از چشمه ها جزء قدیمی ترین آثارها و پرکاربردترین محل برای مخفی کردن دفینه ها در باستان یاد شده . مردم از آب به عنوان آشامیدن , حمام کردن و خاصیت های درمانی که اکثر چشمه ها داشتند استفاده میکردند و همین باعث میشد که اهمیت زیادی در گذشته داشته باشد و باعث معروفیت آن چشمه میشد هر چقدر چشمه معروف تر و مورد استفاده بیشتری میان قبایل قرار می گرفت پس جای خوبی برای مخفی کردن دفینه ها در کنار آن بود چون کاملا شناخته شده بود و شخصی که اموال خود را در اطراف آن مخفی میکرد خیالش راحت بود که مکان را از یاد نمیبرد و در قدیم هم مکانی را نداشتند که اموال خود را از گزند دشمنان و راهزنان و… در امان نگه دارند پس شروع به دفن ثروت خود در این مکانهای معروف میشدند . همه چشمه ها طبیعی نیستند و تعدادی از آنها به صورت دست ساز طراحی میشدند . ما چشمه ها را به دو دسته تقسیم میکنیم طبیعی و غیر طبیعی و یا همان دست ساز .
1- چشمه های طبیعی که خود جوش و به صورت طبیعی از دل زمین بیرون می آمدند و هیچگونه دستکاری در آن نشده بوده پس قضیه آن در علم فنون دفن دفینه کاملا متفاوت با دست ساز بوده است و برای مخفی کردن دفینه از اطراف آن استفاده میشده .
1- به صورت سنگی بالا و پایین سر چشمه که رنگ آن کاملا متفاوت با رنگ سنگ های دیگر بود . معمولا به رنگ اوخرایی و یا کبود بود که دفینه زیر آن قرار میگرفت .
2- به صورت تپه ای کوچک یا بزرگ که دفینه داخل این تپه جاساز میشد .
3- به صورت تک درختی در کنار چشمه که باز دفینه زیر درخت قرار میگرفت .
4- به صورت چند درخت که دفینه بین نزدیکترین درخت به چشمه قرار میگرفت .
5- به صورت تنور به شکل سه ضلع و یا ستاره داوود که دفینه در نوک مثلث و یا تنور سوم قرار میگرفت .
اینها در کنار چشمه های طبیعی بود حال میپردازیم به چشمه های دست ساز
1_ چشمه های دست ساز به چشمه هایی گفته میشود که تفاوت بسیاری با چشمه های طبیعی دارند و با حفاری کردن در چشمه آب آن خشک میشود و یا به صورت قل قلی و یا تایمی آب آن کم و زیاد میشود . این نوع چشمه ها دست ساز هستند که طراحی خاصی در آن بکار رفته از بعضی از این چشمه های دست ساز به عنوان محل نگهداری غذا استفاده میشده و از بعضی هم محل نگداری دفینه ساختار آنها به این صورت بود که چاهی عمیق را حفر میکردند و قبل از اینکه به آب برسند در وسط آن اتاقکی راطراحی میکردند و اتاق را به صورت پلمپ درست میکردند و فقط یک سوراخ در اتاقک ایجاد میکردند و از سوراخ لوله های سفالی به هم متصل میکردند و آب را جهت میدادند حال در پایین بنده عکسی را میکشم که بهتر بتوانید متوجه شوید .
حال که آب را مسیر میدادند کف چاه را باز میکردند و آب که از زمین جوش میزد به داخل چاه دست ساخت با فشار به بالا می آمد و چون در مسیر چاه اتاقک دست ساز وجود داشت به صورت سردابه عمل میکرد و در آن جمع میشد و با فشار از داخل لوله های سفالی به هر مسیری که خواستند آن را انتقال میدادند و برای همین است که وقتی این چشمه ها را دست میزنید خشک میشوند چون یک بار این اتاق که چشمه برای اولین بار جوش زده هواگیری شده و وقتی سر چشمه دست میخورد به داخل دالان هوا نفوذ میکند و چشمه کاملا غیر فعال میشود تقریبا شبیه کار روبین و یا موتور آب کشاورزی میباشد که وقتی هوا میگرد آب را بالا نمیکشد .
