه و ترکیه اروپا و دریاى سیاه و از جنوب به خلیج فارس و دریاى عمان محدود مىشد. به عبارت دیگر، تمام آسیاى غربى وخاورمیانه و بخشى از خاور دور و آسیاى مرکزى و آسیاى صغیر و بخشى از افریقا (مصر قدیم و سودان) را دربرمىگرفت. در این کتاب کوشش شده تا تاریخچه باستانشناسى ایران را از آغاز تاکنون به طور اعم روشن سازیم. به طور کلى کاوشهاى علمى باستانشناسى در سالهاى 1846ـ1852 ،یعنى حدود 150 سال پـیش بـه وسـیله ویلیام کنت لوفتوس، در شوش آغاز گردید؛ ولى این کاوشـها سـى سـال متوقـف شـد و سـپس در سـالهاى 1883ـ1889 مجددا به وسیله مارسل دیولافوآ ادامه یافت. در این زمان طبق دو قرارداد تأسفانگیز که شاهان قاجار با دولت فرانسـه و مـوزه لـوور پـاریس امضـاء کردند، بررسیها و کاوشهاى باستانشناسى در تمام خاک ایران انحصارا به فرانسویها واگـذار شـد و دولتهـاى دیگر، حتى خود ایران، از آن بىبهره ماندند. طبق این قراردادها دولت ایران حق نداشت که از اشیاء مکشوفه آنها بازدید کند، مگر در سرحد ایران و هنگام خروج آنها از مرز. با امضاى این قراردادها بهترین و نفیسترین آثارى که در شوش کشف شده بود به موزه لوور منتقل شد. خوشبختانه به سبب بیدارى ملت ایران و دلسوزى فرهنگیان خوزستان و گزارشهاى رسیده بـه مجلـس شوراى ملى ایران در 25 مهر 1306) 18 اکتبر 1927 (قراردادهاى مذکور لغو و مقرر شد که فرانسویها فقط در شهر باستانى شوش دانیال در خوزستان به کاوشهاى باستانشناسى ادامه دهند. همچنین این مجلـس در 12 آبان 1309 هم قانون عتیقات را تصویب کرد که در 20 ماده تنظیم شده بود و آییننامه اجرایى آن هـم در 28 آبان 1311 از تصویب هیأت دولت گذشت و از آن تاریخ اداره جدیدى به نام «اداره عتیقات» تشـکیل و در سالهاى بعد به «اداره کل باستانشناسى» موسوم شد و آندره گدار معمار فرانسوى بـه دعـوت ایـران در رأس این اداره قرار گرفت. وى ساختن موزه و کتابخانه ملى را آغاز کرد و در سـال 1316 سـاختمان آن بـه تاریخچه علم باستانشناسی 2 اتمام رسید و «موزه ایران باستان» افتتاح شد. پس از لغو قراردادهاى مذکور، هیأتهاى علمى زیادى از دانشگاهها و موزههاى مختلف جهان براى بررسى و کاوش در محلهاى گوناگون باستانى از دولت ایران تقاضاى پروانه کاوش کردنـد و برخـى از آنهـا در نقـاط تاریخى و در تپههاى باستانى ایران شروع به کاوش کردند. در میان کاوشگران افرادى بودند که هدفشان تنها کاوش در ایران نبود، بلکه براى دولت خود جاسوسى مىکردند. اگـر در بـین دانشـمندان و باسـتانشناسـان خارجى افرادى بودند که هدفشان فقط روشن ساختن گوشهاى از تمـدن سـرزمین مـا بـود ارزش و احتـرام خاصى در بین مردم مىیافتند. هیأتهاى خارجى مدت پنجاه سال در ایران به بررسى و کاوش مشغول بودند و با شروع انقلاب فعالیتهاى باستانشناسى و تحقیقات کاذب آنان به پایان رسید و کشور ما را ترک کردند. در این کتاب درباره مطالب ذیل صحبت شده است: فعالیتهاى باستانشناسى در مکانهـاى گونـاگون بـه وسیله هیأتهاى داخلى و خارجى؛ تأسیس موزه ایران باستان و «انجمن آثار ملى» و فعالیتهاى آنان؛ تشـکیل کنگرههاى جهانى هنر و باستانشناسى ایران، سمینارها، نمایشـگاهها و تجمعهـاى گونـاگون و متعـدد آثـار باستانى و بناهاى تاریخى در مناطقِ مختلف ایران و جهان و تاریخچه کاملى از باستانشناسى ایران. در خاتمه، اینجانب براى همه کسانى که به نحوى در تدوین و چـاپ ایـن کتـاب سـهمى داشـتهانـد از خداوند متعال سعادت و سلامت و توفیق طاعت مىطلبم و آرزو مىکنم کـه در راه پیشـبرد هـدفهاى عـالى فرهنگى و انسانى خود موفق باشند. غلامرضا معصومى مقدمه الف) تعریف علم باستانشناسى باستانشناسى علمى پویا و ظریف است که به گذشته بشر مربـوط مـىشـود و یـاور تـاریخ اسـت. ایـن علـم تاریکیهاى تاریخ را روشن، کمبودهایش را جبران و گمشدههایش را پیدا مىکند. باستانشناسى بـه گذشـته پرافتخار هر ملت مىپیوندد و سرگذشت زندگى و یادگارهاى بشر و وقایع و فعالیتهاى طـولانى انسـان را بـه طور دقیق بیان مىکند. این علم با اینکه جزء جوانترین علوم دنیاست، ولى به سرعت پـیش مـىرود و لـزوم یادگیرى آن در هر کشورى بیش از پیش احساس مىشود. علم باستانشناسى نسبتا فطرى اسـت و همیشـه جلوتر از سایر علوم انسانى ـ بویژه فلسفه ـ در نزد انسان اولیه شناخته شده بـود و اعتقـاد بـه وجـود خـدا و پرستش او را در نهاد بشر زنده مىکرده است. باستانشناسى اشتباهات و لغزشهاى فرضى تاریخ و دیگر علوم را با کاوشهاى علمى سالم و لایهنگارى دقیق و خواندن خطوط بازمانده از انسان تصـحیح کـرده و در اختیـار مورخان زمان قرار مىدهد. از طریق باستانشناسى مىتوان صحت و سقم مدارک تاریخى را تعیین کرد. تاریخچه علم باستانشناسی 3 ب) هدف علم باستانشناسى هدف از این علم یافتن گم شدهها، روشن ساختن تاریکیها و پاسخ به چراها و چگونههاى بىجواب است. مثلاً چرا وچگونه: تمدنهاى عظیم بشرى به وجود آمدهاند؟ معابد و کاخهاى بزرگ بنا شدهاند؟ بشـر در دورانهـاى غارنشینى و پیش از تاریخ در غارها مىزیسته است؟ غارنشینان غذاى خود را فراهم مىکردهاند؟ انسان آتش را کشف کرد؟ انسان خط را اختراع کرد؟ انسان به فلزات گرانبها (طلا و نقره) و مس و مفرغ دست یافـت؟ و در نهایت چگونه انسان فلزات را ذوب کرد؟ هدف علم باستانشناسى تحقیق در آثار بازمانده از انسـان از آغـاز زنـدگى تـا دوره تـاریخى و تصـحیح اشتباهات تاریخ است. با کمک باستانشناسى مىتوان معماهاى تاریخ را حل کرد و به تکمیل مدارک تاریخى پرداخت. همچنین مىتوان شیوه زندگى و آداب و رسوم اقوام مختلف گذشته و نیـز معمـارى و هنـر آنـان را دقیقا روشن ساخت و از این راه به پیشرفت تمدن انسانها خدمت کرد. ج) پیدایش علم باستانشناسى نیاز جامعه به هر علمى سبب پیدایش آن مىشود، زیرا مىدانیم که روزى بشر به طور ابتدایى زندگى مىکرد و غذایش را از راه شکار حیوانات و صید ماهیها تأمین مىکرد. سپس از خوردن گوشـت خـام و غـذاى سـرد دست کشید و آتش را کشف کرد. در فرصت دیگر به هنر سفالسازى دست یافت و همچنین خـط را اختـراع کرد. در زمانى دیگر خانه ساخت و از درون غارها بیرون آمد و در دشت و کنار رودها و دریاهـا بـه سـر بـرد. زمانى هم به کشت دانه و کشاورزى پرداخت و در مراتع سرسـبز بـه تربیـت و نگهـدارى دام مشـغول شـد و سرانجام در دهکدهها به زندگى اجتماعى خود ادامه داد. به طور کلى در زندگى انسان، از آغاز خلقت تاکنون، تحولات زیادى روى داده است که آگاهى از آنها براى او خالى از لطف نیست و به همین علت در دانشـگاهها باستانشناسى را آموزش مىدهند و مراکز تحقیقاتى باستانشناسى نیز در کشورهاى مختلف ایجاد شده است. چنانکه اشاره شد، باستانشناسى علم جوانى است که رابطه تنگاتنگى با تاریخ دارد. غالـب نوشـتههـاى تاریخى را مدارک باستانشناسى تأیید مىکند، ولى باید دانست که گاهى تاریخ هم به باستانشناسى از نظـر تاریخگذارى اشیاء کمک مؤثرى مىکند. در بیشتر موارد، اطلاعات تاریخى براى آگاهى از محلهاى قـدیمى و تمدنهاى باستانى و کشف آنها ضرورى است. ولى به هر حال مدارک تاریخى بنا به مقتضـیات زمـان و محـل ثبت، ممکن است تحت نفوذ برخى از عوامل و فشار افراد بانفوذ برخلاف حقیقت نوشته و ثبت شود. بنـابراین تاریخ بازگوکننده همه دانستنیهاى سرنوشت انسان در گذشته نیست، اما پژوهشهاى باستانشناسـى دورانـى طولانى یعنى تقریبا بیش از صد برابر دوران تاریخى را شامل مىشود که با اصول و مدارک فنـى و روشـهاى علمى، زندگى انسان را از هرنظر بدون هیچ تغییرى بررسى کرده و در معرض نمایش مـىگـذارد. بـه کمـک باستانشناسى مىتوان صحت و سقم مدارک تاریخى را تعیین و وضعیت حقیقى زنـدگى هنـرى و اجتمـاعى بشر را در دورانهاى مختلف روشن کرد. مىتوان گفت انسان کاملترین نمونه نتـایج تحـولات دیـرینشناسـى است و آثار باقى مانده از وى در مرتفعترین طبقات دورانهاى دیرینشناسى قرار دارد. باسـتانشناسـى دوران پیش از تاریخ، بقایاى این نمونه کامل را با توجه به ادوات و ابزار زندگى و فرآوردههـا و سـاختههـاى بشـرى، مطالعه کرده و دنباله این مطالعات را در دورانهاى تاریخى ادامه داده و سبب تغییر مدارک تاریخى مىشود. تاریخچه علم باستانشناسی 4 انسان برخلاف دیگر مخلوقات در تکامل ادوات و ابزار و اصـلاح آنهـا در زنـدگى روزمـره خـود، بتـدریج پیشرفت کرده است. هر چند انسان در مقابل عوامل طبیعى، ماننـد سـیل، زلزلـه و بادهـاى تنـد نمـىتوانـد مقاومت کند، ولى قدرت فکر و اندیشه او موجب شده که انسان «ایستا» و مقاومتر از هر حیوانى جلوهگر کند. به وسیله همین نبوغ فکرى و اندیشه در کارهاست که بشر تاکنون وسایل زندگى خویش را تأمین کرده و هر روز به تکمیل آن مىپردازد. به سبب همین قدرت تفکر است که انسان مىتواند تا بىنهایت پـیش رود و بـه تغییر در محیط زیست خویش بپردازد. هر چند باستانشناسى و تاریخ، هر دو، به مطالعه زندگى انسان و سیر تکاملى آن از جهات مختلف مىپردازند، اما در باستانشناسى مطالعـه آثـار، ادوات، صـنایع و هنـر دورانهـاى مختلف وسیله آشنایى با فرهنگ و تمدنهاى گوناگون مىشود و در تاریخ، ملاک، مدارک مکتـوب اسـت کـه بیشتر اوضاع سیاسى دورانهاى تاریخى و سرگذشت فرمانروایان را ثبت کرده است . اصولاً حس کنجکاوى غریزى و فطرى بشر سبب به وجود آمدن علم باستانشناسى و پیشرفت این علـم شد. از سوى دیگر توجه به اطلاعات بشر در مورد آثار و اشیاء باستانى، که گاهى به طور اتفاقى در حین شخم زنى یا کندن زمین یا جادهسازى و غیره به دست مىآمد و ارضاى حس کنجکاوى انسان براى پى بـردن بـه چگونگى اشیاء باستانى و قدمت آنها و نیز کاربرد آنها علاقه انسان را به کسب علم باستانشناسى بیشتر کرد. مثلاً انسان با دیدن ویرانههاى شهر یا ستونهاى شکسته در نقاط پراکنده از خود مىپرسد چه کسـى در چـه زمانى این ستونهاى سنگى زیبا را تراشیده و این کاخ یا خانه را ساخته است؟ و چون جواب خود را نمىیابد، ناخودآگاه، به حیطه علم باستانشناسى وارد مىشود که بر پایه کاوشهاى علمى است. د) تحولات علم باستانشناسى پیش از قرن نوزدهم میلادى، باستانشناسى بیشتر جنبه عتیقهفروشـى داشـت و هـدف کاوشـگران زمـین، منحصرا نفع مادى بود. حفاران به سبب دستیابى به گنجینههاى هنرى با ارزش از توجه به آثار معمارى زیبا و بناهاى با ارزش تاریخى دور مانده بودند. از این رو خسارات عظیم و جبرانناپذیرى به آثار باارزش هنـرى و پیشرفت سریع علم باستانشناسى وارد آمد. کاوشهاى باستانشناسى چون از کانالهاى صـحیح و بـه طریقـه علمى انجام نمىشد، آثار معمارى و هنرى از بین مىرفت و هرگز نمـىتوانسـت بـه روشـن شـدن تاریکیهـا، کاستیها و گم شـدههـاى تـاریخ کمـک کنـد. امـا در قـرن نـوزدهم مـیلادى سـرانجام سـیاحان اروپـایى و عتیقهفروشان به فکر افتادند که راه علمىترى را براى دستیابى به آثار هنرى و زیرخاکى بیابند تا از تخریـب بناهاى باستانى و تمدنهاى کهن پیشگیرى کنند. این بود که به کاوشـگران زمـین، اصـول صـحیح کـاوش را یادآور شدند. از سوى دیگر مشاهده مجموعههاى هنرى در کشورهاى گوناگون اروپایى، دانشمندان و علاقهمنـدان بـه هنر و زیبایىشناسى وباستانشناسى را واداشت که درباره تمدنهاى عظیم باستانى مطالعاتى را انجام دهند. از این رو مسافرتهاى علماى باستانشناسى به نقاط مختلف مشـرق زمـین بـه منظـور تحقیقـات و بررسـیهاى تمدنهاى کهن، آغاز و کاوشهاى مقدماتى در برخى از نقاط خاورزمین شروع شد. تا جایى کـه در ایـن مـورد کتابها و گزارشهاى فراوانى منتشر شد و مردم در زمینه «باستانشناسى و هنر» آگاهى بیشترى یافتند. ایـن حرکت تا حدودى از تخریب تمدنهاى باستانى کاست و از این پس «علم باستانشناسى» بـه عنـوان یکـى از تاریخچه علم باستانشناسی 5 رشتههاى «علوم انسانى» در دنیا مطرح شد. در اینجا نام برخى از دانشمندان و کتابهاى آنها را که در به وجود آمدن «علم باستانشناسى» و تحولات آن، کمک شایانى کردهاند مىآوریم و بحث مفصل درباره آن را به مجلد دوم این کتاب موکول مىکنیم که به باستانشناسى خارج از ایران اختصاص دارد. در قرن شانزدهم سه باستان شناس به نامهاى ویلیام کمدن 1 ، ادوارد دیوید 2 و جون آبرى 3 باستانشناسى صحرایى را در برنامه خود گنجاندند. بعدها فرىمون 4 س ، کرافورد 5 و فاک 6 هم راه آنها را دنبال کردند. در قرن هفدهم میلادىمسافرتهاى فراوانى براى یافتن اشیاء عتیقه و کاوش زمین به مشرق زمین آغاز شد کـه از آن جمله مىتوان به مسافرتهاى پیترو دلاواله (1621ـ1625 (و ژان شاردن 7 (1686 (اشاره کرد. این دو به ایـران هم سفر کردند و مطالعات عمیقى را در نقاط مختلف ایران، از جمله تخت جمشید، انجـام دادنـد و سـفرنامه خود را نیز منتشر ساختند. در این زمان پادشـاه انگلسـتان (چـارلز اول) بـا صـدور فرمـانى فراگیـرى «علـم 8 باستانشناسى» را براى مردم کشورش ضرورى دانسـت. آنگـاه جیمـز اسـتوارت (نقـاش) و نـیکلاس روت 9 (باستانشناس) به یونان سفر کردند و کتـاب آثـار باسـتانىآتن را در چهـار جلـد منتشـر سـاختند. سـپس 10 باستانشناس دیگرى به نام رابرت وود همراه جیمز داکینز 11 به یونان، آسیاى صغیر، سوریه و فلسطین سفر کرد. آنها نتایج مسافرتهاى خود را منتشر ساختند. این تحقیقات در قرن هجدهم موجب شد که مردم با «هنر و معمارى شـرقى» در اروپـا کـاملاً آشـنایى یابند. یادآور مىشود که یافتههاى زیبا و هنرى این دانشمندان از مشرق زمـین سـبب ایجـاد مجموعـههـاى نفیس هنرى و موزههاى بزرگ دولتى در اروپا شد. در سال 1748 هنرى وینکلمان 12 باستانشناس آلمانى کتاب تاریخ هنر باسـتانى را نوشـت کـه اسـاس 13 باستانشناسى علمى جدید را دربر داشت. در اواسط قرن نوزدهم جان لوباک هم کتاب خاستگاههاى تمدن را منتشر کرد. سپس باستانشناسان در کشورهاى مختلف شرقى (ایران، بینالنهرین، مصر، کـرت و یونـان) کاوشـهاى در ویرانههاى آتن، پلبوتا 14 خود را آغاز کردند. آقاى لیک در شـوش 16 فرانسوى در خورس آبـاد، دیولافـوآ  تاریخچه علم باستانشناسی 6 1 ایران و هنرى لایارد (1845 (در نمرود و کویونجیـک (بـینالنهـرین) شـروع بـه کـاوش کردنـد و کتابخانـه 2 آشوربانیپال هم در این کاوشهاى علمى کشف شد. همچنین هاینریش شلیمان (1860 (در جزیـره کـرت و 3 آرتور ایوانز در قصر مینوس، شولتز 4 (1827 (در قفقاز ـ کـه سـبب کشـف خـط میخـى اورارتـوئى شـد ـ و 5 رادلوف (1865 (و پروفسوررودنکو در دره پازیریـک 6 7 سـیبریه کشـفیات مهمـى کردنـد. در آسـیاى صـغیر هوگووینکلر 8 (1907 (و فریدریش هروزنى 9 (1915 (الواح زیادى را که داراىخطـوط هیتیـائى بـود یافتـه و (1910 (هم در سکچه گزو 10 خواندند و گارستنگ 11 (شمال سوریه) کاوش کرد. 12 از طرف دیگر سر چارلز وارن 13 انگلیسى در فلسطین الواح زیادى یافت(1908» ،(مـار» در ارمنسـتان 14 کاوش کرد و هرمزد رسام و اوربلى 15 در ناحیه وانکاوش انجام دادند. چنانکه یادآور شدیم در قرون هجده و نوزده کاوشهاى باسـتانشناسـى عمـلاً بـه صـورت علمـى انجـام مىگرفت ولى هدف کاوشگران گردآورى آثار هنرى و باستانى براى موزههاى کشور خودشان بود، بـه همـین دلیل این کاوشگران، دقت زیادى در حفظ آثار خشتى و گلى نمىکردند و سبب از بین رفـتن آثـار پـیش از تاریخ و معمارى دوران تاریخى مىشدند. تنها فایدهاى که کار آنها براى علم باسـتانشناسـى داشـت، شـروع کاوش بود که بـه عنـوان اولـین باسـتانشناسـان صـحرایى شـناخته شـدهانـد و راه را بـراى پژوهشـگران و باستانشناسان بعدى گشودند. با انجام دادن کاوشها و بررسیهاى زیاد در نقاط مختلف باستانى دنیا (بویژه مشرق زمین) علاقه مـردم و باستانشناسان به کاوشـها و تفحـص دربـاره قـرون گذشـته در اروپـا افـزایش یافـت. علمـاى نژادشناسـى و علمالاجتماع، زبانشناسان، مردمشناسان، زمینشناسان، فسیلشناسان، استخوانشناسان و دیگـر علـوم هـم همراه باستانشناسان براى کشف وضعیت تمدنى بشر در دورانهاى کهن به فکـر یـافتن چـاره و راهـى بهتـر شدند. در این زمان که دانشمندان علوم گوناگون به کمک باستانشناسان آمدند، آنها با ذوق و شوق و اعتماد بیشترى به کاوشهاى علمى در مکانهاى باستانى پرداختند و روز به روز از طریق کشف آثار به امور و زنـدگى گذشتگان پى بردند. به مرور زمان باستانشناسان در صدد برآمدند که در کاوشها و بررسیهاى علمى خود چهـارچوب علمـى

1 . تاریخچه علم باستانشناسی

برنامه مشخصى را رعایت کنند و کاوشها را با دقت بیشتر و طبقهبندى و «لایهنگارى» کامل و دقیـق انجـام دهند تا بتوانند قدمت آثار را دقیقا تشخیص داده و تاریخگذارى کنند. در قرن بیستم دو تن از باستانشناسان آلمانى به نامهاى روبرت کولدوى 1 ووالتر آندرئا 2 در بابل و آشـور در زمینه کار و کاوشهاى باستانشناسى روشهاى دقیقى را ابداع کردند که مورد توجه کلیه باسـتانشناسـان دنیا قرار گرفت و در همه کشورها پذیرفته شد. از نیمه دوم قرن بیستم به بعـد، باسـتانشناسـان اروپـایى و امریکایى کوشیدند که بر محدودیتهاى مدارک باستانشناسى فایق آیند و دانش باستانشناسى را در جهـان توسعه دهند. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که براى بازسازى روند فرهنگى اولیه و شناخت آثار باستانى و تمدنهاى آغازین، بویژه در دوران غارنشینى و پیش از تاریخ، باید از متخصصان کلیه علوم توأما بـا کاوشـهاى باستانشناسى بهرهمند شوند تا یافتههاى باستانشناسى از هر حیث شناخته شود. خوشبختانه نتایجى که از چند کاوش مقدماتى، همراه با متخصصـان کلیـه علـوم انجـام گرفـت، بسـیار رضایتبخش بود و زمینه را براى تشویق مردم به علم باستانشناسى، در تمام اروپا و امریکا، فراهم ساخت. از آن پس دانشمندان باستانشناس و دانشگاهها و مؤسسات فرهنگى و موزههـاى بـزرگ از کاوشـهاى مشـرق زمین به گرمى استقبال کردند و براى اخذ اجازه و پروانه کـاوش بـا مسـئولان کشـورهاى شـرقى (کـه آثـار باستانى فراوانى داشتند) وارد مذاکره شدند و سالیان دراز به کاوشهاى علمى پرداختند و موزههاى کشور خود را از آثار این کشورها غنى کردند. چنانکه مىدانیم بین دو جنگ جهانى اول و دوم (20 سال تمام) باستانشناسان دنیا کاوشهاى درخشانى را در مشرق زمین انجام دادند که مىتوان به جرأت گفت: این دوره پرثمرترین و درخشـانترین دوره تـاریخ و باستانشناسى در کشورهاى صاحب آثار بوده است. 1 R. Culdway 2 Walter Andera

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۱ ، ۱۹:۰۷

در سراسر دنیا مکان های ممنوعه و محرمانه ای وجود دارد که اغلب ما ممکن است حتی نام آن ها را نشنیده باشیم. اما حتی کسانی که کم و بیش از وجود این مکان ها باخبرند به طور دقیق نمی دانند که در آن ها چه می گذرد و تنها اطلاعاتی که درباره ی این مکان ها وجود دارد، نام آن ها و گمانه زنی هایی درمورد آن ها است. در ادامه به مکان های ممنوعه ای در نقاط مختلف دنیا می پردازیم که هرگز اجازه ی سرک کشیدن در آن ها را نخواهید داشت.

۱- جزیره ی مارها- برزیل

با مکان های ممنوعه و مرموز در نقاط مختلف دنیا آشنا شوید

جزیره ی مارها در برزیل زیستگاه جمعیت زیادی از یکی از کشنده ترین گونه های مار در دنیا یعنی افعی سرنیزه ای زرین است. زهر نیش این گونه ی مار به قدری سمی است که گوشت بدن انسان را در محل نیش آب می کند. برخی ادعا می کنند در برخی از نقاط این جزیره، در هر متر مربع یک مار وجود دارد. دولت برزیل برای حفظ ایمنی افراد، بازدید گردشگران از این جزیره را ممنوع کرده است و در صورتی که تیمی تحقیقاتی قصد رفتن به جزیره ی مارها را داشته باشد حتما یک پزشک باید تیم را همراهی کند.

۲- منطقه ی حائل سازمان ملل- قبرس

در سال ۱۹۷۴ کشتی های نفربر ترکیه به جزیره ی قبرس حمله بردند و این مسأله منجر به درگرفتن جنگ داخلی میان ساکنان یونانی و ترک قبرس شد. وقتی با اعلام آتش بس جنگ به پایان رسید، سازمان ملل کنترل ناحیه ی خالی از سکنه ای در نیکوزیا، پایتخت قبرس را به دست گرفت و آن را منطقه ی حائل اعلام کرد (منطقه ای که میان چند ناحیه یا کشور قرار گرفته و با توجه به نقش حائلیت خود باعث جدایی و عدم اتصال آن ها می شود). در این منطقه دیوارهایی وجود دارد که ترک ها در شمال (جایی که ترکیه و نه هیچ کشور دیگری، آن را ناحیه ی جداگانه ای می داند) را از یونانی ها در جنوب جدا می کند. در پشت این دیوارها ساختمان های مسکونی و تجاری منطقه ی ممنوعه قرار گرفته اند. غیر نظامی ها اجازه ی ورود به برخی از مناطق غیر نظامی را دارند، اما بقیه ی بخش های این منطقه دهه ها است که در عمل بدون استفاده مانده است.