در ضمن شما در اکثر چشمه ها میبینید که از داخل چشمه سفال شکسته و یا حتی هسته های میوه ها بالا میزند این برای همان چیزی که بنده در بالا گفتم است .
این محوطه شامل ۲۸۰ سنگ افراشته باستانی است که دیرینگی آنها بیش از ۶ هزار سال پیش میلاد برآورد میشود و قدمت این مناطق به دوران اواخر مفرغ و دوره نوسنگی و مس سنگی و نیز اوایل آهن مربوط است.
این سنگافراشتهها با ارتفاع متفاوت ۷۰تا ۳۶۰سانتی متری که اکثرا منقوش به اشکال انسان هستند. طرح انسانهای حک شده بر روی سنگها به شکل افرادی دست به سینه و معمولا بدون دهان است و تاکنون فقط هفت قطعه این نوع سنگ – افراشتهها در منطقه حکاری کردستان ترکیه و یک قطعه هم در قپوزستان آذربایجان یافت شدهاست.
وسعت محوطه شهریری ۴۰۰ هکتار است و در ۶۰ کیلومتری غرب اردبیل، ۲۵ کیلومتری شرقی مشکینشهر، یک کیلومتری شمال روستای پیرازمیان و در کنار رودخانه قره سو واقع شدهاست.
محوطه شهریری از سه قسمت معبد، قوشاتپه و قله تشکیل شدهاست و سنگافراشتههای این محل با فرسایش و تخریب زیادی روبهرو هستند و در فروردین ۱۳۹۰ گردباد باعث ویرانی بخشی از این محوطه شد.
محوطه باستانی «شهریری» در سال ۱۳۸۱ از سوی میراث فرهنگی استان در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید. از زمان پیدا شدن این محوطه تاکنون، هشتاد درصد آثار آن از میان رفتهاست.
دشت مشگین شهر درشمال شرقی آذربایجان ایران حدوداً ۶۳ کیلومتری
شرق اهر،۱۰۵ کیلومتری شمال شرقی اردبیل قرار دارد،شهر یئری ۲۸ کیلومتری
مشگین شهر و ۲ کیلومتری روستای پیرازمیان در این دشت واقع شده است. وسعت
منطقه مورد مطالعه توسط میراث فرهنگی اردبیل ۴۰۰هکتار اعلام شده که فقط به
اطراف رودخانه قره سو محدود شده است. تیم چالز برنی و سه تن از
همکارانش(رابرت بولی،مایکل لوید اینگراهام،جفری سامرز) که در سوم آگوست
۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۷ش) برای ارزیابی ظرفیت بالقوه منطقه تحقیقاتی انجام داده
اند.در مقاله ای با عنوان«استلها و محوطه دشت مشگین شهر»چنین می نویسند:
محدوده شرقی منطقه مورد مطالعه در محل تلاقی جاده اصلی شرق به غرب
مشگین شهر و جاده اصلی اردبیل به دشت مغان تعیین شده است. این محوطه به طرف شمال نیز ادامه می یابد.
دومحوطه درغرب مشگین شهر کشف شده است که می توان آن را پاسگاه
مرزی اورارتوها لقب داد. در دشت اردبیل نیزشواهد روشنی از استقرار
اورارتوها به چشم می خورد.پس از سقوق اورارتو ها بلا فاصله به استکام بندی
درمنطقه وسیعی از حاشیه دشت قره سو تا انتهای دشت مشگین شهر انجام شده
است.کل منطقه مورد مطالعه حدودا ۱۴۰۰ کیلومتر مربع بود که آن را به ۷۲
محوطه تقسیم کرده ایم.