۳- آرامگاه چین شی هوانگ- چین

آرامگاه اولین امپراطور چین یعنی چین شی هوانگ در سال ۱۹۷۴ به دست چند کشاورز چینی کشف شد. از آن زمان باستان شناسان نزدیک به ۲ هزار سرباز سفالی در محل این آرامگاه پیدا کرده اند و انتظار می رود ۸ هزار مجسمه ی سفالی دیگر هم وجود داشته باشد که هنوز کشف نشده است. علیرغم حفاری های انجام شده در محل این آرامگاه، دولت چین باستان شناسان را از کار بر روی مقبره ی اصلی چین شی هوانگ منع کرده است و آن ها اجازه ندارند به این مقبره دست بزنند. مقبره ی چین شی هوانگ از سال ۲۱۰ پیش از میلاد بسته مانده است. این تصمیم دولت چین تا حدودی برای حفظ احترام مردگان است اما دلیل دیگری هم وجود دارد. در واقع دولت چین نگران است که با توجه به محدودیت های تکنولوژی های فعلی، کار حفاری به سازه های باستانی صدمه وارد کند.

۴- چرنوبیل- اوکراین

در ۲۶ آوریل ۱۹۸۶، انفجاری در نیروگاه اتمی چرنوبیل در اوکراین (در آن زمان بخشی از اتحاد جماهیر شوروی بود) رخ داد که فاجعه بارترین حادثه ی اتمی تاریخ محسوب می شود. اگرچه نمی توان به طور دقیق تعداد کسانی که بر اثر تشعشعات هسته ای کشته شدند را تعیین کرد اما کارشناسان تخمین می زنند بین ۹ هزار تا ۱ میلیون نفر بر اثر تشعشعات هسته ای به سرطان مبتلا شدند. با گذشت بیش از ۳۰ سال از زمان وقوع این فاجعه، هنوز هم پروژه های پاک سازی در این منطقه صورت می گیرد و مدیر نیروگاه چرنوبیل معتقد است این منطقه دست کم تا ۲۰ هزار سال آینده قابل سکونت نخواهد بود.

۵- ناحیه ی ۵۱- امریکا، ایالت نوادا

دولت امریکا وجود ناحیه ی ۵۱ را انکار می کرد تا آنکه در سال ۲۰۱۳ اسنادی مربوط به سال ۱۹۹۲ منتشر شد که به این پایگاه نظامی ایالت نوادا اشاره داشت. مقامات امریکایی هنوز اعلام نکرده اند در این پایگاه چه تحقیقاتی انجام می شود، اما نظریه پردازان توطئه ادعا می کنند در آنجا بر روی فعالیت های موجودات فرازمینی تحقیق می شود. با استفاده از سرویس گوگل مپس می توانید از زاویه ی بالا نگاهی به این پایگاه بیندازید. با این حال، به دلیل جغرافیای بیابانی این منطقه و سیستم حافظت پایگاه، ورود مخفیانه به آن بسیار دشوار است. حتی کسانی که اجازه ی ورود به این پایگاه را دارند با استفاده از هواپیماهای خصوصی ای به آنجا می روند که پنجره های آن ها تا زمان فرود پوشیده است تا مسافران نتوانند مسیر پایگاه را ببینند.

۶- جزیره ی نورث سنتینل- هند

بیشتر جزایر آندامان و نیکوبار در خلیج بنگال متعلق به کشور هند هستند. طبق گمانه زنی ها، مردمان قوم سنتینل به مدت ۶۰ هزار سال است که در جزیره ی نورث سنتینل سکونت دارند و این یکی آخرین جوامعی در دنیا است که به طور کامل از دیگر جوامع دنیای بیرونی خود جدا مانده است. در سال ۲۰۰۶، قایق ۲ ماهیگیر وارد جریان آب های کم عمق جزیره ی نورث سنتینل شد. هر دو ماهیگیر به دست بومی ها کشته شدند. از آن زمان، گزارش های دیگری مبنی بر پرتاب تیر به هلیکوپترهای رهگذر توسط مردمان سنتینل وجود داشته است. از آنجایی که مردمان قوم سنتینل تا به حال در معرض بیماری هایی نبوده اند که بقیه ی مردم دنیا در برابر آن ها مقاوم شده اند، هر گونه تماس با بیگانه ها می تواند منجر به مرگ مردمان این قوم شود. به همین دلیل دولت هند موافقت کرده است که هیچ اقدامی برای ورود به این جزیره صورت نگیرد.

۷- آرشیو محرمانه ی واتیکان- واتیکان

آرشیو محرمانه ی واتیکان در قفسه هایی به طول ۸۵ کیلومتر نگهداری می شود که حاوی اسناد مربوط به کلیسای کاتولیک است و قدمت آن ها به قرن هجدهم میلادی می رسد. این آرشیو در منطقه ای از واتیکان واقع شده که تحت حفاظت شدید قرار دارد. آرشیو محرمانه ی واتیکان در سال ۱۸۸۱ به روی محققان گشوده شد اما به سختی می توان مجوز ورود به آن را دریافت کرد. محققانی که درخواست دسترسی به اسناد را می کنند تنها تا سه ماه اجازه ی این کار را دارند و حداکثر به ۶۰ محقق به طور همزمان اجازه ی دسترسی به آرشیو داده می شود.

۸-  فورت ناکس- امریکا، ایالت کنتاکی

خزانه ی فورت ناکس محل نگهداری بخش عمده ای از ذخایر طلای ایالات متحده امریکا است و احتمالا در هیچ نقطه ی کره زمین جایی وجود ندارد که تا این حد تحت حفاظت باشد. هیچ شخصی به تنهایی نمی تواند وارد خزانه شود. در حقیقت، ترکیبی از اقدامات مختلف برای دسترسی به خزانه لازم است و هر یک از کارکنان فورت ناکس هم تنها یکی از آن اقدامات را می دانند. حتی آن ها هم بدون کمک همکاران خود نمی توانند وارد خزانه شوند.

۹- خزانه ی بذر اسوالبارد

خزانه ی جهانی بذر اسوالبارد مجموعه ی عظیمی از بذرهای سراسر دنیا است که تا عمق ۹۷ متری کوهی در میانه ی نروژ و قطب شمال ساخته شده و به گونه ای طراحی شده که در برابر بلایای طبیعی و انسانی مقاوم باشد. در صورتی که فاجعه ی عظیمی رخ دهد، ۸۹۰ هزار نمونه بذری که تقریبا از تمامی کشورهای دنیا جمع آوری شده، تنوع گزینه های غذایی را تضمین خواهد کرد. درهای خزانه تنها چند بار در سال گشوده می شود و تعداد محدودی از امانت گذاران اجازه دارند که بذرها را به محل نگهداری آن ها ببرند. تغییرات آب و هوایی حال حاضر کره ی زمین میزان مؤثر بودن خزانه ی اسوالبارد را می سنجد. در ماه مه ۲۰۱۷، لایه ی منجمد اعماق زمین ذوب و به درون اسوالبارد نفوذ کرد اما در درون آن منجمد شد و هیچ آبی به خزانه نرسید.

۱۰- غار لازکاکس- فرانسه

نقاشی های ماقبل تاریخی غار لازکاکس در سال ۱۹۴۰ کشف و بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل به یک سایت گردشگری شد. این نقاشی ها در فهرست میراث جهانی ثبت شدند و به دلیل آنکه کربن مونوکسید حاصل از تنفس بازدیدکنندگان به نقاشی ها صدمه می زد، از سال ۱۹۶۳ بازدید از این غار ممنوع شد. بعد از آن، نمونه هایی تقلیدی از این غار برای کسب درآمد از بازدید آن ساخته شد اما تنها محققان و نیروهای حفاظت از بناهای تاریخی اجازه ی ورود به غار اصلی را دارند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۲


جا خنجری شاه‌ توت عنخ آمون

کشف مهم باستان‌ شناسی

توت عنخ آمون، پسر فرعون مصر باستان که در سن 18 سالگی مرد و بعد از آن بدنش در تابوتش آتش گرفت. محققان در دانشگاه پیسا در پلی‌تکنیک میلان (Milan Polytechnic, Pisa University) و موزه مصری در کاریو از طیف‌سنجی فلورسانس اشعه ایکس استفاده کردند تا ترکیب به‌کاررفته در خنجر را بدون آسیب زدن به آن دریابند. گرچه در ظاهر فقط ما در استفاده از آن مهارت داشته‌ایم؛ فلز بکار رفته در تیغه آن دارای درصد زیادی نیکل، مقدار اندکی کبالت و فسفر و مواد دیگری است که نشان می‌دهد مواد خام آن از منطقه‌ای دیگر آورده شده است.

محقق دنیل کوملی (Daniela Comelli) می‌گوید:

تنها یک شهاب‌سنگ به نام خارگا (Kharga) پیداشده که داری نیکل و کبالت می‌باشد و شاید با ترکیب خنجر همسان باشد. همچنین او اضافه کرد که قطعه‌ای از این شهاب سنگ در سال 2000 در یک جلگه آهکی در یکی از شهرهای مصر به نام مرسی مطروح (Mersa Matruh) در بندری حدود 150 مایلی شرق اسکندریه Alexandria پیدا شد.

زانوهای ملکه نفرتاری

کشف مهم باستان‌ شناسی

این زانوها برای دهه‌ها در یک موزه ایتالیایی در معرض دید عموم قرار داشته‌اند اما باستان‌شناسان توجهی به آن‌ها نداشته‌اند. به تازگی گروهی از محققان به طور دقیق و گسترده، این یک جفت اندام 3200 ساله را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده‌اند و اعلام کرده‌اند که این اندام به ملکه نفرتاری تعلق دارند. نفرتاری مریموت یکی از زیباترین زنان مصر و ملکه فرعون رامسس بزرگ بود (دقت کنید که این ملکه با نفرتی‌تی که همسر فرعونن آخن‌آتن بود اشتباه گرفته نشود).

برای آن‌که مشخص شود این یک جفت زانو به چه کسی تعلق دارد، کارشناسان از سرتاسر جهان با انجام آزمایشاتی نظیر پوشش رادیوکربن، دیرین آسیب‌شناسی، ژنتیک، شیمی و مصرشناسی به این دستاورد مهم رسیدند. در مقبره این ملکه، صندل‌های او نیز یافت شده‌اند که با استفاده از گیاهان، برگ درخت خرما و پاپیروس ساخته شده بودند. این نوع صندل‌ها در دوران نفرتاری بسیار مرسوم بوده‌اند. کارشناسان می‌گویند با توجه به اندازه‌گیری‌های صورت گرفته، مشخص شده که اندازه پاهای او براساس معیار آمریکا، 9 بوده است و این یعنی پاهای او از نظر اندازه کاملا با قد و هیکلش تناسب داشته‌اند.

البته برخی از آزمایشات نیز موفقیت آمیز نبوده‌اند. به عنوان مثال انجام آزمایش DNA به دلیل وجود آلودگی‌های مختلف موجود بر روی پیکر مومیایی شده در حال حاضر امکان‌پذیر نیست اما آن‌چه که در مقبره یافت شده تایید می‌کنند که این همان پیکر مومیایی شده ملکه نفرتاری است.

بازسازی صدای مرد یخی

Ötzi the Iceman's Voice

در سال 2016، دانشمندان با استفاده از سی‌تی اسکن توانستند با موفقیت صدای این مرد عصر حجری را بازسازی کنند. این کشف مهم باستان‌ شناسی در سال 1991 در کوه‌های آلپ اوتسال و در مرز میان اتریش و ایتالیا یافت‌ شد. نام این فرد از «اوتسال» همان منطقه‌ای که در آن یافت شد گرفته‌ شده‌ است و کهن‌ترین مومیایی طبیعی یافت‌ شده در اروپا است.

رونالد فاستوس، یکی از محققان این پژوهش و متخصص حنجره در بیمارستانی در بولزانو اظهار کرد که با توجه به در دست نبودن بسیاری از اطلاعات مهم مرد یخی 5300 ساله امکان بازسازی دقیق صدای اصلی آن را را ندارند اما با اندازه‌گیری طول مجرای صوتی و تارهای صوتی، آنها موفق شدند صدای تقریبی مرد یخی را شبیه‌سازی کنند. نتایج این پژوهش در روز 21 سپتامبر و در جریان کنگره‌ای به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کشف اوتسی نمایش داده شد.

در چنین روزی بود که دو کوهنورد در سال 1991 مرد یخی 5300 ساله را پیدا کردند و در طول این 25 سال دانشمندان مشغول بررسی این کشف مهم باستان‌ شناسی بودند. به عقیده محققان اوتسی در حدود سالهای 3300 قبل از میلاد می‌زیست. براساس تحقیقات دانشمندان اوتسی بر اثر اصابت تیر شلیک شده از یک کمان به قتل رسیده و با توجه به گرده‌های داخل معده مومیایی می‌توان حدس زد که او در فصل بهار کشته شده است. اوتسی لباس‌هایی از پشم گاو و بز بر تن داشت و روی بدن او 61 خالکوبی مختلف نقش بسته بود.

کشف شهر عصر برنز در بریتانیا

کشف مهم باستان‌ شناسی

به‌دنبال کاوش‌های باستانشناسی در منطقه کمبریج شایر انگلستان، دانشمندان بقایای یک مجتمع مسکونی و وسایل زندگی مردم در عصر برنز را پیدا کرده‌اند. 3 هزار سال پیش در این محل، خانه‌های مدوری روی سکوهای چوبی در مسیر رودخانه‌ی قرار داشتند. بدنبال یک آتش سوزی، خانه‌‌ها ویران شدند، آب روی سکوها را پوشاند و آثار جالبی را با خود نگه‌داری کرد که قدمت آنها به هزار تا هشتصد سال پیش از میلاد، یا اواخر دوره برنز در بریتانیا می‌رسد. دانشمندان تصور می‌‌کنند با فرار ناگهانی مردم از آتش، وسایل آنها به جا مانده است.

یکی از باستان شناسان در مورد  این کشف مهم باستان‌ شناسی می‌گوید:

29 شی کامل پیدا کرده‌ایم که برای باستان‌شناس‌ها بسیار جالب است. اما جالب‌تر از آن باقی‌ماند‌ه‌های مواد غذایی است که ساکنان موقع آتش‌سوزی و خراب شدن این منطقه در حال خوردن آن بودند؛ پدیده‌ای بسیار کمیاب نه تنها در بریتانیا بلکه در اروپا است.

کاوش‌‌ها از ماه اوت امسال در نزدیکی شهر پیتربورو در شرق انگلستان شروع شد که با مدفون شدن شهر پمپی در سال 79 پیش از میلاد مقایسه شده است. دانکن ویلسون مدیر یک موسسه تاریخ می گوید: بهترین قیاس تشبیهی به نظر من، مدفون شدن شهر پمپی زیر آتشفشان و فرار ناگهانی مردم از این بلای طبیعی است، آنها غذایشان را در ظرفهایشان بجا گذاشتند و بعضی‌ها در همان لحظه مردند. هنوز اطمینان نداریم ولی بقایای انسانی در این محل پیدا کرده‌ایم که در حال استخراج آنها هستیم.

کشف شهر باستانی در یونان

کشف مهم باستان‌ شناسی

این شهر باستانی در یونان بر فراز تپه‌ای به بلندی 215 متر به نام استرونگیلوونی در غرب تسالی واقع شده است. منطقه‌ای که زمانی تصور می‌‌شد، بخشی از بنایی بوده که به دوره تاریخی مهمی مربوط بود. این تیم همچنین برای مشاهده بقایای مدفون شهر، از سیستم رادار بهره برده‌اند و نشانه‌هایی از یک میدان و بناها و قسمت‌هایی از شهر یافته‌اند. این سایت باستانی، شهری بزرگتر از چیزی که باستان شناسان پیش از این تصور می‌کردند را در خود جای داده است.

قدیمی‌ترین شی یافته شده در محل متعلق به 500 سال قبل از میلاد است؛ اما به نظر می‌سد، این کشف مهم باستان‌ شناسی بین قرن‌های چهارم تا سوم قبل از میلاد رونق زیادی داشته است؛ اما قبل از آن به دلایلی شهری دور افتاده تلقی می‌شد که شاید یکی از دلایل احتمالی، فتح شهر توسط رومی‌ها بوده است.

قدیمی‌ترین لباس شناخته شده

کشف مهم باستان‌ شناسی

دانشمندان با استفاده از روش تاریخ‌گذاری رادیوکربن قدمت لباسی که حدود  65 سال قبل در مصر کشف شده را تائید کرده‌اند. این کشف مهم باستان‌ شناسی با بیشتر از 55 هزار سال قدمت اکنون به عنوان قدیمی‌ترین لباس دوخته شده با منسوجات در جهان شناخته می‌شود. قدیمی‌ترین لباس پارچه‌ای دنیا «ترخان» نام دارد و احتمالا تا زانوی فرد را می‌پوشانده است.

پیش از این لباس‌هایی قدیمی مثلا از پوست حیوانات دیده شده اما تولید پارچه مرحله مهمی در زندگی بشر به حساب می‌آید. انسان‌ها در زمانی فرا گرفتند که از پنبه الیاف، سپس نخ و در نهایت پارچه تولید کنند. ترخان به نظر یک لباس زنانه است که آستین‌ برای آن طراحی شده و یقه به شکل ۷ دارد. باقی‌مانده بقایای لباسی پارچه‌ای پس از 5 هزار سال خودش یکی از عجایب است. تاریخ‌گذاری رادیوکربن یکی از روش‌های تاریخ‌گذاری رادیومتریک در باستان‌شناسی است که در آن ایزوتوپ کربن-14 که یکی از ایزوتوپهای رادیواکتیو کربن با نیمه‌عمر حدود 5730، مورد بررسی قرار می‌گیرد.

کفش‌‌های ویندولاندا

کشف مهم باستان‌ شناسی

حدود 1800 سال پیش، ارتش رومی‌ها یکی از کوچک‌ترین اما قدرتمندترین دژ نظامی را از نظر دفاعی در منطقه «ویندولاندا» احداث کردند که در حال حاضر یکی از بخش‌های مرزهای امپراتوری میراث جهانی رومی‌ها به شمار می‌رود. این پادگان نظامی کوچک از چند صد سرباز و خانواده‌های آنها تشکیل می‌شد که وقتی آن سوی دیوارهای دژ میان قبایل انگلیسی و نیروهای رومی جنگ درمی‌گرفت، در پشت مجموعه‌ای از خندق‌های بزرگ و باروهای ساخته‌شده پناه می‌گرفتند.

پس از پایان جنگ، نیروها و وابستگان آنها از دژ بیرون آمدند و هر چه را نمی‌توانستند با خود حمل کنند، داخل خندق پرتاب می‌کردند. در سال 2016 باستان‌شناسان «ویندولاندا» این خندق را کشف کردند و محفظه‌ای را یافتند که مملو از اسکلت‌های سگ و گربه و همچنین 421 کفش چرمی رومی بود. چکمه‌های بچگانه، کفش‌های کودکان کم سن و سال، چکمه‌های زنانه و مردان و کفشهای مخصوص خانه و بیرون از خانه در میان این کفش‌های به دست آمده بود.

این کشف مهم باستان‌ شناسی نشان می‌دهد که به طور متوسط هر فرد بیش از یک کفش داشته است. اندازه این کفش‌ها عجیب است و تنوع آن در منطقه «ویندولاندا» که بیشترین کفش‌های رومی را در محدوده امپراتوری رومی‌ها تولید می‌کرد، زیاد بود. این کفش‌ها متعلق به 212 سال بعد از میلاد مسیح بود که سبک و ظاهر زیبایی داشتند. این کفش‌ها به خوبی در این 2000 سال نگهداری شده‌اند.

کشف 22 کشتی‌ مغروق در یونان

کشف مهم باستان‌ شناسی

این کشتی‌های غرق شده در نزدیکی یک گروه از جزایر یونان پیدا شده‌اند و اطلاعات جدیدی در خصوص مسیرهای نجاری و فناوری کشتیرانی در منطقه‌ی مدیترانه ی شرقی در اختیار محققان قرار می‌دهد. این کشف مهم باستان‌ شناسی به کمک ماهیگیران محلی و غواصان باستان‌شناس از یونان و آمریکا در یک منطقه‌ی 17 مایلی در اطراف مجمع الجزایر Fourni در شرق دریایی اژه انجام شده است.

این منطقه از دریا، بسیار غنی است و پیدا کردن 22 کشتی در دو هفته بسیار فوق‌العاده است و اکتشاف بیشتر در منطقه احتمالا چیزهای جدیدی نمایان خواهد کرد چون این گروه حدود فقط 5 درصد از منطقه را اکتشاف کرده‌اند. تمام کشتی‌های تراورس یک مسیر را طی می‌کردند که، آناتولی ساموس، منطقه‌ی دریای سیاه به قبرس و مصر متصل می‌شدند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۳۹
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۷ ، ۲۳:۵۴

%name گروه سه تایی:

همانطور که قبلا در توضیحات به سمبل های زیادی اشاره کردیم، نمادهای زیادی که از دوران باستان به روزگار ما رسیده اند، عناصر غیرقابل اجتناب و زینتی کلیساها، معابد، خانه ها و مخصوصا لوازم قبور بوده اند. به همین دلیل بیشتر سمبل هایی که قصد توضیح و تفسیرشان را داریم، علایمی هستند که افراد خبره و به اصطلاح «گرگ »های صنعت گنج یابی که عمرشان را در این راه گذاشته اند، مورد تایید قرار داده اند. بعضی از این دیدگاه ها نیز اشتباه و نادرست هستند. حالا بیایید ببینیم که این نوع علامت گروه سه تایی به چه معناست و در داخل یک سیستم به چه علت از آن استفاده شده است. با اطلاعاتی که از توضیحات روشن کننده این علایم به دست می آورید خودتان به تنهایی و یا در کنار دیگرانی که به صورت بی خودی و بی جهت وقت خود را صرف امور غیرضروری نخواهید کرد. اکنون انسان هایی که به این باورها منسوب باشند، به طور طبیعی همانگونه که از خدا طلب می کنند، به همان ترتیب نیز از به اصطلاح فرزند خدا و حضرت جبرییل در شرایط مختلف طلب استمداد کرده و به آنها تقدس خواهند داد. به همین سبب، با حکاکی سمبل ها و اشکال این سه گانگی در معابد، کلیساها و خانه ها و مخصوصا بر روی سنگ قبرها آرزوها خواهند کرد که این ارتباط تا ابد برایش باقی و محفوظ بماند. مفهوم سه بیضی هم که در بالا آورده ایم، چیزی غیر از این توضیحات که دادیم نمی باشد. در تصدیق تمامی این توضیحات، این علامت سمبل یک گنج نیست؛ به احتمال زیاد سمبل مردی است که در زیر تابوت آرمیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۶

ساروج و روش شکستن آن

%name ساروج و روش شکستن آن

1-  برای ساروجی به کلفتی 10 سانتی متر: یک کیلوگرم آب لیمو، 1 کیلوگرم سرکه انگور، نیم کیلو الکل مطلق، نیم کیلو اسید. این مواد با هم مخلوط شده و روی ساروج ریخته می شود، تقریبا دو ساعت باید منتظر ماند.
2 – به منطقه ی ساروج دار، فقط الکل مطلق ریخته می شود و 2 ساعت بعد، با گاز آتش زده می شود. هر کدام برای شما راحت است آن را انجام دهید. چگونه مشخص می شود که بر روی صخره و سنگ ساروج وجود دارد یا نه: بر روی آن آب بریز، ساروج دیرتر از سنگ خشک می شود، اگر همواره با آب در حال برخورد باشد، براق و جلادیده خواهد بود. و اگر اوستایی که آنرا ساخته، ماهر نبوده باشد، مثل امانتی بر روی تخته سنگ دیده می شود، باید دقت کرد.
ساروج یک نوع ملات بوده و دارای انواع مختلفی می باشد. در طول تاریخ بسیاری از تمدن ها و قوم ها از ساروج استفاده کرده اند. این را هم مشخص کنیم ، برخی توده سنگها وقتی که مدت زیادی در زیر خاک به صورت مرطوب می مانند، به شکل ساروج می شوند.

%name ساروج و روش شکستن آن
کاریست که دقت زیادی می خواهد. با اینکه ساروج خیلی محکم و سفت می باشد، اگر سرکه ریخته و سوزانده شود، از هم می پاشد. دومی رب گوجه فرنگی می باشد، به هیچ وجه نمی تواند در مقابلش ایستادگی کند. البته اگر در حالی که سرد است با سرکه روی ساروج ریخته شود، هیدروژن مایع از ماده شوینده تولید می شود که قابل انفجار است. توسط یک فرآیند شیمیایی خاص میتوان با پاک کننده ها آن را درست کرد. ابتدا در ساروج، باید به دنبال ترک کوچک، شکاف و یا سوراخ بود. این باید به اندازه 5 سانتی متر
باشد. مواد مورد نیاز، 1 عدد کپسول گاز، یک لوله برای وصل کردن به کپسول گاز ، و یک عدد چوب شبیه به قلم که داخلش سوراخ است. میتواند خودکار هم باشد، که باید درونش را خالی کرد.قلمی که به لوله بسته شده، درون ترک، شکاف و یا سوراخ روی ساروج گذاشته می شود، و گاز کپسول باز می شود. این باعث میشود که ساروج سرد شده و قدرتش را از دست بدهد، به این شکل قدرتش را از دست می دهد. کپسول باید به اندازه ایی که ساروج کاملا سرد شود باز بماند. حتما باید مراقب باشید، نباید در یک مکان بسته و یا منطقه ایی که گاز را فشرده کند باشید.
بعد از اینکه مطمئن شدید سرد شده، خواهید دید که از هم خواهد پاشید. خطرناک می باشد، اما هنگام اجرای دستورالعمل هایم، به جای شکستن ساروج، خودتان را نترکانید، مراقب باشید.
ساروج : با اینکه آلیاژهای متفاوتی دارد، ماده ایی می باشد که از سفیده تخم مرغ، خاک رس، مو، آهک ، خشت و خاک الک شده خشت به صورت های مختلفی ساخته شده است.
حلال ساروج :
1- آب لیمو و سرکه را به مقدار برابر مخلوط کنید، به اندازه ی یک چهارم کل ماده، الکل مطلق و به همان مقدار جوهر نمک اضافه کرده، و نباید در آنجا بایستید و باید از ماسک استفاده کنید. این بر روی ساروج ریخته شده و از آنجا دور شده و در مدت 2 تا 3 ساعت، تا عمق مشخصی ساروج را حل می کند. به حالتی تبدیل می کند که قابل شکستن با اسکنه خواهد بود. پس از کندن وقتی محکم شد، دوباره حلال روی آن ریخته می شود. حل کردن ساروجهای عمیق، خیلی بیشتر طول می کشد، که بنا به تخمینم برای هر بار 10 تا 15 سانتی متر باید حل شود.
2- اگر منطقه ی ساروجی تنگ باشد، الکل مطلق ریخته می شود، و پس از چند ساعت انتظار، با آتش گرم می شود و با چکش شکسته می شود.
3- اگر از ساروج در منطقه ایی تنگ برای بافت سنگی استفاده شده باشد، با آتش گرم شده و بر روی آن سرکه ریخته می شود. (ولی موفقیت در این روش، در بافتهای دیواری ممکن می باشد، یعنی ساروج به طور کامل پوشیده نبوده و در بافت سنگی استفاده شده باشد)
4- اگر امکانش وجود داشته باشد، نیروژن مایع پیدا کرده و بر روی آن ریخته شود، همه چیز در مقابل نیتروژن نابود می شود.
5- به محلی که ساروج پیدا شده یک پیک نیک برده و آب جوش درست کرده و بر روی ساروج ریخته می شود.
(نویسنده : ستار یکی از دانشجویان استاد نوجوان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۷ ، ۱۳:۰۶
معرفی رشته های تحصیلی (باستان شناسی)

باستان شناسی

رشته باستان شناسی در ایران زیر مجموعه رشته علوم انسانی به حساب می آید . البته از چند سال پیش دانشکده های هنر نیزاقدام به راه اندازی رشته باستان شناسی در مقطع کاردانی کردند.