مهمترین محوطه کشف شده در این بررسیها کشف محوطه بورازما(شهر
یئری) بود. احتمالا از این نام برای ترساندن دشمنان استفاده شده
است.«بورازما» به معنی«اینجا نیا»که بعدها این نام به روستایی درآن نزدیکی
داده شد و با تغییراتی به « پیرازمیان » تبدیل شد و چون از قدیم دراین
منطقه شهری وجود داشته این محوطه به«شهریئری»معروف شده است که عمده ترین و
مهمترین نتیجه بررسی این تیم بود.
محوطه شهریئری درشرق منطقه مورد مطالعه قرار دارد.استقرار این
محوطه به دلیل ملاحظات استراتژی بر روی صخره ای بنا شده است. استحکامات
دفاعی تماما از سنگ ساخته شدهاست.این محوطه از ۴ مولفه تشکیل شده است.
۱- دهکده وسیعی که بخشی از آن حصار کشی شده و این دهکده به دو
قسمت بالایی و پایینی تقسیم می شود. ۲- ارک که از سمت غرب به دهکده بالایی
منتهی می شود ۳- چهارگروم استیل ۴- تعدادی قبر که در دهکده بالایی و پایینی
قرار داشت. ازمیان ۷۲ محوطه ثبت شده چند مورد علایم و نشانه های قطعی و
چند مورد نیز علایم احتمالی مربوط به تمدنهای ماقبل تاریخ ثبت شده است.
محوطه های در کل منطقه مورد مطالعه کشف شده که به طور کامل فرسوده
و به بستر سنگی تبدیل شده اند. در این محوطه ها سفالها ی قرمز رنگی
باشاموت کاه و شن،حاوی نقش هایی به دست آمده که تمامی آنها دست ساز و اغلب
نا صاف و ضخیم و به شکل ظروف و کم عمق و ابتدایی همچنین مقداری پارچ نیز به
دست آمده است. قدمت همه آنها هزاره پنجم قبل از میلاد را نشان می دهند.
»استل ها »
در بررسی شهر یئری چهار گروه استل پیدا شده که قدمت استلها از
قدمت محوطه بیشتر است.بزرگترین گروم استل در نزدیکی دروازه غربی دهکده
بالایی یافت شده که ۸۰ استل وجود داشت. بسیاری از این استلها در زمانهای
اخیر جا به جا شده اند. اندازه این استل ها ۱۷۲سانتیمتر ارتفاع۵۲ سانتیمتر
عرض۳۸ سانتیمتر ضخامت دارند. نمونه کوچکترها به خوبی ترش خوده اند که در
حدود ۱۰۰ سانتیمتر ارتفاع۳۵ سانتیمتر عرض۳۰ سانتیمتر ضخامت دارند. در شمال
شرقی استلهای دسته اول تعداد ۲۵ استل یافت شد که تمامی این استلها در دوران
باستان جا به جا شده اند که پیدا کردن مکان اصلی انها دشوار است این دسته
به صورت نامنظم تراش شده اند ابعاد آنها حدودا ۳۱۹ سانتیمتر ارتفاع، ۷۰
سانتیمتر عرض۳۰ سانتیمتر ضخامت دارند.
گروه سوم استلها در داخل حصارهای دهکده بالایی قرار داشتند که
تعدادشان کمتر از۲۰عدد است. جنس استلها از سنگهای آذرین یا آتشفشانی است که
در حاشیه تپه یافت می شود.