اما به ناچار دانشجویانی که دراین مقطع و در دانشکده های هنر فارغ التحصیل شدند، بعد از یک دوره دیگر شرکت در کنکور سراسری می توانند تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی و در زیرمجموعه علوم انسانی ادامه دهند.

در رشته باستان شناسی دانشجویان بیش از 130 واحد درسی را در زمینه های پیش از تاریخ (دوره های پارینه سنگی، میان سنگی و نوسنگی)، دوره تاریخی و دوره اسلامی می خوانند.

همچنین دانشجویان می باید یک فصل نیز که معمولا یکی از دو ترم آخر دانشجویان می باشد، در محل حفاریی که دانشگاه در نظر می گیرد حضور یابند و مهارت هایی را در این زمینه بیاموزند.

برخی رشته باستان شناسی را با تاریخ یکی می دانند یا این که این رشته را کاملا مشابه رشته تاریخ به حساب می آورند اما در این باره باید تاکید کنم که این دورشته اگرچه مشابهت هایی باهم دارند اما یکی به حساب آوردن این دو هم اشتباه است.

رشته باستان شناسی تا یک مقطعی (تقریبا از زمانی که بشر توانست بنویسد) از برخی اطلاعات رشته تاریخ استفاده می کند اما همه آن را به کار نمی گیرد.
 

رشته تاریخ مجموع نوشته ها و آثار به جا مانده از گذشتگان را شامل می شود اما رشته باستان شناسی می باید خود به دنبال این آثار بگردد.

رشته تاریخ با توجه به آثار موجود به بحث می پردازد اما رشته باستان شناسی با توجه حتی گاه حدسیات به کاوش در زمین می پردازد .

اگرچه همانطور که گفتم از اشاره هایی که برخی مورخین در کتاب های خویش کرده اند هم استفاده می کند که نمونه آن را در حفاری های بین النهرین می توان دید که باستان شناسان در اینجا کاملا از نوشته های تاریخی و بیشتر از آن از متون دینی استفاده کردند.

باستان شناسان با توجه به یافته هایی که در کاوش ها به دست می آید می باید فرهنگ و نحوه زندگی وحتی روابط اجتماعی گذشتگان را تدوین کنند.

تعریف و شرح

باستان شناسی از یک سو مسیر تاریخ را تعیین می کند و از سوی دیگر مادر تاریخ است.
روشن کردن گذشته هر جامعه از جهت مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و یا مذهبی از اصول اساسی این رشته است.

 

هدف از تحصیل در این رشته، تربیت نیروی متخصص و کارآمد برای بررسی و شناسایی آثار تاریخی و کاوشهای باستان شناسی در مناطق مختلف کشور، همچنین تامین کادرهای تحقیقی، فرهنگی و هنری سازمانی مربوط می باشد.

رشته باستان شناسی در مقطع کارشناسی به مطالعه آثار باستانی سه دوره پیش از تاریخ، تاریخی و اسلامی می پردازد.

دانشجویان در طی چهار سال با آثار باستانی دوران پیش از تاریخ ایران، بین النهرین و مصر و تمدن و فرهنگ اسلامی آشنا می شوند.

باستان‌شناس فردی است که در محل‌های باستانی کاوش می‌کند، یافته‌ها را مورد مطالعه قرار می‌دهد و پس از تعیین ارزش مادی و معنوی و تخمین قدمت آثار، آنها را در بازارهای عتیقه به فروش می‌رساند.

در گذشته‌ای نه چندان دور، جامعه ما چنین دیدگاهی نسبت به باستان‌شناس داشت. در واقع مردم باستان‌شناس را با «عتیقه جمع‌کن» یا «عتیقه‌فروش» یکی می‌دانستند.

کاری که بسیاری از شاهزادگان و درباریان دوره قاجار و پهلوی به عنوان یک سرگرمی ساده، برای کسب درآمد بیشتر انجام می‌دادند.

اما در حقیقت باستان شناس یک تاجر یا عتیقه ‌جمع‌کن نیست. بلکه‌ یک‌ محقق‌ است‌؛

محققی‌ که‌ شواهد لازم‌ را برای‌ تحقیقات‌ خود از طریق‌ بررسی‌ ، پژوهش‌ و کاوش‌ در نقاط‌ مختلف‌ جهان‌ که‌ روزی‌ محل‌ تردد، سکونت‌ یا هر نوع‌ فعالیت‌ انسانی‌ بوده‌ است‌، به‌ دست‌ می‌آورد‌ و سعی‌ دارد تا گذشته‌ را براساس‌ یافته‌های‌ خود بازسازی‌ کند.


باستان‌شناسی‌ از یک‌ سو مسیر تاریخ‌ راتعیین‌ می‌کند و از سوی‌ دیگر مادر تاریخ‌ است‌.

در واقع‌ روشن‌کردن‌ گذشته‌ هر جامعه‌ از نظر‌ اقتصادی‌، فرهنگی‌، اجتماعی‌، سیاسی‌ یامذهبی‌ بدون‌ مراجعه‌ به‌ نظر باستان‌شناسان‌ دشوار یا حتی‌ غیرممکن‌ است‌.

باستان شناس یک محقق است. محققی که شواهد لازم برای تحقیقات خود را از طریق بررسی،  پژوهش و کاوش در نقاط مختلف جهان که روزی محل تردد، سکونت و یا هر نوع فعالیت انسانی بوده است، به دست آورده و سعی دارد تا گذشته را بر اساس یافته های خود بازسازی کند. باستان شناس از یک سو مسیر تاریخ را تعیین می کند و از سوی دیگر مادر تاریخ است. در واقع روشن کردن گذشته هر جامعه از جهت مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و یا مذهبی بدون مراجعه به نظر باستان شناس دشوار و یا حتی غیرممکن است. 

توانایی های لازم:

باستان شناس باید علاقه مند به کار در طبیعت باشد. یعنی اگر جوانی عاشق کاوش و جستجو و کشف مجهولات و نقاط تاریک تاریخ گذشته نباشد، نمی تواند در این رشته موفق گردد. داشتن اطلاعات مناسب در زمینه تاریخ و جغرافیای ایران و کشورهای همسایه و همچنین تسلط به زبان انگلیسی برای دانشجوی این رشته ضروری است.


موقعیت شغلی در ایران:

در حالیکه ما تعداد قابل توجهی فارغ التحصیل باستان شناسی بیکار داریم، بسیاری از آثار باستان شناسی کشور ما هنوز شناسایی و ثبت نشده است و حتی آثار ثبت شده نیز، بخوبی حفظ و یا معرفی نمی شوند. با وجود اینکه در کشور ما زمینه های ملی رشته باستان شناسی وجود دارد و ما دارای فرهنگ و پیشینه ی پرباری هستیم و باید حداقل در منطقه ی خاورمیانه، باستان شناسی ما حرف اول را بزند اما متاسفانه در زمینه مطالعات باستان شناسی بسیار ضعیف عمل می کنیم. به همین دلیل به داوطلبان آزمون سراسری توصیه می شود که اگر می خواهند وارد دانشگاه شوند تا بعد از لیسانس پول یا کار راحتی بدست بیاورند، رشته باستان شناسی را انتخاب نکنند چون حداقل در سطح لیسانس موقعیت کاری این رشته بسیار محدود می باشد. اما اگر عاشق و شیفته ی تاریخ، تمدن و فرهنگ کشورشان هستند، بدانند که این رشته آنها را راضی خواهد کرد.

درس های این رشته در طول تحصیل:

دروس پایه:

تاریخچه علم باستان شناسی، بررسی تمدنهای باستانی از نظر قرآن کریم، جغرافیای تاریخی، اصول و مبانی انسان شناسی، اسطوره شناسی، تاریخ هنر از باستان تا آغاز اسلام، حفظ آثار باستانی، اصول و مبانی باستان شناسی.

دروس اصلی و تخصصی:

استخوان شناسی، باستان شناسی پیش از تاریخ ایران، ایران در آغاز شهرنشینی، باستان شناسی و هنر ایلام، باستان شناسی ایران در هزاره اول قبل از میلاد، باستان شناسی و هنر ماد و هخامنشی، باستان شناسی اشکانی، باستان شناسی ساسانی، باستان شناسی و هنر اسلامی، فلزکاری دوره اسلامی، باستان شناسی پیش از تاریخ بین النهرین، هنر و معماری بین النهرین در دوران تاریخی، باستان شناسی مصر باستان، باستان شناسی و هنر آسیای صغیر، سکه شناسی، شناخت مهر و تابلت، تاریخ هنر نقاشی در ایران، هنر یونان و رم باستان ، حفاظت اشیا» باستانی، باستان شناسی و هنر سرزمینهای اسلامی، سیر تحول خطوط و خواندن کتیبه های اسلامی، کتاب آرایی، هنر خاور دور، هنر هند باستان، خواندن خطوط باستانی، تکنیک و هنر سفالگری، طراحی و ترسیم مدارک باستانی، روش کاوش، موزه داری، کاوش در محل، طبقه بندی سفال،  بررسی آثار باستانی، خواندن متون باستان شناسی، باستان شناسی و هنر قلمرو غربی اسلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۶


خرداد، ماه اشک و زخم است

اشکی که همیشه بر گونه هایمان جاری است و زخمی که هرگز التیام نخواهد یافت. خرداد، ماه ماتم و غم است.

 


ماتم درعزای والامردی که در سایه مردانگی و تدبیرش هویت پنهان خویش را باز یافتیم. خرداد، ماه اندوه است. اندوه فراق مرزبان حماسه و ایثار. مردی که ستایش تمام عصرها و نسل ها را در پیشگاه خویش برانگیخته است. خرداد، ماه اشک و آه است. در وداع مردی که با آمدنش شب های تاریک و بی ترانه ما را به صبح دل انگیز و سپید رهایی مبدّل ساخت. آری او، مرد تنهای صحنه های آتش و خون، پاکمردی از بیشه عدالت و ایمان، و آزاد مردی بی مانند در جهان معاصر بود که آزاد مردان عالم از شمیم نفس های گرمش، به زندگی سلام گفتند.

رحلت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) بر عموم مردم ایران تسلیت باد


امــــامـا حـــــرمت ایـــــــــــران تو بـودی          تــمام روح ایـن ســــــامـان تو بودی
ز چشمم سیل اشک سرخ جاری است          دلـم سـرشار از ابر بــــــهاری است
ای خـــمینــی ای مــــسیحــای زمـــان          ای تـــسلای دل و آرام جــــــــــــان
یــاد تو مـــا را چـراغ روشـــــــــن است          عشق تو همواره در جان و تن است
ملکی _ نوجوان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۵

مالیات در ایران عهد هخامنشی از زمان جهانداری داریوش برزگ بانظم و ترتیب و ممیزی معین و صحیحی وصول میگردیده است. کشورهای تابع این شاهنشاهی بزرگ که هرکدام بمنزله استانی درآنروز بشکار میرفته، فراخور جمعیت و موقعیت و محصول و صادرات و بنیه مالی، مقداری جنس و مبلغی نقد یا شمش‌های زر وسیم میپرداخته‌‌اند، و استانداران (شهربانان یا خشتره‌پاون‌ها) مسئول و موظف بوصول و ایصال آن بوده‌اند درنتیجه این حساب دقیق و منظم مالیاتی درطول بیش از دو سده عمر شاهنشاهی این دودمان پارسی، مقداری زیاد زر و سیم سکه یا شمش ازراه وصول مالیاتها درخزانه‌های شاهنشاهی گرد آمده بودند، و مالیاتهای وصول‌شده بخزانه شاهنشاهی واریز میگردید. دولت بمعنی و مفهوم امروزی وجود نداشت ولی وضع مالیاتها عادلانه و براساس میزان و ممیزی دقیقی بود که درتمام کشورهای تابعه بوسیله داریوش سهم‌بندی و پایه‌گذاری شده بود.

ازمیران درآمد سالانه اطلاع جزآنچه هرودوت و سایر تاریخ‌نویسهای باستانی داده‌اند دردست نیست، ولی از ذخائر هنگفتی که از خزانه‌های سارد، دمشق، ممفیس، بابل، شوش، تخت‌جمشید، استهر، پاسارگاد، هگمتانه، مصر و غزه بدست اسکندر مقدونی افتاد میتوان به ثروت بیکران اندوخته  شده درخزانه‌های شاهنشاهی پی‌برد، باآنکه بیش از شکست داریوش سوم، مبالغ زیادی ازآنها بمصرف جنگ رسیده و مقداری نیز او باخود برد و مقدیری هم پنهان گردید و یا تفریط و ازبین رفته بود.

داریوش سوم خود پس‌‌از نبرد «گوگمل» گفته بود «بگذار این ملت ازمند» مقدونی  و یونانی «که از دیرگاهی تشنه خزائن من هستند، تا گلو در زر فرو رود» و خود اسکندر نیز هنگام سان نیروی جنگی خود و صف‌آرائی دربرابر سپاهیان ایران بمقدونیها گفته بود:

«شما که در اروپا درآن همه جنگها برنده شده‌اید اکنون نوبت جهانگیریهای شما در آسیا رسیده، اینجا مانند تراکیه و ایلیریه نیست که دراطراف کوههای آن قوای خودرا بیهوده صرف کنید، این مشرق پرثروت و آباد است که ترکه‌اش ازآن شما خواهد بود».

و چون بصف‌های تراکیها و ایلیریها که برای تاراجگری با اسکندر بایران آمده بودند رسیده گفت:

ای مردان دلیر بروید و 
زرهای ایرانیان را از دستشان بربائید و قله‌های سخت و ازیرف پوشیده کوههای خودتان را با این دشتهای پرثروت و دهات آباد پارس معاوضه کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۸:۴۰

بسم االله الرحمن الرحیم
در مسیر انسان به سوی خدا، انسان باید از نظر روحی و جسمی متحـول
شود تا آمادگی ورود به عالم برتر را کسب کند ی. کی از سرفصلهای ایـن
مسیر »مرگ« است. حال اگر جهت انتخابی انسان در دنیا، حرکت به سوی خداوند باشد؛ با مرگ این حرکت سرعت میگیرد.
این جاست که می توان گفت:
آن دگر گفت: ار نبودی مـرگ هـیچ
کـــه نیرزیـــدی جهـــان پـــیچ پـــیچ
خرمنــی بــودی بــه دشــت افراشــته
مهمــــــل و ناکوفتــــــه بگذاشــــــته
چون برای کسی که به دنبال مقـصد نهـایی جـان و روح اسـت، مـرگ
وسیلة رفع موانع و نزدیکشدن به مقـصد اصـلی اسـت و بـا ورود بـه عـالم
برزخ شرایط ظهور اسماء الهی به نحوهای نورانیتر از دنیا برای قلب انـسان ظهور می .کند
پس از ایمان به خدا، حقیقیترین نکتهای کـه انـسان بایـد بـدان دسـت
یابد و معتقد شود، ایمان به معاد است در تا ابدیت خود بدون ذخیره نباشد.
منشأ اعتقاد به معاد همان توجـه بـه روح مجـرد انـسان اسـت بـا کـه انـدک
تأملی انسان متوجه میشود علاوه بر این تن، یک »روح » یا « منی« دارد کـه

بدون بدن، دارای وجود مستقلی است و بقاء به آن بدن بـستگی نـدارد کـه
البته در بحـث اثبـات تجـرد روح نیـ ا بـه نکتـه پرداختـه مـیشـود. پـس از
روشنشدن تجرد روح است که انسان بـه فکـر فـرو مـی در رود آن حیـات
ابدی که زندگی تمام نمـیشـود، بلکـه شـکل آن تغییـر مـیکنـد، چگونـه
زیست و کنم و ساز برگ آن زندگی را چگونه فراهم آورم؟
در راستای چنین سؤالاتی است که مسئله معاد پیش میآیـد و خداونـد
بهکمک انبیاء در را ما درست فهمیدن معاد و درست زنـدگیکـردن در
ایدن بـرای آبـادانی قیامـت خـود یـاری مـیکنـد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۵ ، ۱۸:۳۱


آیا می دانستید که اصل و نسبت برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده آن وارد زبان عامه ماشده اتس؟ به نمونه های زیر توجه کنید:


#هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده اند تا بگویند ببینید واگویی اینعبارت چقدر نامطبوع است!واکنون دیگر این واژه مسخره آمیز را برای هر وازه عبارت نچسب و نام مفهوم دیگر نیز ( چه فارسی و چه بیگانه) به کارمی برند.


#چسان_فسان: از واژه روسی cissani fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.


#زپرتی: وازه روسی zeperti به معنی زندانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق های روسی در ایران است درآن دوران هر گاه سربازی به زندان می افتاد دیگران می گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت هکار وبارکسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.


#شرو_ور: از واژه فرانسوی charivari به معنی همهمه،هیاهو و سرو صدا گرفته شدهاست.


#فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می گفته اند.


#اسکناس: از واژه روسی Assignatsia که خود از واژه فرانسوی Assignat به معنی برگه دارای ضمانت گرفته شده است.


#فکسنی: از واژه روسی Fkussniبه معنی بامزه گرفته شده است وبه کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.


#نخاله: یادگار سربازخانه های قزاق های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده اند.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۱:۱۴

 

سوال :

یه جایی هست میخواهیم دستگاه بزنیم دستگاه خاموش میشه  و شارژ گوشی هم در جا خالی میشه دلیلش چی میتونه باشه ؟

پاسخ :

دوست عزیز ما نمونه های زیادی  داشتیم از این موارد که بیشتر در داخل غار ها و تونل ها بود که شارژ چراغ و باطری ها زود خالی میشد ولی با توجه این که اینجا فضای باز هست به جنس خاک که شاید لایه های زیر آن اورانیوم باشد بر میگردد . مثالی میزنم براتون بعد از گذشت حدود 25 سال از جنگ هنوز پیکر خیلی از شهدا که تفحص میشوند سالمه  جدایه از حالت مذهبی به خاطر اینکه خاک اون نقطه که فلان شهید مطهر در آنجا قرار داشت اورانیوم بوده ولی مثلا 20 متر اون ورتر برای یک شهید دیگر این طور

به کانال تلگرامی ما بپیوندید

پاسخگویی به تمامی سئوالات در زمینه حفاری ، دفینه و آثارشناسی

لطفا سئوالات خود را به ایمیل ذیل بفرستید

Peyman2nojavan@yahoo.com

به دلیل زیاد بودن سئوالات اولویت پاسخ گویی با دوستانی هست که کد اشتراک بگیرند

هزینه کارشناسی

6ماهه 60000 تومان

12 ماهه 100000 تومان

شماره تلگرام برای کارشناسی و سفارش انواع دستگاه فلزیاب ۰۹۳۵۳۰۰۴۱۵۳


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۱۹


زندگینامه کوروش کبیر


  

زندگینامه کوروش کبیر

 

 

زندگینامه کوروش کبیر

● از تولد تا آغاز جوانی کوروش کبیر

دوران خردسالی کوروش کبیر را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش کبیر ارائه می دهند،تصویری که استیاگ ( آژی دهاک )، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.

 

استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند - درآورد.

 

مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباره ی در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.

 

وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.

 

اما از طالع مسعود کوروش کبیر و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.

 

کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی کوروش را اینچنین وصف می کند : « کوروش کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ،‌ و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.

 

بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند کوروش کبیر را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی.از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ،‌ و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.

 

از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش کبیر در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.

 

کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

 

زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

 

یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.

 

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:

 

« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

 

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

 

استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. »

 

تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.

 

● نخستین نبرد کوروش

میتراداتس ( ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن کوروش را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:

 

پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.

 

صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.

 

هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.

 

باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :

 

« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند ... اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »

 

نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد کوروش ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.

 

به هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش کبیر به سال ٥٥٠ ( ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان ) شد ؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال - که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود - به انزان انتقال یافت.

 

کوروش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است–پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. بعدها با ازدواج کوروش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کوروش ) ارتباط میان کوروش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها ، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال ٥٤٧ ( ق.م ) ، کوروش به خود لقب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.

 

● نبرد سارد

سقوط امپراتوری قدرتمند ماد و سربرآوردن یک دولت نوپا ولی بسیار مقتدر به نام ” دولت پارس “ برای کرزوس ، پادشاه لیدی - همسایه ی باختری ایران ، سخت نگران کننده و باورنکردنی بود. گذشته از آنکه امپراتور خودکامه ی ماد ، برادر زن کرزوس بود و دو پادشاه روابط خویشاوندی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند ، نگرانی کرزوس از آن جهت بود که مبادا پارسیان تازه به قدرت رسیده ، مطامعی خارج از مرزهای امپراتوری ماد داشته باشند و با تکیه بر حس ملی گرایی منحصر بفرد سربازان خود ، تهدیدی متوجه حکومت لیدی کنند. کرزوس خیلی زود برای دفع چنین تهدیدی وارد عمل گردید و دست به کار تشکیل ائتلاف مهیبی از بزرگترین ارتشهای جهان آن زمان شد ؛ ائتلافی که اگر به موقع شکل می گرفت بدون شک ادامه ی حیات دولت نوپای پارس را مشکل می ساخت.

 

فرستادگانی از جانب دولت لیدی به همراه انبوهی از هدایا و پیشکش های شاهانه به لاسدمون ( لاکدومنیا ، پایتخت اسپارت ) اعزام شدند تا از آن کشور بخواهند برای کمک به جنگ با امپراتوری جدید،سربازان و تجهیزات نظامی خود را در اختیار لیدی قرار دهد. از نبونید ( پادشاه بابل ) و آمیسیس ( فرعون مصر ) نیز درخواست های مشابهی به عمل آمد. واحدهایی از ارتش لیدی نیز ماموریت یافتند تا با گشت زنی در سرزمین تراکیه ، به استخدام نیروهای جنگی مزدور برای نبرد با پارسیان بپردازند. ناگفته پیداست که چنین ارتش متحدی تا چه اندازه می توانست قدرتمند و مرگبار باشد. در عین حال ، کرزوس برای محکم کاری کسانی را نیز به معابد شهرهای مختلف - از جمله معابد دلف ، فوسید و دودون - فرستاد تا از هاتفان غیبی معابد ، نظر خدایان را نیز در مورد این جنگ جویا شود. از آنچه در سایر معابد گذشت بی اطلاعیم ولی پاسخی که هاتف غیبی معبد دلف به سفیران کرزوس داد اینچنین بود :

 

« خدایان ، پیش پیش به کرزوس اعلام می کنند که در جنگ با پارسیان امپراتوری بزرگی را نابود خواهد کرد. خدایان به او توصیه می کنند که از نیرومندترین یونانیان کسانی را به عنوان متحد با خود همراه سازد. به او می گویند که وقتی قاطری پادشاه می شود کافی است که او کناره های شنزار رود هرمس را در پیش گیرد و بگریزد و از اینکه او را ترسو و بی غیرت بنامند خجالت نکشد.»

این پیشگویی کرزوس را در حیرت فرو برد. او به این نکته اندیشید که اصلاَ با عقل جور در نمی آید که قاطری پادشاه شود. بنابرین قسمت اول آن پیشگویی را - که می گفت کرزوس نابود کننده ی یک امپراتوری بزرگ خواهد بود - به فال نیک گرفت و آماده ی نبرد شد. ولی همه چیز بدانسان که کرزوس در نظر داشت پیش نمیرفت. اسپارتیها اگر چه سفیر کرزوس را به نیکی پذیرا شدند و از هدایای او به بهترین شکل تقدیر کردند ولی در مورد کمک نظامی در جنگ پاسخ روشنی ندادند. حاکمان بابل و مصر نیز وعده دادند که در سال آینده نیروهایشان را راهی جنگ خواهند کرد.

 

با این همه کرزوس تصمیم خود را گرفته بود و در سال ٥٤٦ پیش از میلاد ، با تمام نیروهایی که توانسته بود گرد آورد – از جمله سواره نظام معروف خود که در جهان آن زمان به عنوان بی باک ترین و کارآزموده ترین سواره نظام در تمام ارتش ها شهره بودند - از سارد خارج شد. سپاه لیدی از رود هالیس ( که مرز شناخته شده ی دولتین لیدی و ماد بود ) گذشت و وارد کاپادوکیه در خاک ایران گردید.

 

پس از آن نیز غارت کنان در خاک ایران پیش رفت و شهر پتریا را نیز متصرف شد. سپاهیان لیدیایی ، در حال پیشروی در خاک ایران دارایی های تمامی مناطقی را که اشغال می شد چپاول می نمودند و مردم آن مناطق را نیز به بردگی می گرفتند. ولیکن ناگهان سربازان لیدیایی با چیز غیر منتظره ای روبرو شدند ؛ ارتش ایران به فرماندهی کوروش کبیر به سوی آنها می آمد! ظاهراَ یک لیدیایی خائن که از جانب کرزوس مامور بود تا از سرزمین های تراکیه برای او سرباز اجیر کند ، به ایران آمده بود و کوروش را در جریان توطئه ی کرزوس قرار داده بود. نخستین بار ، سپاهیان ایرانی و لیدیایی در دشت پتریا درگیر شدند.