استلها بیشتر به صورت ردیفی و هر ردیف در مرحله واحد تراش خورده
اند.تمامی استلها به صورت برجسته تراش شده و میزان مهارت به کار رفته
متفاوت است. در تمامی آنها موی سر، قبضه شمشیر و غلاف به طور مشخص قابل
مشاهده است. موی سر در تمامی آنها وجود دارد و در اکثر موارد در قسمت
انتهایی به پنج دسته تقسیم می شود. امکان آن نیز هست که این خطوط در واقع
در حکم دستهای این استلها باشد. به طور معمول موها به موازات بینی تراشیده
شده است اما در برخی موارد این روند به هم خورده است. این موضوع دست بودن
این حطوط را تقویت می کند. بینی به صورت مجزا از پیشانی تراشیده شده و
تعداد معدودی هم دارای ریش هستند. اغلب استلها دارای چشمان گرد و کمربند
هستند که اغلب به صورت افقی که دارای طرحی عمودی مایل هستند. شمشیر از راست
به چپ در زیر کمر بندغلاف شده است. درمورد قدمت استلها گفته می شود که
قدمت آنها از ارک شهریئری بیشتر است. مردمان شرق این استلها را «بل بل»
میگویند
» اتاقک ها »
تعداد زیادی اتاقک قبر مانند با سنگ چینیهای مدور که این تیم
نتوانسته همه آنها را ثبت کند.این اتاقکها در سالهای اخیر به طورغیر مجازی
حفاری شده و به غارت رفته است.از این قبرها تعداد زیادی از سفالهای سیقلی
خاکستری به دست آمده که ظاهراً شباهت هایی با سفال های ماورای قفقاز دارند.
قدمت این قبرها سفالها پیش از تاریخ ؟ را نشان می دهند. باستان شناسی که
می خواهند این منطقه را مورد بررسی قرار دهد باید کاملاً به میتولوژی
(اسطوره شناسی) آشنا باشد در غیر این صورت نمی تواند کار موٌثری در این
منطقه پیش ببرد و تحقیقات بنیادی انجام دهد.
احتمالاً زمانی مردم این منطقه به آنیمیزم روی آورده اند باورهای
دینی که درآن به اشیای بی جان(گاهی نیز روح نیاکان) ارزش قائل شده و درپاره
ای ازکارهایشان از آنها کمک و یاری می خواستند. با گذر از قوشا تپه در
کنار راه ورودی از طرف روستای پیرازمیان به اتاقکهایی با دیوارهای مدون
سنگی کوچکی برمی خوریم. روی این اتاقک ها با سنگهای بزرگ پوشیده می شد،
درکوچکی جهت ورود و خروج وجود داشت.
نگامی که باران می بارید، زنان غیر بارور در این اتاقکها خوابیده و
باردار شدن را از باران طلب می کردند.( تورک های قدیم اعتقادشان براین بود
که آسمان نر، زمین ماده است زمانی که باران می بارد زمین و آسمان جفت گیری
می کردند. بعد از مدتی درختان و گیاهان شروع به روییدن می کنند( زمین می
زاید)و چنین شد که اولین انسان از خاک آفریده شد.«به همین خاطر تورک ها به
وطن آنا وطن می گویند » )این اتاقکها درزمانهای اخیر تماماً تخریب شده اند.
درساحل شمالی رودخانه قره سو بر روی صخره ای سنگی نقشهایی کنده
کاری شده که احتمالاً تصاویری از هال آروادی (آل آروادی) باشد که رابطه
مستقیمی با اسطوره های«اومای و آل آروادی» دارد. به احتمال زیاد نقشهای
اومای و آل آروادی با اتاقکها در ارتباط باشد. بر اساس باورهای تورکهای
باستان اومای پرنده خوشبختی است که از طرف خورشید می آید و برای زنان غیر
بارور کودک می آورد. در مقابل آل آروادی با موهای قرمز کودکان تازه به دنیا
آمده را می دزدد و چون آل آروادی از آهن می ترسد در کنار نوزاد پاره آهن
یا بیشتر زنجیر می گذارند. این کار هنوز هم در بیشتر جاها اجرا می شود.(
اومای بعد از هزاران سال با عنوان همای رحمت وارد ادبیات فارسی شد )
« تپه ها «
در منطقه مورد مطالعه بین دشت قره سو و تپه های ماهور ساوالان
تعدادی تپه باستانی یافت شد که تمامی این آثار برروی تپه های کوچکی ساخته
شده اند. برخی از این آثار با دیوارهای سنگی و برج ها و پشت بند محکمی حصار
بندی شده اند. سفال هایی از این تپه ها به دست آمده که قدمت برخی از این
تپه ها را عصرآهن و برخی دیگر را پیش از تاریخ ؟ نشان می دهد. تعدادی از
این تپه ها و قلعه ها جهت حفاظت از رودخانه قره سو ساخته شده است. این تیم
باستان شناس قدمت قطعی تپه های تدفیقی را نتوانسته تعیین کند…!
» تخریبات »
در بین سالهای۱۳۳۹-۱۳۲۹ تخریب بسیار گسترده تپه های تدفیقی نام
این منطقه را بر سر زبا نها اندخت. بررسی تیم چارلز برنی در سال ۱۳۵۷ مشخص
کرد که به رغم تخریب و غارت اکثر این تپه ها هنوز تپه های بکر و دست نخورده
به اندازه کافی باقی مانده وارزش بررسی وشناسایی را دارند. تخریب بزرگ
دیگری درسالهای ۱۳۸۵-۱۳۸۳درسه فصل ازحفاری که به سر پرستی علیرضا هژیری
نوبری انجام شد. چند محوطه بزرگ و سرپوشیده اتاق مانندی یافت شد که استلهای
کوچکی در دو ردیف سه نفری و در مقابل آنها یک استل بزرگ قرار داشت. که از
فرم ایستادن این استلها نام مکتب اوشاقلاری به آنها داده شده است. این
استلها بدون بررسی توسط بوردوزرهای این گروه علمی جا به جا شده و در گوشه
ای از منطقه انبارشده اند که بسیاری ازاین استلها شکسته و درحال از بین
رفتن هستند.این استلها در شرایط جوی نامناسب و تحت ناملایمات و بی مسئولیتی
مسئولان قرار دارند. مسئولان میراث فرهنگی اردبیل با نصب کوتاه مدت
داربستها و سایه بان فلزی برای نگهداری این آثار، تلاش و حفظ این منطقه را
در دستور کار خود قرار داده اند اما پس از مدت کوتاهی داربستها را جمع آوری
و در گوشه ای از منطقه روی هم انباشته اند. مدیر کل میراث فرهنگی استان
اردبیل اعلام کرد که داربستها جهت هوا خوری سنگها برداشته شده است. در سال
۱۳۸۷ شبکه خبر اعلام کرد که ۸۰درصد آثار تاریخی شهریئری براثر سرما از بین
رفته است.
* منابع
*charlz burni “meshkin shahr survey in iran”۱۹۷۹ m
یک نمونه سنگ نبشته خط اورخون که در آسیای میانه پیدا شده
کبوتر- پرنده – طاووس – پلیکان
نشانگراشیائ
زینتی بانوان است. با گفتن اینکه دفینه داخل کبوتر است ، آنرا نابود
نسازید. دوستان ، لطفا آگاهانه تر اقدام به کار نمایید.هیچ یک از علامتها
را تخریب نکنید ؛ چرا که داخل هیچ علامت و نشانه ای دفینه وجود ندارد.
کسانی که برخلاف این می گویند در صدد تحریف شما هستند. مسیر حرکت کبوتر در
حال پرواز را بررسی کن. اگر علامت صلیب(خاج) بود ، دفینه داخل غار می باشد
وبرای پیدا کردن غار باید دومین علامت صلیب را در همان نزدیکیها بیابید.
پشت دومین علامت صلیب ، راه ورودی غار است.
نظریه دوم: اردک
اگرعلامت
فلش(تیر) با اردک در کنارهم بوده و هر دو به یک جهت واحد اشاره (نگاه) کنند
، دفینه در همان مسیر است. اگر فلش و اردک روبروی هم باشند ، جهت مخالف
فلش را بررسی نمایید.اگر اردک سرش را به عقب برگردانده باشد ، محدوده پشت
اردک را بررسی کنید. احتمال دارد سنگ متفاوتی در کنار نهر آب باشد. اگر دو
نهر آب باشد ، در نقطقه تلاقی و اتصال آنها با یکدیگر ، سنگ و یا صخره ثابت
متفاوتی در بیرون یا داخل آب وجود دارد که آنرا کاملا بررسی کنید.