 

به گفته ی هرودوت هر دو لشکر تلفات سنگینی را متحمل شدند و شب هنگام در حالی که هیچ یک نتوانسته بودند به پیروزی برسند ، از یکدیگر جدا شدند. کرزوس که به سختی از سرعت عمل نیروهای پارسی جا خورده بود ، تصمیم گرفت شب هنگام میدان را خالی کند و به سمت سارد عقب نشید. به این امید که از یک سو پارسیان نخواهند توانست از کوههای پر برف و راههای صعب العبور لیدی بگذرند و به ناچار زمستان را در همان محل اردو خواهند زد و از سوی دیگر تا پایان فصل سرما ، نیروهای متحدین نیز در سارد به او خواهند پیوست و با تکیه بر قدرت آنان خواهد توانست کوروش را غافلگیر نموده ، از هر طرف به ایران حمله ور شود. پس از رسیدن به سارد ، کرزوس مجدداَ سفیرانی به اسپارت ، بابل و مصر فرستاد و به تاکید از آنان خواست حداکثر تا پنج ماه دیگر نیروهای کمکی خود را ارسال دارند.

 

صبح روز بعد ، چون کوروش از خواب برخواست و میدان نبرد را خالی دید ، بر خلاف پیش بینی های کرزوس ، تصمیمی گرفت که تمام نقشه های او را نقش برآب کرد. سربازان ایرانی نه تنها در اردوگاه خود متوقف نشدند ، بلکه با جسارت تمام راه سارد را در پیش گرفتند و با گذشتن از استپهای ناشناخته و کوهستان های صعب العبور کشور لیدی ، از دشت سارد سر درآوردند و در مقابل پایتخت اردو زدند. وقتی که کرزوس خبردار شد که سپاهیان کوروش بر سختی زمستان فائق آمده اند و بی هیچ مشکلی تا قلب مملکتش پیش روی کرده اند غرق در حیرت گردید. از یک طرف هیچ امیدی به رسیدن نیروهای کمکی از اسپارت ، بابل و مصر نمانده بود و از طرف دیگر کرزوس پس از رسیدن به سارد ، سربازان مزدوری را که به خدمت گرفته بود نیز مرخص کرده بود چون هرگز گمان نمی کرد که پارسی ها به این سرعت تعقیبش کنند و جنگ را به دروازه های سارد بکشانند. بنابرین تنها راه چاره ، سامان دادن به همان نیروهای باقی مانده در شهر و فرستادن آنان به نبرد پارسیان بود.

 

کوروش می دانست که جنگیدن در سرزمین بیگانه ، برای سربازان پارسی بسیار سخت تر از دفاع در داخل مرزهای کشور خواهد بود و از سوی دیگر فزونی نیروهای دشمن و توانایی مثال زدنی سواره نظام لیدی ، نگرانش می کرد. لذا به توصیه دوست مادی خود ، هارپاگ ( همان کسی که یکبار جانش را نجات داده بود ) تصمیم گرفت تا خط مقدم لشکرش را با صفی از سپاهیان شتر سوار بپوشاند. اسب ها از هیچ چیز به اندازه ی بوی شتر وحشت نمی کنند و به محض نزدیک شدن به شتران ، عنان اسب از اختیار صاحبش خارج می شود.

بنابرین سواره نظام لیدی ، هرچقدر هم که قدرتمند باشد ، به محض رسیدن به اولین گروه از سپاهیان پارس عملاَ از کار خواهد افتاد. پیاده نظام کوروش نیز دستور یافت تا پشت سر شتران حرکت کند و پس از آنان نیز سواره نظام اسب سوار قرار گرفتند. آنگاه با این فریاد کوروش که « خدا ما را به سوی پیروزی راهنمایی می کند » سپاهیان ایران و لیدی رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. جنگ بسیار خونین بود ولی در نهایت آنانکه به پیروزی رسیدند لشکریان پارس بودند. از میان لیدیایی ها ، آنان که زنده مانده بودند - به جز معدودی که دوباره برای گرفتن کمک به کشورهای دیگر رفتند - به درون شهر عقب نشستند و دروازه های شهر را مسدود کردند. به این امید که بالاخره متحدین اسپارتی ، بابلی و مصری از راه می رسند و کار ایرانی ها را یکسره می کنند. پس از شکست و عقب نشینی لیدیایی ها ، پارسیان شهر سارد را به محاصره درآوردند.

 

شهر سارد از هر طرف دیوار داشت بجز ناحیه ای که به کوه بلندی بر می خورد و به خاطر ارتفاع زیاد و شیب بسیار تند آن لازم ندیده بودند که در آن محل استحکاماتی بنا کنند. پس از چهارده روز محاصره ی نافرجام کوروش اعلام کرد به هر کس که بتوانند راه نفوذی به درون شهر بیابد پاداش بسیار بزرگی خواهد داد. بر اثر این وعده بسیاری از سپاهیان در صدد یافتن رخنه ای در استحکامات شهر برآمدند تا آنکه روزی یک نفر پارسی به نام ” هی رویاس “ دید که کلاه خود یک سرباز لیدیایی از بالای دیوار به پایین افتاد. او چست و چالاک پایین آمد ، کلاهش را برداشت و از همان راهی که آمده بود بازگشت. ” هی رویاس “ دیگران را در جریان این اکتشاف قرار داد و پس از بررسی محل ، گروه کوچکی از سپاهیان کوروش به همراه وی از آن مسیر بالا رفته و داخل شهر شدند و پس از مدتی دروازه های شهر را بروی همرزمان خود گشودند.

 

در مورد آنچه پس از ورود پارسیان به داخل شهر سارد روی داد نمی توانیم به درستی و با اطمینان سخن بگوییم ؛ اگر چه در این مورد نیز هر یک از مورخان ، روایتی نقل کرده اند ولی متاسفانه هیچ کدام از این روایات قابل اعتماد نیستند. حتی هرودوت که نوشته های او معمولاَ بیش از سایرین به واقعیت نزدیک است ، آنچه در این مورد خاص می گوید ، حقیقی به نظر نمی رسد. ابتدا روایت گزنفون را می آوریم و سپس به سراغ هرودوت خواهیم رفت :

« وقتی کرزوس را به حضور فاتح آوردند سر به تعظیم فرود آورد و به او گفت : من ، ای ارباب ، به تو سلام می کنم ، زیرا بخت و اقبال از این پس عنوان اربابی را به تو بخشیده است و مرا مجبور ساخته است که آنرا به تو واگذارم. کوروش گفت : من هم به تو سلام می کنم ، چون تو مردی هستی به خوبی خودم و سپس به گفته افزود : آیا حاضری به من توصیه ای بکنی ؟ من می دانم که سربازانم خستگیها و خطرهای بیشماری را متحمل شده و در این فکرند که عنی ترین شهر آسیا پس از بابل یعنی سارد را به تصرف خود درآورند.

 

بدین جهت من درست و عادلانه می دانم که ایشان اجر زحمات خود را بگیرند چون می دانم که اگر ثمره ای از آن همه رنج و زحمت خود نبرند من مدت زیادی نخواهم توانست ایشان را به زیر فرمان خود داشته باشم. در عین حال ، این کار را هم نمی توانم بکنم که به ایشان اجازه دهم شهر را غارت کنند. کرزوس پاسخ داد : بسیار خوب ،‌ پس بگذار بگویم اکنون که از تو قول گرفتم که نخواهی گذاشت سربازانت شهر را غارت کنند و زنان و کودکان ما را نخواهی ربود ، من هم در عوض به تو قول می دهم که لیدیایی ها هر چیز خوب و گرانبها و زیبایی در شهر سارد باشد بیاورند و به طیب خاطر به تو تقدیم کنند.

 

تو اگر شهر سارد را دست نخورده و سالم باقی بگذاری سال دیگر دوباره شهر را مملو از چیزهای خوب و گرانبها خواهی یافت. برعکس ، اگر شهر را به باد نهب و غارت بگیری همه چیز حتی صنایعی را که می گویند منبع نعمت و رفاه مردم است از بین خواهی برد. گنجهای مرا بگیر ولی بگذار که نگهبانانت آن را از دست عاملان من بگیرند. من بیش از حد از خدایان سلب اعتماد کرده ام . البته نمی خواهم بگویم که ایشان مرا فریب داده اند ولی هیچ بهره ای از قول ایشان نبرده ام. بر سردر معبد دلف نوشته شده است:

 

« تو خودت خودت را بشناس!» باری ، من پیش از خودم همواره تصور می کردم که خدایان همیشه باید نسبت به من نر مساعد داشته باشند. ادم ممکن است که دیگران برا بشناسد و هم نشناسد ، و لیکن کسی نیست که خودش را نشناسد. من به سبب ثروتهای سرشاری که داشتم و به پیروی از حرفهای کسانی که از من می خواستند در رأس ایشان قرار بگیرم و نیز تحت تاثیر چاپلوسیهای کسانی که به من می گفتند اگر دلم را راضی کنم و فرماندهی بر ایشان را بپذیرم همه از من اطاعت خواهند کرد و من بزرگترین موجود بشری خواهم بود ضایع شدم و از این حرفها باد کردم و به تصور اینکه شایستگی آن را دارم که بالاتر از همه باشم ، فرماندهی و پیشوایی جنگ را پذیرفتم ولیکن اکنون معلوم می شود که من خودم را نمی شناختم و بیخود به خود می بالیدم که می توانم فاتحانه جنگ با تو را رهبری کنم ، تویی که محبوب خدایانی و به خط مستقیم نسب به پادشاهان می رسانی. امروز حیات من و سرنوشت من تنها به تو بستگی دارد. کوروش گفت :

 

من وقتی به خوشبختی گذشته ی تو می اندیشم نسبت به تو احساس ترحم در خود می کنم و دلم به حالت می سوزد. بنابرین من از هم اکنون زنت و دخترانت را که می گویند داری و دوستان و خدمتکاران و سفره گسترده همچون گذشته ات را به تو پس می دهم. فقط قدغن می کنم که دیگر نباید بجنگی. »

 

و اما اینک به نقل گفته ی هرودوت می پردازیم و پس از آن خواهیم گفت که چرا این روایت نمی تواند با حقیقت منطبق باشد ؛ « کرزوس به خاطرغم و اندوه زیاد در جایی ایستاده بود و حرکت نمی کرد و خود را نمی شناساند. در این حال یکی از سپاهیان پارسی به قصد کشتن او به وی نزدیک گردید که ناگهان پسر کر و لال کرزوس زبان باز کرد و فریاد زد:

 

” ای مرد ! کرزوس را نکش “ بدینگونه سرباز پارسی از کشتن کرزوس منصرف شد و او را دستگیر کرد. به فرمان کوروش ، کرزوس را به همراه ١٤ تن دیگر از نجبای لیدی ، به روی توده ای از هیزم قرار دادند تا در آتش بسوزانند. چون آتش را روشن کردند کرزوس فریاد زد ” آه ! سولون ، سولون “ . کوروش توسط مترجم خود ، معنی این کلمات را پرسید. کرزوس پس از مدتی سکوت گفت: « ای کاش شخصی که اسمش را بردم با تمام پادشاهان صحبت می کرد » کوروش باز هم متوجه منظور کرزوس نشد و دوباره توضیح خواست. سپس کرزوس گفت :

 

« زمانیکه سولون در پایتخت من بود ، خزانه و تجملات و اشیاء قیمتی خود را به او نشان دادم و پرسیدم چه کسی را از همه سعاتمندتر می داند ، در حالی که یقین داشتم که اسم مرا خواهد برد. ولی او گفت تا کسی نمرده نمی توان گفت که سعادتمند بوده یا نه ! » کوروش از شنیدن این سخن متاثر شد و بی درنگ حکم کرد که آتش را خاموش کنند ولی آتش از هر طرف زبانه می کشید و موقع خاموش کردن آن گذشته بود. آنگاه کرزوس گریست و ندا داد « ای آپلن! تو را به بزرگواری خودت سوگند می دهم که اگر هدایای من را پسندیده ای بیا و مرا نجات بده » پس از دعای کرزوس به درگاه آپلن ، باران شدیدی باریدن گرفت و آتش را خاموش کرد. پارسیان که سخت وحشت زده بودند ، در حالی که زرتشت را به یاری می طلبیدند از آنجا گریختند. »

 

این بود روایت هرودوت از آنچه بر پادشاه سارد گذشت. ولی ما دلایلی داریم که باور کردن این روایت را برایمان مشکل می سازند. نخستین دلیل بر نادرست بودن این روایت ، مقدس بودن آتش نزد ایرانیان است که به آنها اجازه نمی داد با سوزاندن پادشاه دشمن ، به آتش – یعنی مقدس ترین چیزی که در تمام عالم وجود دارد - بی حرمتی کرده ، آن را آلوده سازند. دلیل دوم آنست که در سایر مواردی که کوروش بر کشوری فائق آمده ، هرگز چنین رفتاری سراغ نداریم و هرودوت نیز خود اذعان می کند به این که رفتار کوروش با ملل مغلوب و بویژه با پادشاهان آنان بسیار جوانمردانه و مهربانانه بوده است. و بالاخره سومین و مهمترین دلیل آنکه امروز مشخص شده است که اصولاَ در زمان سلطنت کرزوس ، سولون هرگز به سارد سفر نکرده بود بنابرین داستانی که هرودوت نقل می کند به هیچ عنوان رنگی از واقعیت ندارد. چهارمین نکته ی شک برانگیزی که در این روایت وجود دارد آن است که آپولن ، خدای یونانیان بوده و این مسأله یک احتمال قوی پیش می آورد که هرودوت – به عنوان یک یونانی - کوشیده است باورهای مذهبی خود را در این مسأله دخالت دهد.

 

در مورد آنچه در شهر سارد رخ داد نیز روایت های مشابهی نقل شده است که اگر چه در پایان به این نکته می رسند که سربازان پارسی ، شهر را غارت نکرده و با مردم سارد به عطوفت رفتار کرده اند ولی می کوشند به نوعی این رفتار سپاهیان پارس را به عملکرد کرزوس و تاثیر سخنان وی در پادشاه جوان هخامنشی مربوط کنند تا آنکه مستقیماَ دستور کوروش را عامل رفتار جوانمردانه ی سپاهیان ایران بدانند. پس از تسخیر سارد ، تمام کشور لیدیه به همراه سرزمینهایی که پادشاهان آن سابقاَ فتح کرده بودند ، به کشور ایران الحاق شد و بدین ترتیب مرز ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید.

 

پس از بدست آوردن سارد ، تمام لیدیه با شهرهای وابسته اش ، به دست کوروش افتاد و حدود ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید. این مستعمرات را چنانکه در جای خود خواهد آمد اقوام یونانی بر اثر فشاری که مردم دریایی به اهالی یونان وارد آوردند ، بنا کرده بودند. کوچ کنندگان از سه قوم بودند : ینانها ، الیانها و دریانها. نام یونان به زبان پارسی از نام قوم یکمی آمده است زیرا اهمیت آنها در این دست آورده ها (مستعمرات) بیشتر بود.

هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی که شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا کرده اند که از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری کنند و نه شهرهای پایین ، نه کرانه های خاوری و نه کرانه های باختری .

 

ینانها به چهار لهجه سخن می گویند شهر ینانی ملیطه که در باختر واقع است پس از ان می نویت و پری ین است . این شهرها در کاریه قرار دارند و اهالی آنها به یک زبان سخن می گویند. شهرهای ینانی واقع در لیدیه اینهاست : افس ، کل فن ، لیدوس ، تئوس ، کلازمن ، فوسه. اینها به یک زبان سخن می گویند ولی زبان آنها همانند زبان شهرهای یاد شده در بالا نیست. از سه شهر دیگر ینانی دو شهر در جزیده سامس و خیوس واقع است و سومی ارتیر است که که در خشکی بنا شده است. اهالی خیوس و ارتیر به یک زبان سخن می وین دو اهالی سامس به زبانی دیگر. این است چهار لهجه ینانی .

 

پس از آن هرودوت می گوید : ینانهای هم پیمان زمانی از دیگر ینانها جدا شده بودند و جدایی آها از اینجا بود که در آن زمان ملت یونانی به تمامی ناتوان به دید می آمد و ینانها در میان اقوام یونانی از همه ناتوانتر بودند و به جز شهر آتن شهر مهمی نداشتند. بنابرین چه آتنیها و چه دیگر ینانیها پرهیز داشتند از اینکه خود را ینانی بنامند و گمان می رود که اکنون هم بیشتر ینانها این نام را شرم آور می دانند.

 

دوازده شهر همی پیمان ینانی برعکس به نام خود سربلند بودند. آنها معبدی برای خود ساختند که آن را پانیونیوم نامیدند از ینانهای دیگر کسی را به آنجا راه نمی دادند و کسی هم جز اهالی ازمیر خواهند آن نبود که در پیمان آنها وارد شود. پانیوم در دماغه ی میکال قرار دارد این معبد برای خدای دریاها ، پوسیدون هلی *** ، ساخته شده است. در نوروزها ینانها ی شهرهای هم پیمان در اینجا گرد می آیند و این جشن را جشن پانیونیوم می نامند.

 

 

زندگینامه کوروش کبیر

 

از گفته های هرودت روشن می شود که دریانها هم همبستگی با شش شهر دریانی داشتند ولی بعدها هالی کارناس را باری اینکه یک ی از اهالی آن بر خلاف عادت قدیم رفتار کرد ، از پیمان بیرون کردند. الیانها همبستگی از دوازده شهر داشتند ولی ازمیر را ینانها از آنها جدا کردند و یازده شهر دیگر در همبستگی الیانی بازماند. زمینها الیانی پربارتر از زمینهای ینانی بود ولی از حیث خوبی آب و هوا با شهرهای ینانی برابری نمی کرد.

 

از گفته های هرودوت چنین برمی آید که این مستعمرات را سه قوم یونانی بنا کدره بودند و بین تمام آنها همراهی و هم پیمانی نبود. زیرا هر یک از همبسته های کوچک برپا کرده با هم هم چشمی و کشمکش داشتند.

 

پس از آن تاریخ نگار نامبرده می گوید : ینانها و الیانها نماینده ای نزد کوروش فرستاده و درخاست کردند که کوروش با آنها مانند پادشاه لید ی رفتار کند یعنی به کارهای درونی آنها دخالت نکند وهمان امتیازات را بشناسد. کوروش پاسخی یکراست به آنها نداده و این مثل را آورد : « زنی به دریا نزدیک شده و دید که ماهیهای قشنگی در آب شنا می کنند. پیش خود گفت : اگر من نی بزنم آشکارا این ماهیها به خشکی درآیند . بعد نشست و هر چند که نی زد چشمداشت او برآورده نشد. پس توری برداشت و به دریا افکند و شمار زیادی از ماهیان به دام افتادند. وقتی که ماهی ها در تور به بالا و پایین می جستند ، نی زن حال آنها را دید و گفت : حالا دیگر بیهوده می رقصید! می بایست وقتی برایتان نی میزدم می رقصیدید. »

 

هرودوت این گفته را چنین تعبیر می کند : کوروش خواست با این مثل آنها بدانند که موقع را از دست داده اند، چه وقتی که پیش از به دست آوردن سارد به آنها پیشنهاد همبستگی شده بود و آنها رد کرده بودند. از میان مستعمرات یونانی ، کوروش فقط با اهالی ملیطه قرارداد کرزوس را تازه کرد و و نمایندگان دیگر شهرها را نپذیرفت. نمایندگان به شهرهای خود بازگشتند و پاسخ کوروش را رسانیدند . سپس از تمام شهرهای یونانی آسیای کوچک نمایندگانی برگزیده شدند که در پانیونیوم گرد آمده و در برابر کوروش همبسته شوند.

 

نمایندگان شهرهایی چون کل فن ، افس ، فوسه ، پری ین ، لبدس ، تئوس ، اریتر و دیگران در اینجا گرد آمده بودند . شهر ملیطه چون به مقصود خویش رسیده بود در این گروه شرکت نکرد. جزیره ی سامس و خیوس هم شرکت نکردند به این امید که کوروش چون نیروی دریایی نیرومندی ندارد کاری با آنها نخواهد داشت. ولی دیگر شهرها با وجود اختلافاتی که با یکدیگر داشتند ، از جهت خطر مشترکی که احساس می کردند در این گردهمآیی حضور یافتند.

 

الیانها گفتند هر چه ینانها بکنند ما هم خواهیم کرد. دریانها از جهت آنکه از شهرهای کارناس که دریانی بود نماینده ای پذیرفته نشده بود ، از شرکت در عملیات خودداری کردند. چون جزایر یونانی هم حاضر نشدند در این گردهمآیی شرکت کنند ، ینانها و االیانها قرار گذاتند نماینده ای به اسپارت گسیل کنند و از آن دولت یاری جویند.

 

با این هدف پی تر موس نامی از اهای فوسه که سخنران و سخندان بود با انبوهی از هدایا به نزد اولیای دولت اسپارت فرستاده شد. ولی اسپارتی ها جواب درستی به وی ندادند و تنها وعده کردند که گروهی را خواهند فرستاد تا اوضاع منطقه را بازبینی کنند. بدین منظور یک کشتس اسپارتی پنجاه پارویی رهسپار فوسیه شد و در آنجا نمایندگان اسپارت ، فردی به نام لاکریناس را برگزیدند و برای مذاکره با کوروش روانه ی سارد کردند. او به شاه گفت : بر حذر باشید از اینکه مستعمرات یونانی را آزار کنید ، زیرا اسپارت چنین رفتاری را نخواهد پذیرفت.

 

کوروش از یونانیهایی که در رکاب وی بودند پرسید : مگر این لاسدمونیها کیستند و عده شان چقدر است که اینگونه سخن می گویند؟ پس از آنکه یونانیها این مردم به کوروش شناساندند ، کوروش رو به نماینده کرد و گفت : من از مردمی که در شهرهایشان جای ویژه ای دارند که در آنجا گرد هم می آیند و با سوگند دروغ و نیرنگ یکدیگر را فریب می دهند هراسی ندارم. اگر زنده ماندم چنان کنم که این مردم به جای دخالت در کار ینانیها از کارهای خودشان سخن بگویند.

 

نماینده ی اسپارت پس از شنیدن پاسخ کوروش به کشور خویش بازگشته به پادشاه اسپارت ( آناک ساندریس ، آریستون ) پاسخ کوروش را رسانید. انها هم پاسخ را به مردم رسانیدند و مسئله ی کمک گرفتن یونانیهای آسیای صغیر از اسپارتیها به همین جا ختم شد.

 

هرودوت می گوید بیم دادن کوروش به همه ی یونانیها بود ، چه هر شهر یونانی میدانی دارد و مردم برای داد و ستد در آنجا گرد می آیند ولی در پارس چنین میدانهایی وجود ندارد. نتیجه ای که تاریخنگار یاد شده می گیرد درست نیست زیرا مقصود کوروش روش حکومت آنها بوده است . یونانیهایی که از ملتزمین کوروش بودند او را از روش حکومت اسپارت آگاه کرده و گفتند مردم در جایی میدان مانند گرد آمده و در کارها سخن می گویند و هر یک از سخنوران می خواهند باور خود را به مردم بپذیرانند.

 

آشکار است که ککوروش از روش چنین حکومتی خوشش نیامده و آن پاسخ را داده است . خلاف این فرض طبیعی نیست. زیرا وقتی که می خواهند مردمی را بشناسانند روش حکومت آن را کنار نمی گذارند تا از میدان داد و ستد سخن بگویند. بنابرین از این پاسخ نمی توان داوری کرد که میدان خرید و فروش در پارس پیدایی نداشته است به عکس چون داد و ستد در آن زمان بیشتر با تبدیل جنس به جنس می شد و مغازه یا حجره برای اینگونه داد وستد تنگ بود ، پس این میدانها بوده است. به هر حال اگر هم نبوده مقصود کوروش روش حکومت اسپارتیها بود نه میدان داد و ستد آنها.

 

کوروش در این هنگام به کارهایی که در خاور داشت بیش از کارهای باختر اهمیت داد. یک تن از اهالی لیدیه به نام پاکتیاس را برگزید و به حکومت این کشور گماشت . ترتیبات آن را با حوالی که در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از آن با کرزوس راهی ایران شد.

 

هرودوت می گوید دلیل برگزیدن یک تن لیدیایی به فرمانروایی این کشور این بود که کوروش ترتیب ایران را در دید آورد ، چون در ایران رسم بر این بود که وقتی کشوری را می گرفتند از خانواده فرمانروایان یا نجبای آن کشور کسی را به فرمانروایی آن بر می گزیدند. ولی دیری نپایید که کورش دانست که این ترتیب سازگار اوضاع آسیای پایینی نیست.

 

توضیح آنکه پاکتیاس همین که کورش را دور دید وعوی آزاد شدن لیدیه کرد و چون کورش گنجینه را به او سپرده بود با آن پول مردم کناره را با خود همراه کرد و سپاهی ترتیب داد بعد به سارد شتافته و فرمانروای ایرانی را در ارگ پیرامون گرفت. این خبر در راه به کورش رسید و او چنانکه هرودت می گوید از کرزوس پرید سرانجام این کار چیست ؟ چنیین به نظر می آید که مردم لیدی هم برای خودشان و هم برای من دردسر درست می کنند. آیا بهتر نیست که لیدیها را برده کنم ؟ کرزوس در پاسخ گفت خشمگین نشو ، لیدها نه از بابت گذشته گناهی دارند و نه از جهت حا ل . گذشته ها به گردن من بود و حال گناه از پاکتیاس است که باید تنبیه شود.

 

از گناه لیدیها بگذر و برای اینکه بعدها شورش نکنند نماینده ای به سارد فرست و فرمان بده که لیدیها اسلحه برندارند ، در زیر ردا قبایی بپوشند و کفشاهی بلند به پا کنند و کودکان خویش را به نواختن آلات موسیقی و بازرگانی وادارند. به زودی خواهی دید که مردان لیدی زنانی خواهند بود و اندیشه تو از شورش آنها راحت خواهد شد. والبته کورش هرگز به این توصیه های رهبری که برای زن کردن مردان کشورش نقشه می کشید اهمیت نداد. مازارس سردار ایرانی برای سرکوب شورش پاکتیاس به سارد فرستاده شد.

 

با ورود مازارس به شهر سارد ، پاکتیاس شهر را رها کرد و به کوم ( = کیمه ، مستعمره ی یونانی ) گریخت. مازارس به اهالی کوم پیغام داد که باید پاکتیاس را تسلیم کنند. اهالی کوم از یک سو نمی خواستند با پارسیان وارد جنگ شوند و از سوی دیگر راضی نبودند کسی را که به آنها پناه آورده است تسلیم پارسیان کنند، لذا از پاکتیاس خواستند تا از شهر آنها بیرون رود و به ملیطه بگریزد. به خواست اهالی کوم ، پاکتیاس به ملیطه رفت ولی از بخت بد شهری که به آن پناه آورده بود مردمی داشت بازرگان و پرستنده ی پول ! آنها راضی شدند در ازای دریافت وجهی پاکتیاس را تسلیم کنند ولی پاکتیاس بوسیله ی یک کشتی که از کوم آمده بود به جزیره ی خیوس فرار کرد اما این پایان بدبیاری های او نبود.

 

اهالی این جزیره خواهان ناحیه ای به نام آتارنی بودند که در برابر خیوس واقع بود و به مازارس گفتند که اگر آن ناحیه را به ما دهی پاکتیاس را به تو می سپاریم. مازارس چنین کرد و مردم خیوس پاکتیاس را آوردند و تحویل سپاهیان پارس دادند. سپس مازارس حکم مرگ پاکتیاس را صادر نمود و بدینگونه فرماندار شورشی لیدیه مجازات شد.

 

در پی این حادثه ، کورش تصمیم گرفت برای دفع خطرات احتمالی مستعمرات یونانی آسیای صغیر را نیز تسخیر نماید. لذا مازارس را به مطیع کردن این مستعمرات گماشت. نخستین شهری که فرو پاشید پری ین بود. پس از آن دشت مه آندر و کشورهای ماگنزی نیز سر به فرمان پارسیان فرود آوردند. در این هنگام مازارس از دنیا رفت و هارپاگ مادی جانشین او شد. هارپاگ بلافاصله شهر فوسه را پیرامون گرفت و به اهالی آن یک اولتیماتوم بیست و چهار ساعته داد که بجنگند یا تسلیم شوند.

مردم فوسه که دریانوردان زبردستی بودند و کشتی های فراوانی داشتند ، از این مهلت یک شبانه روزی سود بردند و شبانه سوار بر کشتی های خود شهر را ترک کردند. با پایان یافتن زمان تعیین شده ، سپاهیان پارسی به شهر درآمدند و شهر خالی از سکنه ی فوسه را بدست گرفتند. مردم فوسه سوار بر کشتی های خود به جزیره ی خیوس گریختند ولی خیوسی ها آنها را نپذیرفتند و به آنان جا ندادند. سپس فراریان فوسه تصمیم گرفتند به کرس کوچ کنند ولی پیش از آن خواستند به شهر خود باز گردند و از پارسیان انتقام بگیرند.

 

با این هدف به فوسه برگشته و در نزدیکی آن شهر شماری از پارسیان را کشتند. بسیاری از اهالی فوسه ( تقریبا نیمی از آنها ) با دیدن دوباره ی موطن خود هوس کوچ را از سر پراندند و با استفاده از عفوی که هارپاگ اعلام کرد، در ازای پذیرفتن فرمانبرداری از پارسیان به خانه هایشان بازگشتند. و اما نیم دیگر مردم فوسه به آلالیا در کرس رفتند و چون به راه زنی در دریاها پرداختند ، دولت قرتاجنه با آنان نبرد کرد و شمار زیادی از آنان را از پای درآورد و بازمانده ی آنها از جایی به جای دیگر رفتند تا به ولیا در خلیج پولیکاسترو رسیده و در آنجا ساکن شدند.

 

پس از آن لشکر پارس آهنگ تسخیر تئوس کرد. تئوس یکی از زیباترین شهرهای ایونیه بود که سه هزار سال پیش از این بوسیله ی مهاجرانی که از بخش پرتانیه ی آتن به آنجا آمده بودند بنا شده بود. اهالی تئوس نیز به سان مردم فوسه رفتار کردند . یعنی پیش از رسیدن پارسیان ، شهر را تخلیه نموده و به آبدر گریختند و در همانجا ساکن شدند. و اما سایر شهرهای ایونیه چون دریانها و اُاِلیانها راه مردم تئوس و فوسه را نرفتند. آنها با پارسیان پیمان بستند و با پذیرش حکومت آنان در شهر و دیار خود ماندند و به زندگی آرام خود ادامه دادند. از آن پس هارپاگ به جنگ با کاریها ، کیلیکها و پداسیها پرداخت و اندک اندک تمام نواحی آسیای صغیر به فرمان ایرانیان درآمد.

 

● نبرد بابل

نبرد بابل را از بسیاری جهات می توان مهترین حادثه در دوران زندگی کوروش و حتی در تمامی طول دوران باستان دانست ؛ چه از نظر عظمت و نفوذناپذیری رویایی استحکامات بابل که تسخیر آن در خیال مردمان آن دوران نیز نمی گنجید و چه از جهت رفتار جوانمردانه و انسانی کوروش کبیر با مردم مغلوب آن شهر و یهودیانی که در بند داشتند که او را شایسته ی عنوان « پایه گذار حقوق بشر » کرده است. به واقع می توان گفت که کوروش هرآنچه از مردی و مردمی و از سیاست و کیاست داشت در بابل بروز داده است. نظر به اهمیت این نبرد بد نیست قبل از توصیف آن کمی با شهر بابل و مردوک – خدای خدایان آن - آشنا گردیم ؛

شهری که ما آن را به پیروی از یونانیان « بابل » می نامیم در زبان سومری « کادین گیر » و در زبان اکدی « باب ایلانی » نامیده می شود که این هر دو به معنای « دروازه ی خدایان » می باشند. ناگفته پیداست که مردم چنین شهری تا چه اندازه می بایست به اصول مذهبی و خدایان خود پایبند بوده باشند.

 

● حمورابی

هنگامی که حمورابی تکیه بر تخت سلطنت بابل می زد کشوری به نسبت کوچک را از پدرش ( سین – موبعلیت ) به ارث بده بود که تقریباً هشتاد مایل درازا و بیست مایل پهنا داشت وحدود آن از سیپار تا مرد ( از فلوجه تا دیوانیه ی کنونی ) گسترده بود. در آن زمان پادشاهی های به مراتب بزرگتر وقدرتمندتری کشور بابل را پیرامون گرفته بودند. سرتاسر جنوب تحت سلطه ی " ریم سین " ( پادشاه لارسا ) بود ؛ در شمال سه کشور ماری ، اکلاتوم و آشور در دست " شمشی عداد " و پسرانش بود و در شرق " ددوشه " ( متحد عیلامیان ) بر اشنونه حکم می راند.

 

پادشاه حمورابی اگر چه همچون پدرانش از همان نخستین روزهای سلطنت مشتاق گسترش مرزهای کشورش بود ، لیکن با نظر به قدرت همسایگان مقتدر خویش ، پنج سال درنگ کرد و چون پایه های قدرتش را مستحکم یافت از سه سو به کشورهای همسایه حمله ور گشت ؛ ایسین را تصرف کرد و در امتداد فرات به سوی جنوب تا اوروک پیش رفت.

در اموتبال بین دجله و جبال زاگرس جنگید و آن ناحیه را متصرف شد و سرانجام در سال یازدهم از سلطنت خود توانست پیکوم را به اشغال درآورد. از آن پس بیست سال از سلطنت خود را صرف ترمیم معابد و تقویت استحکامات شهرهای تصرف شده کرد . در بیست و نهمین سال از پادشاهی حمورابی ، کشور بابل هدف تهاجم مشترک ائتلافی متشکل از عیلامیان ، گوتیان ، سوباریان ( آشوریان ) و اشنونه قرار می گیرد که با دفاع ارتش حمورابی این تهاجم ناکام می ماند. سال بعد حمورابی در تهاجمی شهر لارسا را متصرف می شود.

 

در سال سی و یکم همان دشمنان قدیمی دوباره متحد می شوند و به سوی بابل لشکر می کشند. اینبار حمورابی نه تنها تمامی سپاهیان انان را تار و مار می کند که تا نزدیکی مرزهای سوبارتو تیز پیش روی کرده ، تمامی بین النهرین جنوبی و مرکزی را متصرف می شود و سرانجام در سال های سی و ششم و سی و هشتم از سلطنت خود موفق می شود به سلطه ی آشور بر بین النهرین شمالی پایان دهد و تمامی مردم بین النهرین را بصورت یک ملت واحد تحت سلطه ی خود در آورد.

 

برای اداره ی چنین کشوری که ملت ها و نژادها و مذاهب گوناگون را در بر می گرفت ، حمورابی دست به یک سری اصلاحات اداری ، اجتماعی و مذهبی زد و آنها را تحت یک « مجموعه ی قوانین » مدٌون کرد. اگرچه با بدست آمدن قوانین قدیمی تر از پادشاهانی چون « اور – نمو » و « لیپیت – عشتر » دیگر نمی توان حمورابی را « نخستین قانونگزار تاریخ » نامید ولی هنوز هم می توان او را به عنوان یک پادشاه قانونمدار و عادل ستود. برای رفع اختلافات مذهبی و نیز برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت خود و بازماندگانش ، حمورابی در این قانون ، مردوک خدای بابل را که تا آن مان یک خدای درجه سوم بود در راس خدایان دیگر قرار داد و البته با نهایت زیرکی مدعی شد که این مقامی است که از سوی « آنو » و « انلیل » به مردوک تفویض شده است. کاهنان سراسر کشور به امر شاه تقدم و تاخر خدایان را تغییر دادند و قصه ی آفرینش را از نو نوشتند تا نقش اصلی را به مردوک واگذارند.

 

● بختنصر

پادشاهان پس از حمورابی به علت فساد اخلاقی و مالی خود و درباریانشان هرگز نتوانستند عزت و شوکت کشور خود را آنگونه که حمورابی برایشان به ارث گذاشته بود حفظ کنند تا آنکه پس از گذشت سالیان دراز و در دوران حکومت « بختنصر » کشور بابل دیگر بار عظمت و اقتدار خود را بازیافت و تبدیل به بزرگترین و زیباترین شهر آن دوران شد. ولی این بار چیزی در این عظمت بود که آنرا از عظمتی که این کشور در دوران حمورابی داشت متمایز می ساخت ؛ نام بابل دیگر با نام یک پادشاه قانونگذار و عادل درنیامیخته بود ؛ مردم کشورهای دیگر با شنیدن این نام ، تصویر یک پادشاه خونخوار ، خشن و بی رحم را در ذهن مجسم می کردند ، تصویری که براستی شایسته ی بختنصر بود.

 

در همین زمان بود که یهودیان کشور یهودا از دادن خراج امتناع کردند و سر به شورش برداشتند. بختنصر با سپاه بی کران خود به آنان حمله ور شد ، اورشلیم را آتش زد و مردم آن سرزمین را به اسارت به بابل برد. پادشاه یهودا در مقابل چشمانش دید که چگونه سربازان بختنصر ، پسرانش را می کشتند و پس از آن بختنصر با دستان خود ، چشم های او را از حدقه درآورد. در همین حال بابلیان ، دیوانه وار و مست از بوی خون ، زیباترین اسیران خود را بر می گزیدند تا زبانشان را از بیخ برکنند ، چشمانشان و امعاء و احشایشان را بیرون کشند و پوستشان را زنده زنده از تن جدا کنند ! اورشلیم دیگر وجود نداشت و از میان یهودیان ، آنانکه هنوز زنده بودند ، ناچار شدند که باقی عمر را در اسارت اهالی بابل سر کنند.

 

● نبونید

باری ، بختنصر با همه ی قدرتش در سال ٥٦١ پیش از میلاد از دنیا رفت و پس از او پسرش « آول مردوک » به سلطنت رسید. او بسیار ضعیف و ناتوان بود و پس از آنکه تنها دو سال سلطنت کرد بدست دسته ای شورشی که از شوهر خواهرش « نرگال سار اوسور » فرمان می گرفتند ، از تخت شاهی به زیر آمد. سلطنت نرگال سار اوسور نیز چندان به درازا نکشید زیرا او بیمار بود و بزودی در گذشت. پس از وی پسرش « لاباسی مردوک » شاه شد. او نیز چند ماهی بیش سلطنت نکرد و فرمانده ی یک گروه شورشی به نام « نبونید » در سال ۵۵۵ پیش از میلاد ( یعنی تنها پنج سال پیش از آنکه کوروش در ایران به پادشاهی برسد ) بر تخت وی تکیه زد.

 

نبونید در سال ۵۵۴ پیش از میلاد پس از برگزاری جشن سال نو به شهر صور می رود تا در آنجا هیرام – پسر ایتوبعل سوم و برادر مربعل - را به عنوان خدای آن شهر مستقر سازد. در سال ۵۵۳ پیش از میلاد ادومو و تایما را به تصرف در می آورد. نبونید با تصرف تایما رؤیای بختنصر را دنبال می کرد و می خواست که مرکز حکومت خود را به آنجا منتقل کند. شاید به این خاطر که می خواست از بابل در برابر حمله ی احتمالی مصریان حمایت کند. به هر روی ، او در سال ۵۴۸ پیش از میلاد درآنجا اقامت گزید و حکومت بابل را به پسرش « بالتازار » واگذاشت.

 

سالها بعد ، آنچه نبونید را وادار به بازگشت کرد ، شنیدن خبر عزیمت سپاه ایران به سوی بابل بود. با شنید ن این خبر ، نبونید به سرعت به بابل برگشت تا شهر را برای دفاع در برابر هجوم پارسیان مهیا سازد. وضع سوق الجیشی هیچ درخشان نبود. نبونید چون از سمت مشرق و از سمت شمال در محاصره افتاده بود راه گریزی بجز از سمت مغرب ، یعنی به سوی سوریه و مصر نداشت ؛ و تازه از آن طرف هم بجز احتمال شورش مردم سوریه و بجز وعده های بی پایه ی دوستی از جانب مصر چیزی عایدش نمی شد.

 

سلطان باستانشناس مذهبی که به حق از انتقال قدرت از دولت ماد به پارسیان هخامنشی نگران شده بود و می دانست که این انتقال قدرت موجودیت بابل را تهدید می کند کوشید تا همه ی فرماندهان لشکری را با نیروهای تحت فرمانشان گرد هم آورد و انگیزه ی جنبش ملی خاصی بشود که بتواند سدی خلل ناپذیر در برابر مهاجم اشغالگر ایجاد کند. لیکن کاهنان که مواظب اوضاع بودند سلطان را به باد ملامت می گرفتند از این که برای پرداختن به سوداگریهای بی قاعده و به انگیزه ی کنجکاوی های باستانشناسی اندک کفر آمیزش از رسیدگی به امور سیاسی و کشوری غافل مانده است .

 

آنان در ایفای وظایف مقدس خود اهانت دیده و جریحه دار شده بودند ، و هیچ در پی این نبودند که خشم و کینه ی خود را پنهان بدارند. بدین جهت اعتماد لازم به او نشان ندادند تا بتواند عوامل مقاومت در حد فراتر از کامل را به دور خود گرد آورد. بحران قدرت شوم و بدفرجام بود. در آن هنگام که بیگانه در مرزهای کشور توده می شد و کسی نمی توانست در تشخیص مقاصد او تردیدی به خود راه بدهد متصدیان مقامات روحانی فکری بجز این در سر نداشتند که ولو در صورت لزوم با حمایت دشمن هم که باشد امتیازات خود را برای همیشه حفظ کنند.

 

آنان بی آنکه اندک تردید یا وسواسی به خود راه بدهند حاضر بودند برای انتقام گرفتن از پادشاهی که مرتکب گناه دخالت در امور ایشان شده بود به میهن خویش هم خیانت بکنند. عامل دیگر بی نظمی داخلی ناشی از روش خصمانه ای بود که یهودیان بابل مصممانه در پیش گرفته بودند. وضع یهودیان در بابل براستی سخت و اسف انگیز بود. از آن جا که بر اثر پیشگویی های حزقیل و یرمیای نبی ، مشعر بر اینکه دوران اسارت ایشان به سر خواهد رسید و عصر نوینی همراه با عزت و سعادت برای اسرائیل پیش خواهد آمد ، یهودیان با نذر و نیاز تمام خواهان ظهور منجی آزادی بخش موعود بودند ، کسی که مقدر بود اورشلیم را به ایشان باز پس بدهد و برای ایشان کوروش همان منجی آزادی بخش بود.

 

کوروش از جانب خداوند لایزال مأموریت یافته بود که قوم یهود را از آن زندان زرین بیرون بکشد. حزقیل که به یک خانواده ی روحانی تعلق داشت و در سیر تبعید اول یهودیان به بابل آورده شده بود مبشر والای امیدواری ایان بود. او دومین پیشگویی است که به هر سو ندا در می دهد کوروش عامل خداوندی نجات همکیشانش خواهد بود.

 

در همه جا شایع می کند که کوروش شکست ناپذیر است. و اسرائیل رویای جاودانگی خود را دنبال می کند.« شاید هم دیدن پیشرفتهای سریع ایرانیان که در کار مطیع کردن همه ی کشورهای خاور نزدیک و گردآوردن همه ی آنها زیر لوای یک امپراتوری وسیع تر و با اداره شدنی بهتر از اداره ی همه ی کشورهای گذشته بود که به پیغمبر بنی اسرائیل الهام بخشیده بود دست خدایی در کار است. »

 

بدین گونه حزقیل که با شور و شوق تمام گناهان اورشلیم را برشمره بود ، اکنون با دادن وعده ی بازگشت به وطن به تبعیدیان ، آن هم در آتیه ای نزدیک ، روحیه ی ایشان را تقویت می کرد. و بدین گونه پس از اعلام سلطه ی آتی خداوند بر بابلی که آن همه خدا داشت و با طرح سازمان اقلیمی واهی که در آن روحانیون از قدرتی استبدادی برخوردار خواهند بود احساس تفوق جامعه ی اسیر یهودی را تقویت می کرد و از او می خواست که ویژگیهای نژادی خود را در محیط بیگانه سالم و دست نخورده نگاه دارد و خطر تحت تاثیر تمدن بابل قرار گرفتن و مشابه شدن با بابلیان را به ایشان گوشزد می کرد.

 

 

زندگینامه کوروش کبیر

 

 

در مورد آنچه کوروش پس از فتح بابل انجام داده است ، سند ی به دست آمده که به استوانه ی کوروش معروف است. استوانه ی کوروش کبیر در خرابه های بابل پیدا شده و اصل آن در موزه ی بریتانیا نگهداری می شود. این استوانه را باستانشناسی به نام هرمزد « رسام » در سال ۱۸۷۹ میلادی پیدا کرده است. بخش بزرگی از این استوانه اینک از بین رفته است ولی بخشی از آن که سالم مانده است سندی مهم و تاریخی است مبنی بر رفتار جوانمردانه ی کوروش کبیر با مردم شهر تسخیر شده ی بابل و نیز یهودیانی که در اسارت آنان بودند. گوینده ی خط های آغازین این نوشته نامعلوم است ولی از خط بیست به بعد را کوروش کبیر گفته است.

 

و اینک متن استوانه :

۱) « کوروش» شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد.

٢) شاه نواحی جهان.

۳) چهار[ ...... ] من هستم [ ...... ] به جای بزرگی ، ناتوانی برای پادشاهی کشورش معین شده بود.

۴) نبونید تندیس های کهن خدایان را از میان برد [ ...... ] و شبیه آنان را به جای آنان گذاشت.

۵) شبیه تندیسی از ( پرستشگاه ) ازاگیلا ساخت [ ...... ] برای « اور» و دیگر شهرها.

۶) آیین پرستشی که بر آنان ناروا بود [ ...... ] هر روز ستیزه گری می جست. همچنین با خصمانه ترین روش.

۷) قربانی روزانه را حذف کرد [ ...... ] او قوانین ناروایی در شهرها وضع کرد و ستایش مردوک ، شاه خدایان را به کلی به فراموشی سپرد.

۸) او همواره به شهر وی بدی می کرد. هر روز به مردم خود آزار می رسانید. با اسارت ، بدون ملایمت همه را به نیستی کشاند.

۹) بر اثر دادخواهی آنان « الیل » خدا ( مردوک ) خشمگین گشت و او مرزهایشان. خدایانی که در میانشان زندگی می کردند ماوایشان را راه کردند.

۱۰) او ( مردوک ) در خشم خویش ، آنها را به بابل آورد ، مردم به مردوک چنین گفتند : بشود که توجه وی به همه ی مردم که خانه هایشان ویران شده معطوف گردد.

۱۱) مردم سومر و اکد که شبیه مردگان شده بودند ، او توجه خود را به آنان معطوف کرد. این موجب همدردی او شد ، او به همه ی سرزمین ها نگریست.

۱٢) آنگاه وی جستجوکنان فرمانروای دادگری یافت ، کسی که آرزو شده ، کسی که وی دستش را گرفت. کوروش پادشاه شهر انشان. پس نام او را بر زبان آورد ، نامش را به عنوان فرمانروای سراسر جهان ذکر کرد.

۱۳) سرزمین « گوتیان » سراسر اقوام « مانداء» را مردوک در پیش پای او به تعظیم واداشت. مردمان و سپاه سران را که وی به دست او ( کوروش ) داده بود.

۱۴) با عدل و داد پذیرفت. مردوک ، سرور بزرگ ، پشتیبان مردم خویش ، کارهای پارسایانه و قلب شریف او را با شادی نگریست.

۱۵) به سوی بابل ، شهر خویش ، فرمان پیش روی داد و او را واداشت تا راه بابل در پیش گیرد. همچون یک دوست و یار در کنارش او را همراهی کرد.

۱۶) سپاه بی کرانش که شمار آن چون آب رود برشمردنی نبود با سلاح های آماده در کنار هم پیش می رفتند.

۱۷) او ( پروردگار) گذاشت تا بی جنگ و کشمکش وارد شهر بابل شود و شهر بابل را از هر نیازی برهاند. او نبونید شاه را که وی را ستایش نمی کرد به دست او ( کوروش ) تسلیم کرد.

۱۸) مردم بابل ، همگی سراسر سرزمین سومر و اکد ، فرمانروایان و حاکمان پیش وی سر تعظیم فرود آوردند و شادمان از پادشاهی وی با چهره های درخشان به پایش بوسه زدند.

۱۹) خداوندگاری ( مردوک ) را که با یاریش مردگان به زندگی بازگشتند ، که همگی را از نیاز و رنج به دور داشت به خوبی ستایش کردند و یادش را گرامی داشتند.

٢۰) من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نیرومند ، شاه بابل ، شاه سرزمین سومر و اکد ، شاه چهار گوشه ی جهان.

٢۱) پسر شاه بزرگ کمبوجیه ، شاه شهر انشان ، نوه ی شاه بزرگ کوروش ، شاه شهر انشان ، نبیره ی شاه بزرگ چیش پیش ، شاه انشان.

٢٢) از دودمانی که همیشه از شاهی برخوردار بوده است که فرمانروائیش را « بعل » و « نبو » گرامی می دارند و پادشاهیش را برای خرسندی قلبی شان خواستارند. آنگاه که من با صلح به بابل درآمدم

٢۳) با خرسندی و شادمانی به کاخ فرمانروایان و تخت پادشاهی قدم گذاشتم. آنگاه مردوک سرور بزرگ ، قلب بزرگوار مردم بابل را به من منعطف داشت و من هر روز به ستایش او کوشیدم.

٢۴) سپاهیان بی شمار من با صلح به بابل درآمدند. من نگذاشتم در سراسر سرزمین سومر و اکد تهدید کننده ی دیگری پیدا شود.

٢۵) من در بابل و همه ی شهرهایش برای سعادت ساکنان بابل که خانه هایشان مطابق خواست خدایان نبود کوشیدم [ ...... ] مانند یک یوغ که بر آنها روا نبود.

٢۶) من ویرانه هایشان را ترمیم کردم و دشواری های آنان را آسان کردم. مردوک خدای بزرگ از کردار پارسایانه ی من خوشنود گشت.

٢۷) بر من ، کوروش شاه که او را ستایش کردم و بر کمبوجیه پسر تنی من و همچنین بر همه ی سپاهیان من

٢۸) او عنایت و برکتش را ارزانی داشت ، ما با شادمانی ستایش کردیم ، مقام والای ( الهی ) او را . همه ی پادشاهان بر تخت نشسته

٢۹) از سراسر گوشه و کنار جهان ، از دریای زیرین تا دریای زبرین شهرهای مسکون و همه ی پادشاهان « امورو » که در چادرها زندگی می کنند.

۳۰) باج های گران برای من آوردند و به پاهایم در بابل بوسه زدند. از [ ...... ] نینوا ، آشور و نیز شوش

۳۱) اکد ، اشنونه ، زمیان ، مه تورنو ، در ، تا سرزمین گوتیوم شهرهای آن سوی دجله که پرستشگاه هایشان از زمان های قدیم ساخته شده بود.

۳٢) خدایانی که در آنها زندگی می کردند ، من آنها را به جایگاه هایشان بازگردانیدم و پرستشگاه های بزرگ برای ابدیت ساختم. من همه ی مردمان را گرد آوردم و آنها را به موطنشان باز گردانیدم.

۳۳) همچنین خدایان سومر و اکد که نبونید آنها را به رغم خشم خدای خدایان ( مردوک ) به بابل آورده بود ، فرمان دادم که برای خشنودی مردوک خدای بزرگ

۳۴) در جایشان در منزلگاهی که شادی در آن هست بر پای دارند. بشود که همه ی خدایانی که من به شهرهایشان بازگردانده ام

۳۵) روزانه در پیشگاه « بعل » و « نبو » درازای زندگی مرا خواستار باشند ، بشود که سخنان برکت آمیز برایم بیایند ، بشود که آنان به مردوک سرور من بگویند : کوروش شاه ستایشگر توست و کمبوجیه پسرش

۳۶) بشود که روزهای [ ...... ] من همه ی آنها را در جای با آرامش سکونت دادم.

۳۷) [ ...... ] برای قربانی ، اردکان و فربه کبوتران.

۳۸) [ ...... ] محل سکونتشان را مستحکم گردانیدم.

۳۹) [ ...... ] و محل کارش را.

۴۰) [ ...... ] بابل.

۴۱) [ ...... ] ۴٢) [ ...... ] ۴۳) [ ...... ] ۴۴) [ ...... ] ۴۵) [ ...... ] تا ابدیت .

 

● شفقت کوروش بر گرفته از کتاب یهودیان باستان اثر ژوزف فوکه

در دنیای باستان رسم بر آن بود که چون قومی بر قوم دیگر فائق می آمدند ، قوم مغلوب ناچار می شدند که به دین مردم پیروز درآیند و از باورهای مذهبی خود دست بکشند. چه بسیار مردمی که به خاطر سر باز زدن از پذیرش دین بیگانه ، بدست اقوام پیروز تاریخ به خاک افتاده اند و چه بسیار معابدی که توسط فاتحان با خاک یکسان گشته اند. در چنین دنیایی بود که کوروش پرچم آزادی ادیان را برافراشت و مردم را ( از ایرانی و انیرانی و از بت پرست و خورشید پرست و یکتا پرست ) در انجام فرائض دینی خود آزاد گذاشت و حتی معابدی را که در جریان جنگهای مختلف آسیب دیده بودند از نو ساخت. بهترین نمونه های این جوانمردی را در جریان تسخیر بابل می بینیم.

 

در حالی که مردم بابل خود را برای دیدن صحنه های ویران شدن معابدشان به دست سپاهیان پارسی آماده می کردند ، کوروش در میان آنان حاضر شد و در مقابل چشمان حیرت زده ی آنان ، مردوک خدای خدایان بابل را به گرمی ستود و فرمان آزادی مذهبی را در سراسر کشور بابل صادر کرد. این فرمان از جمله شامل یهودیانی می شد که بختنصر همه چیزشان را گرفته بود ، کشورشان را در شعله های آتش ویران کرده بود و خودشان را به اسارت به بابل آورده بود. اندکی پس از ورود به بابل ، کوروش به یهودیان اجازه داد تا پس از هفتاد سال زندگی در اسارت و بندگی به فلسطین بازگردند و درآنجا به بازسازی اورشلیم بپردازند.

 

کوروش به خزانه دار خود « مهرداد » دستور داد تا هر چه از ظروف طلا و نقره و اسباب و اثاث مذهبی که در دوره ی بختنصر از معابد اورشلیم غارت شده و در معبد های بابل باقی مانده است را به یهودیان بازگرداند و او نیز همه ی آن اثاث را که مشتمل بر پنج هزار و چهارصد تکه بود به آنان مسترد داشت. سپس کوروش از مردمانی که یهودیان در میان آنان می زیستند خواست تا آذوقه و خواربار و مواد لازم برای سفر را برایشان فراهم آورند و آنان نیز چنین کردند. باری ! هزاران یهودی پس از صدور فرمان آزادیشان از جانب کوروش ، به سوی شهر و دیار خود روانه شدند و با کمک ایرانیان موفق شدند شهر خود را از نو بسازند و حیات ملی خود را احیا کنند.

 

به خاطر این محبت بزرگ و ستودنی ، از کوروش در کتاب های مقدس یهودیان به نیکی یاد شده است. این ستایش چنان است که تورات کوروش کبیر را « مسیح خدا » نامیده است. بدین صورت از دیر باز کودکان یهودی از همان نخستین روزهای زندگی خود از طریق کتب مذهبی با این ابر مرد بشر دوست آشنا گشته و مردانگی و فتوت او را می ستایند. مسیحیان نیز که به گمان بسیاری پایه و شالوده ی دینشان ، تورات یهود است ، کوروش را فراوان احترام می کنند و مقامی بالاتر از یک پادشاه و یک کشورگشای بزرگ برای وی قائلند. در قرآن مجید نیز چناکه به پیوست آمده است از کوروش کبیر ( یا همان ذوالقرنین ) به نیکی یاد شده و بدین ترتیب کوروش تنها پادشاهی است که در هر سه کتاب آسمانی مورد ستایش پروردگار قرار گرفته است.

 

● درگذشت کوروش

مرگ کوروش نیز چون تولدش به تاریخ تعلق ندارد. هیچ روایت قابل اعتمادی که از چگونگی مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداریم و لیکن از شواهد چنین پیداست که کوروش در اواخر عمر برای آرام کردن نواحی شرقی کشور که در جریان فتوحاتی که کوروش در مغرب زمین داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسایگان شرقی قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگیده است. بسیاری از مورخین ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگی که با قبیله ی ماساژتها ( یا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهیم باستانی پاریزی در مقدمه ای که بر ترجمه ی کتاب « ذوالقرنین یا کوروش کبیر » نوشته است ، آنچه بر پیکر کوروش پس از مرگ می گذرد را اینچنین شرح می دهد :

 

سرنوشت جسد کوروش در سرزمین سکاها خود بحثی دیگر دارد. بر اثر حمله ی کمبوجیه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پایتخت پریشان شد تا داریوش روی کار آمد و با شورش های داخلی جنگید و همه ی شهرهای مهم یعنی بابل و همدان و پارس و ولایات شمالی و غربی و مصر را آرام کرد. روایتی بس موثر هست که پس از بیست سال که از مرگ کوروش می گذشت به فرمان داریوش ، جنازه ی کوروش را بدینگونه به پارس نقل کردند.

 

شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپولیس ( تخت جمشید ) ، داریوش با درباریان تا بیرون شهر به استقبال جنازه کوروش رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پیشاپیش مشایعین جنازه ، آهنگهای غم انگیزی می نواختند ، پشت سر آنان پیلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه می پیمودند ، در این جمع سرداران پیری که در جنگهای کوروش شرکت داشته بودند نیز حرکت می کردند. پشت سر آنان گردونه ی باشکوه سلطنتی کوروش که دارای چهار مال بند بود و هشت اسب سپید با دهانه یراق طلا بدان بسته بودند پیش می آمدند.

 

جسد بر روی این ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت می کردند. سرودهای خاص خورشید و بهرام می خواندند و هر چند قدم یک بار می ایستادند و بخور می سوزاندند. تابوت طلائی در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهی بر روی تابوت می درخشید ، خروسی بر بالای گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – این علامت مخصوص و شعار نیروهای جنگی کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگی ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشیا و اثاثیه ی زرین و نفایس و ذخایری که مخصوص کوروش بود – یک تاک از زر و مقداری ظروف و جامه های زرین – حرکت می دادند.

 

همین که نزدیک شهر رسیدند داریوش ایستاد و مشایعین را امر به توقف داد و خود با چهره ای اندوهناک ،‌ آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ی حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گردیده بود. به فرمان داریوش دروازه های قصر شاهی ( تخت جمشید ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پیکر کوروش می گذشتند و تاجهای گل نثار می کردند و موبدان سرودهای مذهبی می خواندند.

 

روز سوم که اشعه ی زرین آفتاب بر برج و باروهای کاخ باعظمت هخامنشی تابید ، با همان تشریفات جنازه را به طرف پاسارگاد – شهری که مورد علاقه ی خاص کوروش بود - حرکت دادند. بسیاری از مردم دهات و قبایل پارسی برای شرکت در این مراسم سوگواری بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثار می کردند.

 

در کنار رودخانه ی کوروش ( کر) مرغزاری مصفا و خرم بود. در میان شاخه های درختان سبز و خرم آن بنای چهار گوشی ساخته بودند که دیوارهای آن از سنگ بود.

 

هنگامی که پیکر کوروش به خاک می سپردند ، پیران سالخورده و جوانان دلیر ، یکصدا به عزای سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد ، ولی هنوز چشمها بدان دوخته بود و کسی از فرط اندوه به خود نمی آمد که از آن جا دیده بردوزد. به اصرار داریوش ، مشایعین پس از اجرای مراسم مذهبی همگی بازگشتند و تنها چند موبد برای اجرای مراسم مذهبی باقی ماندند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۸

مادها:

مادها اولین حکومت و دولت مستقل ایرانی را رسما تشکیل دادند. هنوز معلوم نیست دولت ماد در چه زمانی تشکیل شد ولی گفته می شود دولت ماد در سال 550قبل از میلاد مسیح تشکیل شد. در ابتدا دولت ماد دارای 6 قبیله بود که پارکتن ها جنگجوترین و مغ ها صلح جو ترین بودند. 6قبیله ماد همواره در جنگ بودند به همین دلیل آشوری ها به راحتی روی انان تسلط داشتند.

مادها کشاورز و دامپرور بودند بعد از اینکه دیااکو پابه عرصه گذاشت مادها را متحد ساخت و حکومت ماد را بر عهده گرفت.

دیگر پادشاهان ماد به این ترتیب هستند:

فرورتیش(25سال) هووخ شتر(48سال) ایخ توویگو (35سال)

هخامنشیان:

در اصل هرودت هخامنش بنیانگذار این سلسله است. اما چون کورورش پارسها را متحد کرده است اورا بنیانگذار این سلسله می دانند. سلسله هخامنشی در حدود 220 سال در ایران حکومت کرد.

پارسها طایفه ای از هندی ها و اروپائیان بودند که به ایران کوچ کردند. پارسها نیز از 6 قبیله تشکیل می شدند که هخامنش آنان را متحد کرد.

مذهب پادشاهان هخامنشی زرتشتی بود ولی مذهب خود را به کسی تحمیل  نمی کردند. خط آنان میخی بود که 42 علامت داشت و جزو با اقتدار ترین دولتهای طول تاریخ جهان بود.

تعداد پادشاهان هخامنشی 13نفر بود که به این شرح است:

کوروش کبیر(21سال) کمبوجیه(6سال) داریوش اول(37سال) خشایارشاه

(20سال) اردشیر اول(40سال) داریوش دوم(19سال) اردشیر دوم(43سال)

اردشیر سوم(37سال) ارشک(2سال) داریوش سوم(6سال).

اشکانیان

اشکانیان در حدود 475 سال حکومت کردند. اولین پایتخت آنان شهر هکاتم یا صد دروازه بود و بعد به تیسفون و ری منتقل شد.

قوم اشکان را به خاطر نام جد آنها اشک یا ارشک اشکانیان می نامند.

اشکانیان از ابتدای حکومت خود تااخرحکومت با قبایل شرق کشور و امپراطوری روم در جنگ بودند.

مذهب آنان در ابتدا مظاهر طبیعی بود ولی بعدها پیرو مذهب زرتشت شدند و در برخی نواحی خدایان یونان را می پرستیدنداین سلسله دارای 28 پادشاه بود که از اشک اول شروع وتا اشک بیست و هشتم پایان یافت.

ساسانیان:

ساسانیان 428 سال بر ایران سلطنت کردند که اوج تمدن ایرانی در جهان باستان به شمار می آید در آن زمان شهرسازی – صنایع – پل سازی – ابنیه ها و توسعه تجارت داخلی و خارجی به اوج ترقی خود رسید.

طاق کسری و کاخ خسرو از مهمترین بناهای آن زمان است.

از اعیاد بزرگ ساسانی می توان به جشن نوروز جشن مهرگان(که علت آن پیروزی فریدون بر ضحاک است که در 16 مهر هر سال برگزار می شد) جشن صده(که پس از گذشت صد روز از زمستان که جشن پیدایش آتش است) اشاره کرد.

نام مهمترین پادشاهان ساسانی به این شرح است :
اردشیر بابکان(17سال) شاپور اول(30سال) شاپور دوم(69سال)‌ یزدگرد اول

(21سال) بهرام گور(18سال) فیروز اول(24سال) قباد اول(56سال) انوشیروان(49سال) خسروپرویز(38سال) یزدگرد سوم(3سال).

طاهریان:

طاهر بنیانگذار سلسله طاهریان بود او با شکست سپاه علی بن ماهان سردار امین توانست بغداد راتصرف کند و مامون را به خلافت برساند .او در خراسان به عنوان امیر دو سال برای مامون خدمت کرد وبعد اعلام استقلال کرد.

طاهریان هرچند نتوانستند خود حکومت بزرگی را تشکیل دهند اما ایران را از زیر دستان اعراب بعد از دویست سال رها کردند و موجب به وجود آمدن دیگر سلسله های ایرانی شدند .

 از حاکمان دیگر طاهریان افراد زیر را می توان نام برد:

علی بن طاهر (چند ماه) طلحه بن طاهر(6سال) عبدالله طاهر (7سال) طاهربن عبدالله(18سال) محمدبن طاهر (11سال).

صفاریان:

سلسله صفاری 32 سال در ایران حکومت کرد و موسس آن یعقوب لیث صفاری بود

پس از پیروزی امام علی در مقابل خوارج عده ای از آنان به سیستان فرار کردند و حکومتهایی را به وجود آوردند. در میان آنان صالح بن نصر قدرت و شهرت زیادی داشت یعقوب در سپاه صالح بود. آنان افرادی بودند که در حملات خود ثروت کسب کرده و بین بی بضاعتان تقسیم می کردندیعقوب در ابتدا شغل پدر را که رویگری بود دنبال کرد ولی بعد به عیاری پرداخت

عمرو لیث حاکم بعدی صفاریان بود که بعد از برادر خود به حکومت رسید و 14سال در ایران حکومت کرد و آخرین حکمران قدرتمند صفاری بود.

دیگر شاهان این سلسله عبارتند از:

یعقوب بن لیث(18سال)عمرو بن لیث(14سال)طاهر بن محمد بن   عمرو(1سال) .

سامانیان:

سامانیان اولین خاندان ایرانی بودند که پس از 300 سال دوباره رسم و رسوم ایرانیان را احیاء نمودند .آنها از روستایی به نام سامان در شهر سمرقند برخاستند و حدود 108 سال در ایران حکومت کردند. وزرای آنان اغلب از شعرا ادبا و مورخان مشهور عصر خود بودند.

دیگر پادشاهان سامانی عبارتند از:

امیر اسماعیل سامانی(16سال) ابونصر احمدبن  اسماعیل(6سال) نصربن احمد(30سال) نوح بن نصر(13سال) ابوالفوراس عبدالملک نوح(7سال) ابوصالح منصوربن نوح(16سال) ابوالقاسم نوح بن منصور(9سال).

آل بویه:


پسران بویه که ماهیگیر بود بسیار جاه طلب بودند آنها علی – حسن و احمد نام داشتند و شغل پدر را کنار گذاشتند و از افسران ماکان کاکی شدند و در هنگامی که او از مردآویز شکست خورد به مردآویز پیوستند. مردآویز علی را به حکومت کرج انتخاب کرد و به کمک بعضی از سرداران مردآویز اصفهان را فتح و خلیفه بغداد را شکست داد و سلسله آل بویه را پایه گذاری کرد.

از زمان سلسله آل بویه بود که مذهب شیعه یا تشیع در ایران رسمیت پیدا کرد

دیگر پادشاهان آل بویه عبارتند از:

ابوالحسن علی بویه (عمادالدوله)‌ (18سال) ابوشجاع عضدالدوله(34سال)

شرف الدوله(7سال) بهاء الدوله(4سال) سلطان الدوله(12سال) ابوکالیجار مرزبان(25سال) ملک رحیم(7سال).

آل زیار:

این سلسله پس از سلسله علویان طبرستان روی کار آمد. ناصر کبیر کسی بود که با تلاش بسیار باعث استتقلال آن منطقه شد. یاران وی بعد از مرگ او توسط اسفار شیرویه و مردآویز بعد از یک نبرد خونین طبرستان را تصرف کردند ولی اسفار با مسلمانان رفتار ناشایستی انجام می داد . مردآویز از این مسئله استفاده کرد و نظر مردم را جلب کرد و حکومت آل زیاری را تأسیس کرد

دیگر پادشاهان این سلسله عبارتند از:

وشمگیر پسر زیار(34سال) بهتون وشمگیر ظهیر الدوله(39سال) فلک المعالی منوچهر پسر قابوس شاه(20سال) نوشیروان پسر فلک المعالی(12سال) اسکندر پسر قابوس وشمگیر(6سال) کیکاووس پسر اسکندر پسر(21سال) گیلانشاه پسر کیکاووس عنصر المعالی(8سال).

غزنویان:

سلسله غزنویان با تلاش غلامی به نام آلبتکین در غزنین تاسیس شد . اوج قدرت غزنویان سلطنت سلطان محمود غزنوی بود غزنویان حدود231 سال بر سرزمین پهناور ایران حکومت کردند

سلطان محمود بارها به هندوستان لشکر کشید و غنایم زیادی را به ایران آورد. اما به وضعیت نابسامان ایران کمکی نکرد زیرا اغلب آنان صرف جنگهای بیهوده و یا عیاشی های خود و خانواد اش می شد.

نام دیگر سلاطین غزنوی به این شرح است:

سلطان محمود غزنوی(34سال) جلال الدوله ابواحمد محمدبن محمود(1سال) شهاب الدوله ابوسعید مسعود بن محمود(11سال) شهاب الدوله ابوالفتح مودودبن مسعود غزنوی(9سال) بعد از شهاب الدوله 10 نفر دیگر نیز روی کار آمدند.

سلجوقیان:

این سلسله حدود123سال در ایران حکومت کرد مرکز سلجوقیان در ابتدا در ماوراءالنهر و در شهر جند بود

سلجوق که ریاست قوم را بر عهده داشت مسلمان شد ودیگر افراد قبیله نیز مسلمان شدند . پس از مرگ طغرل پسرش میکائیل جانشین او شد و پس ازمرگ وی سه پسرش ریاست طغرل پسر بزرگتر را پذیرفتند . آنان از سلطان محمود درخاست کردند که در شمال خراسان زندگی کنند. سلطان محمود نیز قبول کرد. به این ترتیب روز به روز بر قدرت آنان اضافه شد . سلطان محمود غزنوی که احساس خطر می کرد به آنان دستور داد به سرزمین قبلی خود بازگردند ولی سلجوقیان نپذیرفتند و میان آنان جنگ رخ داد . پس از مرگ سلطان محمود پسرش سلطان مسعود با آنان جنگ کرد ولی شکست سختی خورد و باعث انقراض غزنویان شد.

سرانجام در 20 شوال سال 429هجری پس از تصرف نیشابور خود را شاه خواند.

دیگر شاهان سلجوقی یه این شرح هستند:

طغرل(36سال) عضدالدوله الب ارسلان بن جعفری بیک(10سال) جلال الدین ابوالفتح حسن ملکشاه(20 سال) رکن الدین ابوالمظفر بکیاق(13سال) غیاث الدین ابو شجاع محمد(13سال) معزالدین ابوالحارث سلطان احم سنجر (41سال).

خوارزمشاهیان:

این سلسله حدود یکصد و سی و هشت سال هم زمان با سلسله سلجوقیان در بخشهایی از ایران حکومت کردند و با حمله مغولان منقرض شد.

نام دیگر سلاطین این سلسله به این شرح است:

قطب الدین محمدبن انوشتکین (32سال) علائالدوله ابوالمظفر اتسز بن قطب الدین محمد(29سال) تاج الدین ابوالفاتح ایل ارسلان بن اتسز (16سال) علاءالدین تکش بن ایل ارسلان(29سال) علاءالدین محمدبن علاءالدین بن تکش (22سال)سلطان جلال الدین منکبرنی(10سال).

ایلخانان:

مغولها اقوامی بودند زردپوست که در سرزمین های چین – هندوستان- منچوری سیبریه و مغولستان به طور پراکنده زندگی می کردند آنان زیر نظر دولت چین باج می دادند .تا اینکه تموچین معروف به چنگیز خان به دنیا آمد. نام پدر او یسوکای بود. چنگیز خان بعد از مدتی توانست اقوام مغول را متحد سازد و به این ترتیب حکومت مغول یا ایلخانان را راه اندازی کرد و حملاتی به تمامی آسیا و اروپا انجام داد.این سلسله در حدود دوسیت سال حکومت کرده است.

دیگر پادشاهان مغول به این شرح هستند:

چنگیزخان(59سال) اکتای قاآن(13سال) گیوک خان(8سال) منگوقاآن(10سال)

قوبیلای قاآن(36سال) هولاکوخان(12سال) آباقاآن(17سال) احمد تگودار (3سال) ارغون شاه(7سال) گیخاتو(4سال) بایدوشاه(1سال) محمود غازان (7سال) محمد خدابنده(13سال) ابوسعید بهادر(20سال) ارپاوگان(6ماه) موسی خان(2ماه) محمدخان(2سال) ساتی بیک(1سال) جهان تیمور خان(1سال) سلیمان خان(5سال) انوشیروان(20سال).

گورکانیان:

موسس این سلسله تیمور گورکانی بود که در سال 736هجری قمری در ماورالنهر بدنیا آمد.

تیمور پس از مرگ همسرش ماورالنهر را تسخیر کرد و بعد خوارزم خراسان و نیشابور راتصرف کرد. تیمور در سال788هجری به آذربایجان ارمنستان گرجستان و شیروان حمله کرد و اصفهان و شیرازرا تصرف کرد. او به چین هم لشکر کشید اما قلمرو خود را تا هند بیشتر جلونبرد. اوبعد به ترکیه ومصر و شام و بغداد حمله کرد ودر هفتادو یک سالگی  درگذشت.

نام دیگر حاکمان گورکانی به این شرح است:

شاهرخ تیموری(43سال) علاءالدوله میرزا(3سال) رکن الدین میرزا(1سال) میرزاعبدالله(1سال) میرزابابر(6سال) ابوسعید تیموری(12سال) سلطان حسن بایقرا(38سال).

صفویه:

موسس این سلسله شاهزاده اسماعیل صفوی اردبیلی بود.این سلسله در حدود 239سال در ایران حکومت کرد و دومین حکومت دینی در ایران بعد از اسلام بود. در این زمان ایران دچار رشد اقتصادی سیاسی شد ایران به قدرت و اتحادی رسید که پس از اسلام بی نظیر بود. ایران در زمان صفویه به تفنگ و باروت دست پیدا کرد و علم ترویج تشیع بیشتر شدولی با بی لیاقتی فرزندان پادشاهان این سلسله منقرض شد.

نام پادشاهان این سلسله به این شرح است:

شاه اسماعیل صفوی(24سال) شاه طهماسب اول(54سال) شاه اسماعیل دوم (1سال) سلطان محمد خدابنده(11سال) شاه عباس کبیر(42سال) شاه صفی

(14سال) شاه عباس دوم(25سال) شاه سلیمان(28سال) شاه سلطان حسین صفوی(34سال) شاه طهماسب دوم(10سال).

افشاریه:

نادر در 24 شوال سال 1148 هجری قمری تحت عنوان نادرشاه به تخت  سلطنت نشست و سلسله افشاریه را پایه ریزی کرد.

نادر از ایل افشار بود که شاه اسماعیل اول آنان را از آذربایجان به به خراسان کوچ داد.

دیگر شاهان افشار به این شرح هستند:

علیقلی خان – ابراهیمخان – شاهرخ میرزا – میرزا سید محمد – شاهرخ.

زندیه:

این سلسله 146 سال در ایران حکومت کرد و توسط کریم خان زند تاسیس شد پس از کشته شدن نادر شاه ایران دوباره دستخوش آشوب شد. احمدخان ابدال از یک سو – آزادخان افغان از سویی دیگر و ابوالفتح و علی مردان و محمد حسن خان قاجار از سوی دیگری اما از میان آنان کریم خان زند که سربازی بیش نبود پیروز شد و سلسله جدیدی به وجود آورد .

نام پادشاهان زندیه به این شرح است:
کریم خان زند – ابوالفتح – محمد علی خان – زکی خان – ابوالفتح خان – صادق خان – علیمرادخان – جعفر خان و لطفعلی خان

قاجاریه:

این سلسله 144سال در ایران حکومت کرد. موسس آن آقامحمد خان قاجار بود که در نوروز 1200 هجری قمری در تهران تاجگذاری کرد.

این سلسله باعث شد تا ایران به ضعیف ترین حد خود در طول تاریخ رسید. فتحعلی شاه قجر خود به تنهایی 18 شهر ایران را بدون هیچ جنگی به شوروی داد در این زمان ایران ناگهان از پیشرفت و ترقی ایستاد آخرین شاه قجر احمد شاه قاجار در تبعید جوانمرگ شد.

پادشاهان قاجار عبارتند از:

آقا محمد خان (11سال) فتحعلی شاه(38سال) محمد شاه(14سال) ناصردین شاه(49سال) مظفردین شاه(11سال) محمد علی شاه(3سال) احمد شاه(6سال).

پهلوی:

این سلسله 53 سال در ایران حکومت کرد. رضا شاه موسس این سلسله بود که روز 25آذر1304 در کاخ گلستان تاج گذاری کرد و 15 سال بر ایران حکومت کرد.

پس از رضا شاه به خاطر محمد علی فروغی سلطنت از پدر به پسر رسید و سرانجام در سال 57 منقرض شد. وبه این ترتیب تاریخ شاهنشاهی 2500 ساله ایران برچیده شد.

امیدوارم از وقتی که گذاشتین و این مطالب را خواندین تعغیری در بینش شما نسبت به قدمت کشور عزیزمان را کرده باشه قربان شماسیرت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۳

دفینه یابی در کنار چشمه ها

 

https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/cheshme.jpg

از چشمه ها جزء قدیمی ترین آثارها و پرکاربردترین محل برای مخفی کردن دفینه ها در باستان یاد شده .  مردم از آب به عنوان آشامیدن , حمام کردن و خاصیت های درمانی که اکثر چشمه ها داشتند استفاده میکردند و همین باعث میشد که اهمیت زیادی در گذشته داشته باشد و باعث معروفیت آن چشمه میشد هر چقدر چشمه معروف تر و مورد استفاده بیشتری میان قبایل قرار می گرفت پس جای خوبی برای مخفی کردن دفینه ها در کنار آن بود چون کاملا شناخته شده  بود و شخصی که اموال خود را در اطراف آن مخفی میکرد خیالش راحت بود که مکان را از یاد نمیبرد و در قدیم هم مکانی را نداشتند که اموال خود را از گزند دشمنان و راهزنان و… در امان نگه دارند پس شروع به دفن ثروت خود در این مکانهای معروف میشدند . همه چشمه ها طبیعی نیستند و تعدادی از آنها به صورت دست ساز طراحی میشدند . ما چشمه ها را به دو دسته تقسیم میکنیم طبیعی و غیر طبیعی و یا همان دست ساز .

1- چشمه های طبیعی که خود جوش و به صورت طبیعی از دل زمین بیرون می آمدند و هیچگونه دستکاری در آن نشده بوده پس قضیه آن در علم فنون دفن دفینه کاملا متفاوت با دست ساز بوده است و برای مخفی کردن دفینه از اطراف آن استفاده میشده .

1- به صورت سنگی بالا و پایین سر چشمه که رنگ آن کاملا متفاوت با رنگ سنگ های دیگر بود . معمولا به رنگ اوخرایی و یا کبود بود که دفینه زیر آن قرار میگرفت .

2- به صورت تپه ای کوچک یا بزرگ که دفینه داخل این تپه جاساز میشد .

3- به صورت تک درختی در کنار چشمه که باز دفینه زیر درخت قرار میگرفت . 

4- به صورت چند درخت که دفینه بین نزدیکترین درخت به چشمه قرار میگرفت .

5- به صورت تنور به شکل سه ضلع و یا ستاره داوود که دفینه در نوک مثلث و یا تنور سوم قرار میگرفت .

اینها در کنار چشمه های طبیعی بود حال میپردازیم به چشمه های دست ساز 

1_ چشمه های دست ساز به چشمه هایی گفته میشود که تفاوت بسیاری با چشمه های طبیعی دارند و با حفاری کردن در  چشمه آب آن خشک میشود  و یا به صورت قل قلی و یا تایمی آب آن کم و زیاد میشود . این نوع چشمه ها دست ساز هستند که طراحی خاصی در آن بکار رفته از بعضی از این چشمه های دست ساز به عنوان محل نگهداری غذا استفاده میشده و از بعضی هم محل نگداری دفینه ساختار آنها به این صورت بود که چاهی عمیق را حفر میکردند و قبل از اینکه به آب برسند در وسط آن اتاقکی راطراحی میکردند و اتاق را به صورت پلمپ درست میکردند و فقط یک سوراخ در اتاقک ایجاد میکردند و از سوراخ لوله های سفالی به هم متصل میکردند و آب را جهت میدادند حال در پایین بنده عکسی را میکشم که بهتر بتوانید متوجه شوید .

حال که آب را مسیر میدادند کف چاه را باز میکردند و آب که از زمین جوش میزد به داخل چاه دست ساخت با فشار به بالا می آمد و چون در مسیر چاه اتاقک دست ساز وجود داشت به صورت سردابه عمل میکرد و در آن جمع میشد و با فشار از داخل لوله های سفالی به هر مسیری که خواستند آن را انتقال میدادند و برای همین است که وقتی این چشمه ها را دست میزنید خشک میشوند چون یک بار این اتاق که چشمه برای اولین بار جوش زده هواگیری شده و وقتی سر چشمه دست میخورد به داخل دالان هوا نفوذ میکند و چشمه کاملا غیر فعال میشود تقریبا شبیه کار روبین و یا موتور آب کشاورزی میباشد که وقتی هوا میگرد آب را بالا نمیکشد . 

در ضمن شما در اکثر چشمه ها میبینید که از داخل چشمه سفال شکسته و یا حتی هسته های میوه ها بالا میزند این برای همان چیزی که بنده در بالا گفتم است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۴۵

تصاویری ازمحوطه باستانی۸۰۰۰ ساله شهریئری مشگین شهر آذربایجان

این محوطه شامل ۲۸۰ سنگ افراشته باستانی است که دیرینگی آن‌ها بیش از ۶ هزار سال پیش میلاد برآورد می‌شود و قدمت این مناطق به دوران اواخر مفرغ و دوره نوسنگی و مس سنگی و نیز اوایل آهن مربوط است.

این سنگ‌افراشته‌ها با ارتفاع متفاوت ‪ ۷۰‬تا ‪ ۳۶۰‬سانتی متری که اکثرا منقوش به اشکال انسان هستند. طرح انسان‌های حک شده بر روی سنگ‌ها به شکل افرادی دست به سینه و معمولا بدون دهان است و تاکنون فقط هفت قطعه این نوع سنگ – افراشته‌ها در منطقه حکاری کردستان ترکیه و یک قطعه هم در قپوزستان آذربایجان یافت شده‌است.

وسعت محوطه شهریری ۴۰۰ هکتار است و در ۶۰ کیلومتری غرب اردبیل، ۲۵ کیلومتری شرقی مشکین‌شهر، یک کیلومتری شمال روستای پیرازمیان و در کنار رودخانه قره سو واقع شده‌است.

محوطه شهریری از سه قسمت معبد، قوشاتپه و قله تشکیل شده‌است و سنگ‌افراشته‌های این محل با فرسایش و تخریب زیادی روبه‌رو هستند و در فروردین ۱۳۹۰ گردباد باعث ویرانی بخشی از این محوطه شد.

محوطه باستانی «شهریری» در سال ۱۳۸۱ از سوی میراث فرهنگی استان در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید. از زمان پیدا شدن این محوطه تاکنون، هشتاد درصد آثار آن از میان رفته‌است.

شهریئری مشگین شهر

شهریئری مشگین شهر

https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/yeri-(2.jpg

https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/yeri3.jpg

https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/yeri-%282%29.jpg

https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/yeri1.jpg

https://sites.google.com/site/azturkoglu/fay/yeri4.jpg

تاریخ آذربایجان بسی مایه شگفتی و افتخار و البته تاسفها که این تاریخ و آثار روزبه روز از بین میرود.از هر جهتی به فرهنگ و تمدن این ملت نگریسته شود پیامی کاملا شفاف در مقابل دیده گان پدیدار خواهد شد. آذربایجان از دیر باز مهد تمدنهای باستانی بوده است. برای اثبات این واقعیت میتوان به دهها و صدها تمدن اشاره کرد: تپه حسنلی (سولدوز) یانیق تپه(خسرو شهر) تپه آذتک(بین زنجان و ابهر)… دهها تپه باستانی در همدان مانند:تپه نوشیجان، قوشا تپه، چال تپه… و دهها تپه باستانی قزوین مانند:قره تپه، تپه قیزقالاسی، چوبوقلو تپه…و همچنین تپه های باستانی اطراف دریاچه ارومیه که نماد وجود آذربایجان درتمام صحنه های تاریخ است. درتمامی شهرها و روستاهای آذربایجان به سیلی از این تپه های باستانی برمی خوریم. آذربایجان بعد از تمدن انو در تورکمنستان، دومین وطن سومریان بوده که بعد از آذربایجان به بین النهرین (مزوپوتامیا) حرکت کرده اند و تمدن بزرگ دیگری در سومین وطن خود به جهانیان عرضه داشته اند.

دشت مشگین شهر درشمال شرقی آذربایجان ایران حدوداً ۶۳ کیلومتری شرق اهر،۱۰۵ کیلومتری شمال شرقی اردبیل قرار دارد،شهر یئری ۲۸ کیلومتری مشگین شهر و ۲ کیلومتری روستای پیرازمیان در این دشت واقع شده است. وسعت منطقه مورد مطالعه توسط میراث فرهنگی اردبیل ۴۰۰هکتار اعلام شده که فقط به اطراف رودخانه قره سو محدود شده است. تیم چالز برنی و سه تن از همکارانش(رابرت بولی،مایکل لوید اینگراهام،جفری سامرز) که در سوم آگوست ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۷ش) برای ارزیابی ظرفیت بالقوه منطقه تحقیقاتی انجام داده اند.در مقاله ای با عنوان«استلها و محوطه دشت مشگین شهر»چنین می نویسند: محدوده شرقی منطقه مورد مطالعه در محل تلاقی جاده اصلی شرق به غرب
مشگین شهر و جاده اصلی اردبیل به دشت مغان تعیین شده است. این محوطه به طرف شمال نیز ادامه می یابد.
دومحوطه درغرب مشگین شهر کشف شده است که می توان آن را پاسگاه مرزی اورارتوها لقب داد. در دشت اردبیل نیزشواهد روشنی از استقرار اورارتوها به چشم می خورد.پس از سقوق اورارتو ها بلا فاصله به استکام بندی درمنطقه وسیعی از حاشیه دشت قره سو تا انتهای دشت مشگین شهر انجام شده است.کل منطقه مورد مطالعه حدودا ۱۴۰۰ کیلومتر مربع بود که آن را به ۷۲ محوطه تقسیم کرده ایم.
مهمترین محوطه کشف شده در این بررسیها کشف محوطه بورازما(شهر یئری) بود. احتمالا از این نام برای ترساندن دشمنان استفاده شده است.«بورازما» به معنی«اینجا نیا»که بعدها این نام به روستایی درآن نزدیکی داده شد و با تغییراتی به « پیرازمیان » تبدیل شد و چون از قدیم دراین منطقه شهری وجود داشته این محوطه به«شهریئری»معروف شده است که عمده ترین و مهمترین نتیجه بررسی این تیم بود.
محوطه شهریئری درشرق منطقه مورد مطالعه قرار دارد.استقرار این محوطه به دلیل ملاحظات استراتژی بر روی صخره ای بنا شده است. استحکامات دفاعی تماما از سنگ ساخته شدهاست.این محوطه از ۴ مولفه تشکیل شده است.
۱- دهکده وسیعی که بخشی از آن حصار کشی شده و این دهکده به دو قسمت بالایی و پایینی تقسیم می شود. ۲- ارک که از سمت غرب به دهکده بالایی منتهی می شود ۳- چهارگروم استیل ۴- تعدادی قبر که در دهکده بالایی و پایینی قرار داشت. ازمیان ۷۲ محوطه ثبت شده چند مورد علایم و نشانه های قطعی و چند مورد نیز علایم احتمالی مربوط به تمدنهای ماقبل تاریخ ثبت شده است.
محوطه های در کل منطقه مورد مطالعه کشف شده که به طور کامل فرسوده و به بستر سنگی تبدیل شده اند. در این محوطه ها سفالها ی قرمز رنگی باشاموت کاه و شن،حاوی نقش هایی به دست آمده که تمامی آنها دست ساز و اغلب نا صاف و ضخیم و به شکل ظروف و کم عمق و ابتدایی همچنین مقداری پارچ نیز به دست آمده است. قدمت همه آنها هزاره پنجم قبل از میلاد را نشان می دهند.
»استل ها »
در بررسی شهر یئری چهار گروه استل پیدا شده که قدمت استلها از قدمت محوطه بیشتر است.بزرگترین گروم استل در نزدیکی دروازه غربی دهکده بالایی یافت شده که ۸۰ استل وجود داشت. بسیاری از این استلها در زمانهای اخیر جا به جا شده اند. اندازه این استل ها ۱۷۲سانتیمتر ارتفاع۵۲ سانتیمتر عرض۳۸ سانتیمتر ضخامت دارند. نمونه کوچکترها به خوبی ترش خوده اند که در حدود ۱۰۰ سانتیمتر ارتفاع۳۵ سانتیمتر عرض۳۰ سانتیمتر ضخامت دارند. در شمال شرقی استلهای دسته اول تعداد ۲۵ استل یافت شد که تمامی این استلها در دوران باستان جا به جا شده اند که پیدا کردن مکان اصلی انها دشوار است این دسته به صورت نامنظم تراش شده اند ابعاد آنها حدودا ۳۱۹ سانتیمتر ارتفاع، ۷۰ سانتیمتر عرض۳۰ سانتیمتر ضخامت دارند.
گروه سوم استلها در داخل حصارهای دهکده بالایی قرار داشتند که تعدادشان کمتر از۲۰عدد است. جنس استلها از سنگهای آذرین یا آتشفشانی است که در حاشیه تپه یافت می شود.
استلها بیشتر به صورت ردیفی و هر ردیف در مرحله واحد تراش خورده اند.تمامی استلها به صورت برجسته تراش شده و میزان مهارت به کار رفته متفاوت است. در تمامی آنها موی سر، قبضه شمشیر و غلاف به طور مشخص قابل مشاهده است. موی سر در تمامی آنها وجود دارد و در اکثر موارد در قسمت انتهایی به پنج دسته تقسیم می شود. امکان آن نیز هست که این خطوط در واقع در حکم دستهای این استلها باشد. به طور معمول موها به موازات بینی تراشیده شده است اما در برخی موارد این روند به هم خورده است. این موضوع دست بودن این حطوط را تقویت می کند. بینی به صورت مجزا از پیشانی تراشیده شده و تعداد معدودی هم دارای ریش هستند. اغلب استلها دارای چشمان گرد و کمربند هستند که اغلب به صورت افقی که دارای طرحی عمودی مایل هستند. شمشیر از راست به چپ در زیر کمر بندغلاف شده است. درمورد قدمت استلها گفته می شود که قدمت آنها از ارک شهریئری بیشتر است. مردمان شرق این استلها را «بل بل» میگویند
» اتاقک ها »
تعداد زیادی اتاقک قبر مانند با سنگ چینیهای مدور که این تیم نتوانسته همه آنها را ثبت کند.این اتاقکها در سالهای اخیر به طورغیر مجازی حفاری شده و به غارت رفته است.از این قبرها تعداد زیادی از سفالهای سیقلی خاکستری به دست آمده که ظاهراً شباهت هایی با سفال های ماورای قفقاز دارند. قدمت این قبرها سفالها پیش از تاریخ ؟ را نشان می دهند. باستان شناسی که می خواهند این منطقه را مورد بررسی قرار دهد باید کاملاً به میتولوژی (اسطوره شناسی) آشنا باشد در غیر این صورت نمی تواند کار موٌثری در این منطقه پیش ببرد و تحقیقات بنیادی انجام دهد.
احتمالاً زمانی مردم این منطقه به آنیمیزم روی آورده اند باورهای دینی که درآن به اشیای بی جان(گاهی نیز روح نیاکان) ارزش قائل شده و درپاره ای ازکارهایشان از آنها کمک و یاری می خواستند. با گذر از قوشا تپه در کنار راه ورودی از طرف روستای پیرازمیان به اتاقکهایی با دیوارهای مدون سنگی کوچکی برمی خوریم. روی این اتاقک ها با سنگهای بزرگ پوشیده می شد، درکوچکی جهت ورود و خروج وجود داشت.
نگامی که باران می بارید، زنان غیر بارور در این اتاقکها خوابیده و باردار شدن را از باران طلب می کردند.( تورک های قدیم اعتقادشان براین بود که آسمان نر، زمین ماده است زمانی که باران می بارد زمین و آسمان جفت گیری می کردند. بعد از مدتی درختان و گیاهان شروع به روییدن می کنند( زمین می زاید)و چنین شد که اولین انسان از خاک آفریده شد.«به همین خاطر تورک ها به وطن آنا وطن می گویند » )این اتاقکها درزمانهای اخیر تماماً تخریب شده اند.
درساحل شمالی رودخانه قره سو بر روی صخره ای سنگی نقشهایی کنده کاری شده که احتمالاً تصاویری از هال آروادی (آل آروادی) باشد که رابطه مستقیمی با اسطوره های«اومای و آل آروادی» دارد. به احتمال زیاد نقشهای اومای و آل آروادی با اتاقکها در ارتباط باشد. بر اساس باورهای تورکهای باستان اومای پرنده خوشبختی است که از طرف خورشید می آید و برای زنان غیر بارور کودک می آورد. در مقابل آل آروادی با موهای قرمز کودکان تازه به دنیا آمده را می دزدد و چون آل آروادی از آهن می ترسد در کنار نوزاد پاره آهن یا بیشتر زنجیر می گذارند. این کار هنوز هم در بیشتر جاها اجرا می شود.( اومای بعد از هزاران سال با عنوان همای رحمت وارد ادبیات فارسی شد )
« تپه ها «
در منطقه مورد مطالعه بین دشت قره سو و تپه های ماهور ساوالان تعدادی تپه باستانی یافت شد که تمامی این آثار برروی تپه های کوچکی ساخته شده اند. برخی از این آثار با دیوارهای سنگی و برج ها و پشت بند محکمی حصار بندی شده اند. سفال هایی از این تپه ها به دست آمده که قدمت برخی از این تپه ها را عصرآهن و برخی دیگر را پیش از تاریخ ؟ نشان می دهد. تعدادی از این تپه ها و قلعه ها جهت حفاظت از رودخانه قره سو ساخته شده است. این تیم باستان شناس قدمت قطعی تپه های تدفیقی را نتوانسته تعیین کند…!
» تخریبات »
در بین سالهای۱۳۳۹-۱۳۲۹ تخریب بسیار گسترده تپه های تدفیقی نام این منطقه را بر سر زبا نها اندخت. بررسی تیم چارلز برنی در سال ۱۳۵۷ مشخص کرد که به رغم تخریب و غارت اکثر این تپه ها هنوز تپه های بکر و دست نخورده به اندازه کافی باقی مانده وارزش بررسی وشناسایی را دارند. تخریب بزرگ دیگری درسالهای ۱۳۸۵-۱۳۸۳درسه فصل ازحفاری که به سر پرستی علیرضا هژیری نوبری انجام شد. چند محوطه بزرگ و سرپوشیده اتاق مانندی یافت شد که استلهای کوچکی در دو ردیف سه نفری و در مقابل آنها یک استل بزرگ قرار داشت. که از فرم ایستادن این استلها نام مکتب اوشاقلاری به آنها داده شده است. این استلها بدون بررسی توسط بوردوزرهای این گروه علمی جا به جا شده و در گوشه ای از منطقه انبارشده اند که بسیاری ازاین استلها شکسته و درحال از بین رفتن هستند.این استلها در شرایط جوی نامناسب و تحت ناملایمات و بی مسئولیتی مسئولان قرار دارند. مسئولان میراث فرهنگی اردبیل با نصب کوتاه مدت داربستها و سایه بان فلزی برای نگهداری این آثار، تلاش و حفظ این منطقه را در دستور کار خود قرار داده اند اما پس از مدت کوتاهی داربستها را جمع آوری و در گوشه ای از منطقه روی هم انباشته اند. مدیر کل میراث فرهنگی استان اردبیل اعلام کرد که داربستها جهت هوا خوری سنگها برداشته شده است. در سال ۱۳۸۷ شبکه خبر اعلام کرد که ۸۰درصد آثار تاریخی شهریئری براثر سرما از بین رفته است.

* منابع
*charlz burni “meshkin shahr survey in iran”۱۹۷۹ m

*Ingraham.m.l & summers.g stelas and settlements in the mesh kin shahr plain north easter Azerbaijan
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۴۲

الفبای اورخون + کتیبه های ترکی 3000 ساله اهر ایران با الفبای اورخون

کلید الفبای اورخون   

الفبای اورخون که توسط “گؤک تورک”ها (GökTürklәr)  یا “ترکان آسمانی” ایجاد شده است.

الفبای اورخون

    یک نمونه سنگ نبشته خط اورخون که در آسیای میانه پیدا شدهالفبای اورخون

 

کتیبه های ترکی 3000 ساله اهر ایران با الفبای اورخون

کتیبه ترکی اهر

این کتیبه ها در سال 1375 در اراضی بین اهر و مشگین شهر و در یک متری زیر زمین  پیدا شده است . این دو عکس نمونه هزاران لوحه سنگی که پیدا شده  است می باشد. در این محل اشیاهایی از طلا هم پیدا شده است . نوشته ها به احتمال زیاد خط خصوصی الفبای اورخون می باشد

کتیبه ترکی با الفبای اورخون اهر

این هم در سال 1374 در اطراف اهر پیدا شده ، لوحه طلا که روی آن با الفبای اورخون نوشته شده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۳۹


نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

کبوتر- پرنده – طاووس – پلیکان
نشانگراشیائ زینتی بانوان است. با گفتن اینکه دفینه داخل کبوتر است ، آنرا نابود نسازید. دوستان ، لطفا آگاهانه تر اقدام به کار نمایید.هیچ یک از علامتها را تخریب نکنید ؛ چرا که داخل هیچ علامت و نشانه ای دفینه وجود ندارد. کسانی که برخلاف این می گویند در صدد تحریف شما هستند. مسیر حرکت کبوتر در حال پرواز را بررسی کن. اگر علامت صلیب(خاج) بود ، دفینه داخل غار می باشد وبرای پیدا کردن غار باید دومین علامت صلیب را در همان نزدیکیها بیابید. پشت دومین علامت صلیب ، راه ورودی غار است.

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نظریه دوم: اردک
اگرعلامت فلش(تیر) با اردک در کنارهم بوده و هر دو به یک جهت واحد اشاره (نگاه) کنند ، دفینه در همان مسیر است. اگر فلش و اردک روبروی هم باشند ، جهت مخالف فلش را بررسی نمایید.اگر اردک سرش را به عقب برگردانده باشد ، محدوده پشت اردک را بررسی کنید. احتمال دارد سنگ متفاوتی در کنار نهر آب باشد. اگر دو نهر آب باشد ، در نقطقه تلاقی و اتصال آنها با یکدیگر ، سنگ و یا صخره ثابت متفاوتی در بیرون یا داخل آب وجود دارد که آنرا کاملا بررسی کنید.

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نظریه سوم:
درنماد کبوتر- پرنده وعلامتهایی مانند مرغ و با توجه به ماهیت تخم گذاری آنها باید در اطراف به دنبال شکل تخم مرغ سفید یا قرمز باشید. با عنایت به اینکه هسته تخم مرغ زرد است ، تداعی کننده طلا می باشد.
نظریه چهارم:
اگر پرنده شبیه لک لک باشد ، معمولا نشانه کسانی بود که وادار به مهاجرت اجباری شده بودند. دفینه در حدود 5 متری است. با این حال ، برای رسیدن به هدف نهایی ، اگر نشانه دیگری نباشد به دستگاه طلایاب نیاز دارید.
نظریه پنجم:
در اسطوره شناسی یونان به آفرودیت(از خدایان اولمپ و الهه عشق، زیبایی و شور جنسی بود) اشاره دارد. نماد سه روح ، هفت روح ، معصومیت و صلح است. علامت باید بر روی تخته سنگ بزرگ باشد. همچنین به یاد داشته باشیم که آنها به دور از مناطق مسکونی نیستند.
نظریه ششم:
این علامت به علت قدمت دیرینه اش ، در فرهنگ و آیین مسیحیت به عنوان سنگ قبر استفاده شده است. علاوه بر این ، در ساختارهای معماری و هنری نیز به چشم میخورد. پرندگان حک شده بر روی صخره و سنگهای بزرگ باید به دقت بررسی شود.

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

نظریه هفتم: (طاووس)
نشانه های چشم موجود در دم طاووس(هنگام باز شدن کاملا نمایان می شود) ، در علم باستان شناسی نشانگر مقبره و آرامگاه بوده و نماد فنا ناپذیری و جاودانگی و صورتگر تداوم حیات و زندگانی است. به طور کلی ، در نماد گرایی آیین مسیحیت به کار گرفته شده است. احتمال دارد در ورودی مقبره انفرادی یا گورستان یافت شود.

نشانه پرنده ، طاووس ، کبوتر ، پلیکان

در مورد طاووس این افسانه ها نیز گفته شده است: آرامگاه یک شاهزاده خانم باکره است. جواهرات و اشیائ قیمتی (جهیزیه) در انبار زیر زمینی با خود دارد. علاوه بر این در اساطیر یونان به هرا (الهه آسمانها ) اشاره دارد. چشمان هرا به چشمان دم طاووس تشبیه شده است. و در اسطوره زئوس(پادشاه خدایان یونان باستان) ، سنین جوانی 30-25 سالگی را تمثیل می کند. همچنین نشانگر رهبانیت اوایل دوران مسیحیت ونماد کشیش اعظم بوده است. این نماد را می توان در تزئینات قبر و دیواریافت.
پلیکان (مرغ سقا):
یکی از نماد های مسیحیت بوده ومفهوم قربانی و احترام را می رساند. این نماد در گورستان یافت شده و آرامگاه دیوان سالاران جوان را نشان می دهد. با توجه به اینکه از این نماد به عنوان نشانه قدرت استفاده می شود ، ممکن است نزدیک ساختمان مرکزی باشد.مانند تزیینات دیوار بناهای بزرگ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۳۵

شیاء و آثار باستانی

تعیین عمر اشیا و بقایای اجساد کشف شده در حفاریهای باستان شناسی

http://www.axgig.com/images/08203670454069561617.jpgدر یک حفاری تکه استخوانی پیدا می شود و باستان شناسان می گویند که این استخوان ۵ هزار سال عمر دارد. یک بچه ماموت در آند کشف می شود و عمر آن را بیش از ۲ هزار سال تخمین می زنند. اما دانشمندان چگونه می فهمند که یک شیء یا اجساد و بقایای موجودات زنده متعلق به چه زمانی هستند؟!
تاریخ سنجی به وسیله کربن ۱۴ یک روش رایج و مطمئن برای تعیین قدمت بقایای موجودات زنده است، با این شرط که حداکثر ۵۰ هزار سال عمر داشته باشند. این روش فقط درخصوص اشیایی به کار می رود که یا خود زمانی زنده بوده اند مانند استخوان، بقایای گیاهان و بقایای اجساد حیوانات و انسان ها و یا این که از موجودات زنده ساخته شده اند. مانند لباسهای پنبه ای یا کتانی، وسایل چوبی و غیره.
کربن ۱۴ چگونه ساخته می شود؟اشعه کیهانی هر روز و به مقدار زیاد به اتمسفر زمین می رسد. برای مثال در هر ساعت نیم میلیون تابش کیهانی به هر فرد می تابد. این اشعه کیهانی با اتمهای اتمسفر برخورد می کند و تابشهای ثانویه را به صورت نوترون های پر انرژی به وجود می آورد. این نوترون های پرانرژی با اتمهای نیتروژن برخورد می کنند. پس از برخورد نوترون با نیتروژن ۷ (۱۴پروتون و ۷نوترون) این اتمها به اتمهای کربن۶ (۱۴ پروتون ۸ نوترون) به اضافه اتمهای هیدروژن (یک پروتون و یک نوترون) تبدیل می شوند. کربن ۱۴ رادیواکتیو است با نیمه عمری حدود ۵۷۰۰ سال. (نیمه عمر مدت زمانی است که نصف اتمهای یک ماده رادیواکتیو به دلیل تابش، غیرفعال می شوند).
کربن ۱۴ در موجودات زندهاتمهای کربن ۱۴ که بر اثر تابش کیهانی به وجود آمده اند، با اتمهای اکسیژن ترکیب شده و گاز دی اکسیدکربن می دهند. گیاهان، این گاز را جذب کرده و بر اثر پدیده فتوسنتز کربن ۱۴ در فیبر گیاهان وارد می شود. حیوانات و انسان ها این گیاهان را می خورند و کربن ۱۴وارد بدن آنها می شود. نسبت کربن ۱۴ به کربن معمولی (کربن)۱۲ در هوا و بدن موجودات زنده در تمام زمانها تقریباً ثابت بوده و هست. تقریباً در هر تریلیون اتم کربن یک اتم، اتم کربن ۱۴است. کربن ۱۴ واپاشی می کند. ولی همیشه تا زمانی که موجود زنده است، به دلیل تبادل با محیط بیرون اتمهای واپاشیده شده با اتمهای جدید کربن ۱۴ جایگزین می شوند و این نسبت تقریباً ثابت می ماند.
● تعیین تاریخ یک فسیل
به محض این که یک موجود زنده می میرد، دریافت کربن آن از محیط قطع می شود. نسبت کربن ۱۲ به کربن ۱۴ در لحظه مرگ موجود با مقدار استاندارد آن در بدن بقیه موجودات زنده برابر است؛ ولی پس از مرگ کربن ۱۴ واپاشیده شده و با هیچ کربن ۱۴ جدیدی جایگزین نمی شود. کربن ۱۴به تدریج و با سرعت بسیار کم، از بین می رود؛ در حالی که مقدار کربن ۱۲ ثابت است. با به دست آوردن نسبت کربن ۱۲ به کربن ۱۴ در نمونه مورد بررسی و مقایسه آن با مقدار استاندارد این نسبت در موجودات زنده می توان قرنی را که این موجود در آن می زیسته است، با دقت بسیار خوبی محاسبه کرد. چون نیمه عمر کربن ۱۴، ۵۷۰۰ سال است تعیین عمر اجسام با استفاده از کربن ۱۴ فقط در مواردی معتبر است که نمونه حداکثر متعلق به ۶۰ هزار سال قبل باشد. پس از این مدت مقدار کربن ۱۴ بسیار ناچیز می شود. البته قوانین کربن ۱۴ برای سایر ایزوتوپ ها هم معتبر است. مواد دیگری هم وجود دارند که هم به صورت رادیواکتیو هم غیرفعال در طبیعت وجود دارند و نسبت آنها هم مقدار ثابتی است. از طرفی نیمه عمر طولانی تری هم دارند. مثلاً پتاسیم ماده ای است که دو ایزوتوپ فعال و غیرفعال آن در بدن موجودات زنده به طور طبیعی یافت می شود. نیمه عمر پتاسیم ۴۰، ۱۰۳ میلیون سال است. البته روش تاریخ سنجی رادیواکتیو در آینده قابل استفاده نیست. تمام موجوداتی که بعد از ۱۹۴۰ مرده اند، به دلیل فعالیت های هسته ای بمبهای اتمی، راکتورهای هسته ای و آزمایش های هسته ای در فضای باز دچار تغییرات هسته ای شده اند و در آینده تشخیص درصد رادیواکتیویته طبیعی در این موجودات از رادیواکتیویته حاصل از این فعالیت های هسته ای مشکل خواهد بود.


سکه تقلبی

قیمتگذاری روی سکه بر سه اساس می باشد 1.جنس سکه 2.کیفیت سکه 3.کمیت سکه . به طور کلی سکه ها بر چند درجه کمیت تقسیم بندی می شوند که عبارت است از: بسیار فراوان ، فراوان ، کمیاب ، بسیار کمیاب ، نایاب و بسیار نایاب.

بارزترین دلیل قرار گرفتن یک سکه در درجه های کمیت، به تیراژ ضرب بستگی دارد . البته به دلایلی نظیر ذوب کردن سکه برای تولید سکه های جدید و یا نابود شدن سکه توسط مردم (برای ساخت صنایع دستی و…) و یا محبوبیت یک سکه خاص، در گذر زمان می تواند درجه کمیت یک سکه را تغییر دهد، و سکه را از دسته ی فراوان به کمیاب و یا نایاب جابجا کند. باید به این نکته اشاره کرد وقتی سکه ای کمتر یافت شود و افراد زیادی مایل به داشتن آن در مجموعه خود باشند؛ به خودی خود قیمت این سکه به میزان درجه کمیت آن افزایش می یابد. این اصل مهمترین دلیل برای ضرب سکه های تقلبی است. متاسفانه افرادی سودجو و متقلب وقتی می بینند سکه ای در میان کلکسیونر ها با قیمت های گران خرید و فروش می شود، از نمونه سکه اصل (ضرب یک) سکه تقلبی (ضرب دو) تولید می کنند. در بیشتر سکه های ضرب دو که از نمونه کمیاب و نایاب ضرب می شود از همان فلز با همان عیار استفاده می شود . این کار باعث شده که تشخیص سکه ضرب یک از ضرب دو دشوار شود. افراد کم تجربه و علاقمند که به دنبال تکمیل کردن مجموعه ی خود هستند، از قیمت سکه های کمیاب و نایاب با خبر می شوند. وقتی در جایی سکه نایاب مورد نظر خود را با قیمت پایین تر می یابند اقدام به خرید آن می کنند. متاسفانه فراوان دیده شده که افراد به این شیوه فریب خورده و سکه تقلبی را به جای اصل خریداری نموده اند. توصیه ما به کلکسیونر های کم تجربه این است که، برای پیشگیری از این سوءاستفاده ها، از افراد با تجربه کمک بگیرند و یا از فروشگاه های معتبر خرید کنند. البته بهترین راه این است که خود ایشان تلاش کنند تا تجربه کافی برای تشخیص سکه اصل از تقلبی را پیدا کنند.

مجازات تهیه و ترویج سکه تقلبی در قوانین جزایی ایران

براساس قانون مجازات اسلامی هر کس شبیه هر نوع سکه طلا یا نقره داخلی یا خارجی از قبیل سکه بهار آزادی، سکه های حکومت های قبلی ایران (کلکسیونی و تاریخی)، و نظایر آن را از پول ها و ارزهای دیگر که مورد معامله واقع می شود، بسازد یا آگاهانه داخل کشور نماید یا مورد خرید و فروش قرار دهد یا ترویج سکه تقلبی نماید، به حبس از یک تا ده سال محکوم می شود.
همچنین هر کس به قصد تقلب به هر نحو از قبیل تراشیدن، بریدن و نظایر آن از مقدار وزن سکه های طلا یا نقره ایرانی یا خارجی بکاهد و با آگاهی در ترویج این قبیل سکه ها شرکت کند یا آن را داخل کشور نماید به حبس از یک تا سه سال محکوم می شود و چنانچه مانند سکه های رایج داخلی یا خارجی غیر از طلا و نقره را بسازد یا با آگاهی آنها را داخل کشور نماید یا در ترویج آنها شرکت کند یا مورد خرید و فروش قرار دهد به حبس از یک تا سه سال محکوم خواهد شد.

تشخیص سکه اصل (ضرب یک)

بهتر است قبل از خرید سکه های گرانبها از اصل بودن آن مطمئن شوید، این کار نیاز به تجربه بالایی دارد. بهترین شیوه برای کسب تجربه در خصوص تشخیص سکه اصل از تقلبی، دیدن سکه های اصل و مقایسه آن با سکه تقلبی است. با دقت کردن در جزئیات سکه اصل و مقایسه آن با سکه تقلبی، و تکرار این کار روی چند سکه متفاوت با کیفیت های متفاوت به دانش لازم برای تشخیص سکه اصل خواهید رسید.

همانطور که در تصاویر زیر پیداست سکه های اصل از وضوح ضرب بالاتری برخوردارند و جزئیات در آنها بهتر پیداست، اما سکه های تقلبی ضرب صاف و کم جونی دارند. در نوشته های سکه های تقلبی نقص هایی دیده می شود ، از جمله حروف های دایره ای، که تفاوت در آنها واضح تر است. در سکه های تقلبی کنگره دور سکه و کنگره داخلی از ناهماهنگی برخوردار است. و در لبه سکه برآمدگی های تیز و ناهمواری وجود دارد، که در سکه های اصل دیده نمی شود.

http://s7.picofile.com/file/8235561134/aasl.jpg

نمونه ای از سکه اصل (ضرب یک)

http://s7.picofile.com/file/8235561176/taghalobi2.jpg

نمونه ای از سکه تقلبی (ضرب دو)

توجه :

دوستان عزیز به توضیحات و تصاویر این مقاله برای خرید سکه های نایاب و گرانبها، بسنده نکنید. چون دیده شده سکه های تقلبی را خیلی ماهرانه ساییده اند و شما نمی توانید سکه را از جزئیات آن تشخیص دهید. و حتی نقص های سکه تقلبی را با ریز تراش ها برطرف می کنند و آن را به شکل سکه اصل در می آورند.


ساروج , سیمان باستانی

دوستان فلسفه ساروج کمی پیچیده است و ساروج به سه دسته تقسیم میشود:

1.سخت 

2.نیمه سخت

3.نرم

هر کدام از این ها برای مصارف خاص خود به کاربرده می شدند عزیزان  هر ساروجی نشانه گنج نیست در واقع ساروج همان سیمان امروزی بوده اما با فرمولی متفاوت

حلال ساروج

ساروج نوع نرم را میتون با جوهرنمک ازمایش کرد به طوری که تکه ای جدا شده از آن را داخل ظرف جوهرنمک ریخته اگر شروع به پوسیدن و جوشیدن کرد ساروج است که فقط در نوع نرم کاربرد دارد.

در ساروج نوع متوسط درجه سختی به دو برابر نوع نرم میرسد که در این ساروج برای شکستن آن از پتک و قلم به روش سنتی نیز  میتوان استفاده کرد و برای نرم کردن آن در ضخامت 10سانتی متر میتوان از اسید سیتریک98درصد و اسید کلریدریک99درصد استفاده کرد.

در ساروج نوع سخت که درجه سختی ان به 10برابرنوع متوسط میرسد استفاده از اسید های معمولی بی فایده است و باید از اسید ملوکولی با غلضت بالای60درصد استفاده کرد که هزینه ان بسیار بالا بوده و بسیار خطرناک است به طوریکه یک قطره آن ساروج نوع متوسط را به ضخامت 10سانتی متر سوراخ مینماید این اسید در اختیار آزمایشگاه های شیمی است و تهیه آن بسیار مشکل می باشد. به یاد داشته باشید در مکانیکه گنجی وجود داشته باشد و دارای پوشش ساروج نیز باشد در خوشبینانه ترین حالت نیم متر ضخامت دارد.
شنبه, نوامبر 29th, 2014 اشیاء و آثار باستانی بدون نظر

تصاویری از چند نمونه ساروج

دوستان زیادی در تشخیص ساروج مشکل داشتند لذا لازم دانستم این تصاویر را از ساروجها در سایت قرار بدهم تا کمی در تشخیص ساروجها بهتر عمل نمایند

http://s6.picofile.com/file/8193950342/s1.jpg

http://s3.picofile.com/file/8193950392/s2.jpg

http://s6.picofile.com/file/8193950400/s3.jpg

http://s6.picofile.com/file/8193950468/s4.jpg

http://s6.picofile.com/file/8193950518/s5.jpg

http://s3.picofile.com/file/8193950542/s6.jpg

http://s3.picofile.com/file/8193950592/s7.jpg


فلزات باستانی کدامند؟

مفرغ: 

پس از مس مفرغ قدیمی ترین آلیاژ است. مفرغ ساده ساز دارد و نقش دار که بسته به حکومتها فلزات متفاوت میشود و قلم آنها فرق میکند مفرق بیشتر از کلیه فلزات مصرف می شد چون فلزی عادی بود و همه مردم می توانستند آن را خریداری کنند. چون هم ارزان بود و هم فراوان و به همین دلیل است که در اکثر قبرهای قدیمی فلز مفرغ فراوان یافت میشود.

3- نقره

که خود بر دو قسمت تقسیم میشود:

1- نقره ساده :

که از آن سکه و مجسمه های زیبا می ساختند که اکثرآ با عیار بالا از آن استفاده میکردند و اصطلاحآ به آن نقره پنبه ای می گفتند.

2- نقره طلاشور :

که از آن بیشتر ظروف و مجسمه می ساختند و به نقره چند خط طلا میزدند (عیار میکردند) که عمر نقره زیاد شود.
شما می دانید که نقره وقتی به مدت طولانی بماند به صورت خاک نقره میشود و از بین میرود. نه اینکه ذات نقره از بین برود بلکه اکسید میشود و به صورت خاک نقره باقی می ماند ولی نقره هائی که طلا شور میشدند بسیار سالمتر از نقره خالص باقی می ماندند و به همین دلیل هست که کاهی اوقات در حفاری ها در خمر ها فقط خاک نقره یافت میشود.

4- طلا

که به ذات خود نه تنها فلزی گرانبهاست که از استقامت بسیار بالائی برخوردار است و به هیچ عنوان از بین نمی رود.

همه می دانیم که وقتی فلزی به مدت طولانی در زیر خاک می ماند جرم خاک به روی آن می نشیند که در اصطلاح میگویند پاتین بسته است و کاملاً هم درست است ولی طلا به ذات خود پاک است و به همین دلیل هم هست که طلا وقتی به مدت طولانی در زیر خاک می ماند از خاک پاتین نمی بندد و اکثر کسانی که کار تقلبی میسازند در این قسمت کار مشکل دارند که نمیتوانند طلا را پاتین بندی کنند.

این را میگم که بدونید که پاتین طلا از خود طلا است که به صورت ذرات به روی کار مینشیند چون طلا همه چیز را از خود دور میکند بغیر از طلا.

5- هفت جوش :
در زمانهای قدیم اجناسی را که میخواستند محکم درست کنند که از بین نرود و عمری طولانی داشته باشد ، هفت آلیاژ را با هم ترکیب میکردند که درجه ذوب آن بسیار بالا بود که و از نظر سختی به تیتانیوم فعلی معروف میباشد و از فلزات طلا ، نقره ، مس ، روی ، سرب ، آهن ، مسوار تشکیل می شد که قلم زدن هفت جوش بسیار سخت و طاقت فرسا بود و هنر مندان بسیار ماهری میخواست تا بتوانند این آلیاژ را بسازند و قلم بزنند. در مورد هفت جوش باید بگویم که از تمام فلزات سنگین تر است و چون ساخت آن بسیار سخت بود آن را قالب هم می ریختند.

6- سه جوش :
بعد از اینکه سختیهای هفت جوش نمایان شد و برای همه هنرمندان کار با آن مشکل بود ، آلیاژ سه جوش درست شد که کار با آن بسیار راحت تر از هفت جوش بود. این آلیاژ از ترکیب طلا ، نقره و مس ساخته میشود که قلم خوردن آن خیلی راحت تر از هفت جوش بود ولی باز هم از فلزات دیگر محکمتر و سخت تر است و یکی از دلائلی که نقره را طلا شور میکردند همین سختی آلیاژ هفت جوش و سه جوش بود.

پس توضیحات کلی را دادیم فقط چند تا نکته ریز مانده که در زیر برایتان بازگو می نمایم:

فلز نقره طلا شور را اکثرآ هنرمندان برای خاندان دربار می ساختند.

(طلا کوب با طلا شور فرق میکنه و این دو تا با هم قاطی نشوند.)

بعضی از نقره ها را طلا کوب میکردند و بعضی از طلا ها را نقره کوب.

بعضی از مفرغ ها را طلا کوب میکردند.

بعضی از مفرغ ها را نقره کوب میکردند. که این نیز برای شکیل شدن کار بود و اکثرا هنرمندان این کار را برای درباریان انجام می دادند.

بغیر از این چهار عمل بالا ، عملی برای کوبیدن با فلزات دیگر انجام نمیشد.


چگونگی شناخت طلا

شناخت طلا

عوامل شناخت طلا عبارت است از: سنگ محک و تیزآب (اسید)، که هر کدام را به طور جداگانه بررسی می نماییم.
سنگ محک:
سنگی است سیاه رنگ از جنس سیلیسیوم و کوارتز و در شکلهای مختلف در بازار وجود دارد و در هنگام استفاده باید دمای آن حدوداً به اندازه دمای بدن باشد، یعنی 37 درجة.س باشد.
تیزآب:
در بعضی از کتابها تیزآب سلطانی همان اسید نیتریک خالص می باشد که توسط محمد زکریای رازی کشف شده است. این اسید را در اصطلاح عامیانه بنام جوهر شوره می شناسند و فرمول آن (HNO3) می باشد.
اگر در مقدار (30CC) این اسید مقدار (0.5CC) اسیدکلریدریک (HCL) و اسم عامیانه جوهر نمک اضافه میگردد، عیار تیزآب بالاتر خواهد رفت بطوریکه تیز آب سلطانی برای اعیار=17/(750) استفاده می شود.
تیزآب سلطانی +0.5cc (HCL) برای عیار =18(750) استفاده می شود.
نحوه عمل (شناخت طلا):
ابتدا فلز مشکوک به طلا را روی سنگ محک (20 بار) میکشیم سپس مقداری تیزآب عیار شده را روی آن میکشیم (به اندازة یک قطره).
واکنش یکی از موارد زیر است:
1- هیچ واکنشی دیده نمی شود: نتیجه آنکه فلز مربوطه طلایی با همان عیار تیزآب می باشد.
2- رنگ اثر کشیده شده روی سنگ کم رنگتر می شود: در این حالت عیار فلز مربوطه پایین تر از عیار تیزآب می باشد.
3- اثر روی سنگ محک بکلّی محو میگردد: که حاکی از این است که فلز مربوطه یا اصولاٌ طلا نیست و یا دارای مقدار کمی طلا می باشد که می بایست با آزمایشات دیگری (ری گیری) مقدار آن مشخص شود.
روش دیگر شناخت طلا:
روی قسمتی از فلز مشکوک به طلا را کمی سوهان میکشیم تا چنانچه فلز آبکاری شده است، لایه آبکاری شده از بین برود. سپس در محل سوهان زده شده یک قطره تیز آب عیار شده می زنیم:
– هیچ اثری برروی آن ندارد و این نشان می دهد که فلز طلا بوده و هم عیار و یا بالاتر از تیزآب می باشد (توجه: فلزی روی و کرم در برابر تیزآب واکنش نمی دهد که بر اساس رنگ و خصوصیت فیزیکی و شیمیایی قابل شناخت هستند.)
– محل مربوطه به روی فلز بر اثر آب سیاه می شود که هر چه سیاهی بیشتر باشد نشان دهندة آن است که فلز طلا با عیار پایینتر از عیار تیزآب می باشد.
– براثر ریختن تیز آب محل به رنگ سبز به جوش می آید و بعد از پاک کردن تیز آب با یک دستمال محل براق می شود. در این حالت فلز مربوطه طلا نبوده و مقطع براق شده رنگ اصلی فلز را نشان می دهد.
توجه: ضرورت دارد طلاهایی که از قبل عیار آنها مشخص باشد، داشته باشیم (عیارهای مختلف) و هنگامی که یک طلا مشخص شد در کنار آن طلایی را که قبلاً مشخص دارد روی سنگ محک میکشیم و سپس با مقایسة رنگ آنها می توان عیار طلا را مشخص نمود.
طریقه پاک کردن سنگ محک:
« هر زمان سنگ محک پر شد و جای خالی برروی آن برای محک زدن دوباره نبود می توانید روی سنگ را تیز آب ریخته و سپس روی آن نمک پاشیده و بعد آنرا با آب بشویید.»
تذکر: طلای سبز از طلای زرد در مقابل تیز آب سلطانی واکنش آرامتری نشان می دهد زیرا دارای نقرة بیشتری است.


شگفت‌ انگیزترین مومیایی‌های دنیا

در دوران باستان مصری ها روشی برای نگه داری از اجساد خود داشتند که میتوانست بدن را سال ها در شرایط نسبتا مطلوب نگه دارد که به مومیایی کردن معروف است. مومیایی کردن بعدها به اصطلاحی برای اجسادی تبدیل شد که قرار بود برای مدت طولانی نگه داری شوند.

در طول تاریخ کشورهای بسیاری از روش مومیایی برای نگه داری از مردگانشان استفاده کرده اند و هر کدام دلیل یا سبک کاری خاص خود را داشته اند. با گذشت زمان و از بین رفتن سنت های قدیمی و حتی شهرهای باستانی مومیایی ها تنها چیزی هستند که باستان شناسان می‌توانند پیدا کنند. این افراد سالانه در مناطق مختلف باستانی کاوش می کنند تا شاید بتوانند اجساد مومیایی شده را پیدا کنند. مومیایی ها جدای از جاذبه های گردشگری که به همراه دارند میتوانند در گشایش رازهای سر به مهر قدیمی نیز موثر باشند:

مومیایی 700 ساله

در یک اتفاق بسیار جالب در شرق چین کارگرانی که در حال کار بر روی یک جاده بودند توانستند مومیایی 700 ساله یک زن را پیدا کنند. این مومیایی که به نظر می رسد برای حکمرانی به نام “میانگ دیناستی” است پس از گذشت 700 سال هنوز دست نخورده باقی مانده و تمامی اعضای ان تقریبا سالم است. این کشف درسال 2011 انجام گرفت و به همراه این مومیایی وسایل دیگری مانند یک تابوت چوبی به همراه کفش و لباس بدست آمد.

بچه‌های یخ زده اینکا

در سال 1999 و در ارتفاعی نزدیک به 4 متر از سطح زمین عده ای کوهنورد  توانستند سه عدد از شگفت انگیز ترین مومیایی های تاریخ را پیدا کنند. این مومیای ها بر روی کوهی به نام لولایلاکو پیدا شد و نزدیک به 500 سال سن داشتند. این مومیایی ها با توجه به اینکه به سبک های باستانی فریز شده بودند کاملا سالم باقی مانده و حتی اندام های داخلی بدن آن ها نیز سالم بودند. این مومیایی ها که در نگاه اول به ماننند چند کودک خواب آلود می مانند که حتی خون در رگ ان ها وجود دارد.

به گفته باستان شناسان دلیل مرگ این بچه ها یک مراسم مذهبی بوده است و طی آن چند کودک از سوی رهبر دینی اینکاها انتخاب می شدند تا درون چاله هایی گذاشته شده و در همانجا مرده و یخ بزنند. این مراسم برای اینکاها بسیار مقدس بوده است و معمولا افراد خاصی به این عنوان انتخاب می شدند.

روزالیو لامباردو

در سال 1920 بیماری کشنده ای ایتالیا را فراگرفت و انسان های بسیاری طی آن  جان خودشان را از دست دادند. روزالیو لامباردو به عنوان یکی از کوچکترین افرادی بود که به این بیماری دچار شد و بعد از انکه جانش را از دست داد پدرش که یک نظامی بود جسد او را مومیایی کرد و در اختیار موزه داد. این مومیایی که با روش های خاصی هنوز هم بدون مشکل و بدون تغییری باقی مانده است. این مومیایی به نظر می رسد می تواند بدون تغییری 400 سال اینده را طی کند.

مومیایی 2400 ساله

در سال 2012 مومیایی باستانی کشف شد که به رازهای بسیاری جواب داد. این مومیایی ک در یکی از مناطق باستانی مصر پیدا شده بود نزدیک به 2400 سال سن داشت و نکته جالب توجه در مورد آن جا ماندن یکی از وسایل کار پیشنییان در بدن این مومیایی بود. مصریان باستان ابزاری که از آن برای خارج کردن مغز استفاده می کردند را درون سر این مومیایی جا گذاشته بودند. این وسیله یک تکه چوب کوچک است دانشمندان در سی تی اسکن متوجه حضور ان درسر مومیایی شدند.

مومیایی عجیب در آلمان

چندی پیش یک پسر بچه 10 ساله آلمانی موفق شد مومیایی را پیدا کند که مربوط به مصر باستان است. این پسر بچه در حالی که در زیرزمین خانه مادربزرگش بازی میکرد با جعبه ای قدیمی روبرو. شد و پس از باز کردن آن مومیایی قدیمی را پیدا کرد. پدر این بچه گفته است در سال 1950 پدرش به افریقا رفته و از آنحا بسته ای را برای خانه فرستاد که تا به حال کسی به آن دست نزده بود. با تحقیقات انجام شد مشخص شد این مومیایی یکی از آثاری است که در شمال مصر پیدا شده است ولی در همان زمان به سرقت رفته و از آفریقا خارج شده است.

مومیایی اروپایی در چین

در اوایل دهه نود میلادی مومیایی جالبی در چین پیدا شد که باعث شگفتی بسیاری از  باستان شناسان شد. این مومیایی پس از 2000 هزار سال تغییر زیادی نکرده بود ولی نکته اصلی در مورد این مومیایی بور و سفید بودن ان است، درحالی که آن زمان اروپایی ها از این راه استفاده نمی کردند. در سال 1993 دانشمندان با انجام آزمایشات دی ان ای روی این مومیایی دریافتند که او مهاجری به چین بوده است که پس ازمرگ مومیایی شده است. دانشمندان با آزمایش این مومیایی به اطلاعات زیادی در مورد اروپاییان دست پیدا کردند.

به دفینه کشف شده نگاه کنید و عبرت بگیرید!!!

سکه های پیدا شده اسلامی هستند (دینار)
مکانی که دفینه پیدا شده قلعه ای بوده که زندانیان رومی در آن نگهداری می شده است
یک تست کوچک ، 100 عدد سکه داخل کوزه…

نه نسخه ای وجود داشته ، نه نشانه ای مکان کشف سکه ها فقط  محل زندگی در گذشته بوده است ، کسانی که شما را دنبال صخره ها می فرستند ، حرف های پوچ می زنند ، با دروغ های تاجران امید و خرافات سعی می کنند شما را رام کنند . این اشخاص دوست شما نیستند دزدانی هستند که در تلاشند به جیب شما نفوذ کنند

عاقل باشید ، خوب فکر کنید ، روانشانسی  مخفی کردن پول را بدانید ، سعی کنید خودتان را بجای مخفی کننده دفینه بگذارید…

دفینه

گنج

دفینه های پیدا شده


معیار ارزش گذاری آثار و اشیاء قدیم و جدید

1  نوع و جنس و مقدار مواد اولیه ( به طور مثال یک شی زرین یا نقره ای یا ابریشمی دارای ارزشی بیشتر از شی مشابه و با موادی مانند آهن ، مفرغ یا پشم می باشد )

2  زمان ساخت یا وقتی که از شروع تا اتمام یک اثر صرف می شود در ارزش آن مد نظر خواهد بود

3  تجربه ، مهارت و استادی سازنده

4  نایابی و کم یابی تکنیک و فنون بکار رفته در  ساخت اثر

5  فرم و هندسه فضایی اثر

6  نقوش ، طرح ها و تزئینات بکار رفته که خود شامل سه بخش می شود.

الف:   نوع طرح ونقش واصالت فرهنگی و تاریخی آن
ب:   تکنیک و مهارت استفاده از نقوش وتزئینات
ج:   میزان هماهنگی و ارتباط نقش و فرم

7   داشتن امضاء یا خط اثر و آن به این معنی است که از روی ویژگی خاص یک اثر و شخصیت آن شی بتوان به نام سازنده اش  پی برد . مثال بهتر این است دو میناتور کاملا مشابه یکی توسط  فردی ناشناس ترسیم شد ه و دومی به طور مثال توسط رضا عباسی و یا بهزاد

8  داشتن ویژگی های بارز فرهنگی هنری بومی یا منطقه ای و ملی

9  در نهایت دو یا چند عملکردی بودن (Multi-Function) که می تواند بر  نحوه و میزان  ارزش گذاری شی دستی اثر بگذارد . به طور  مثال یک قالی یا گلیم زیبا علاوه بر  عملکرد زیر انداز دارای عملکرد زیبایی نیز هست و در عین حال دارای ارزش اقتصادی فعال و غیر ثابت نیز می باشد و …

به هر صورت از دیدگاه باستان شناسی و مبادی علمی ، یک کاوشگر و  کارشناس کاوش ، دست به مطالعه و بررسی اسناد  و مدارک مختلف تاریخی و فرهنگی می زند تا قادر به شناسایی و تعیین محل دقیق دفن آثار ،اشیاء و ابنیه گردد . این عمل ، تنها با تسلط به تاریخ جغرافیای قومی وتاریخی ، ویژگی های اجتماعی و فرهنگی اقوام وهمینطور  شناسایی آثار موجود ومعاصر برای پیگیری و ره یابی سابقه و پیشینه تاریخی آن است  که محقق ر ا قاد ر به اکتشاف  و مطالعه علمی خواهد نمود .اما علاوه بر آن برای تعیین دقیق قدمت و تاریخچه آثار بعد از اکتشاف باید به دنبال کشف حقایق و مجهولات فرهنگی نیز بود.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۳۱