نظریه سوم:
درنماد
کبوتر- پرنده وعلامتهایی مانند مرغ و با توجه به ماهیت تخم گذاری آنها باید
در اطراف به دنبال شکل تخم مرغ سفید یا قرمز باشید. با عنایت به اینکه
هسته تخم مرغ زرد است ، تداعی کننده طلا می باشد.
نظریه چهارم:
اگر پرنده
شبیه لک لک باشد ، معمولا نشانه کسانی بود که وادار به مهاجرت اجباری شده
بودند. دفینه در حدود 5 متری است. با این حال ، برای رسیدن به هدف نهایی ،
اگر نشانه دیگری نباشد به دستگاه طلایاب نیاز دارید.
نظریه پنجم:
در اسطوره
شناسی یونان به آفرودیت(از خدایان اولمپ و الهه عشق، زیبایی و شور جنسی
بود) اشاره دارد. نماد سه روح ، هفت روح ، معصومیت و صلح است. علامت باید
بر روی تخته سنگ بزرگ باشد. همچنین به یاد داشته باشیم که آنها به دور از
مناطق مسکونی نیستند.
نظریه ششم:
این علامت
به علت قدمت دیرینه اش ، در فرهنگ و آیین مسیحیت به عنوان سنگ قبر استفاده
شده است. علاوه بر این ، در ساختارهای معماری و هنری نیز به چشم میخورد.
پرندگان حک شده بر روی صخره و سنگهای بزرگ باید به دقت بررسی شود.
نظریه هفتم: (طاووس)
نشانه های
چشم موجود در دم طاووس(هنگام باز شدن کاملا نمایان می شود) ، در علم باستان
شناسی نشانگر مقبره و آرامگاه بوده و نماد فنا ناپذیری و جاودانگی و
صورتگر تداوم حیات و زندگانی است. به طور کلی ، در نماد گرایی آیین مسیحیت
به کار گرفته شده است. احتمال دارد در ورودی مقبره انفرادی یا گورستان یافت
شود.
در
مورد طاووس این افسانه ها نیز گفته شده است: آرامگاه یک شاهزاده خانم
باکره است. جواهرات و اشیائ قیمتی (جهیزیه) در انبار زیر زمینی با خود
دارد. علاوه بر این در اساطیر یونان به هرا (الهه آسمانها ) اشاره دارد.
چشمان هرا به چشمان دم طاووس تشبیه شده است. و در اسطوره زئوس(پادشاه
خدایان یونان باستان) ، سنین جوانی 30-25 سالگی را تمثیل می کند. همچنین
نشانگر رهبانیت اوایل دوران مسیحیت ونماد کشیش اعظم بوده است. این نماد را
می توان در تزئینات قبر و دیواریافت.
پلیکان (مرغ سقا):
یکی از
نماد های مسیحیت بوده ومفهوم قربانی و احترام را می رساند. این نماد در
گورستان یافت شده و آرامگاه دیوان سالاران جوان را نشان می دهد. با توجه به
اینکه از این نماد به عنوان نشانه قدرت استفاده می شود ، ممکن است نزدیک
ساختمان مرکزی باشد.مانند تزیینات دیوار بناهای بزرگ.
در
یک حفاری تکه استخوانی پیدا می شود و باستان شناسان می گویند که این
استخوان ۵ هزار سال عمر دارد. یک بچه ماموت در آند کشف می شود و عمر آن را
بیش از ۲ هزار سال تخمین می زنند. اما دانشمندان چگونه می فهمند که یک شیء
یا اجساد و بقایای موجودات زنده متعلق به چه زمانی هستند؟!
تاریخ سنجی به وسیله کربن ۱۴ یک روش رایج و مطمئن برای تعیین قدمت بقایای
موجودات زنده است، با این شرط که حداکثر ۵۰ هزار سال عمر داشته باشند. این
روش فقط درخصوص اشیایی به کار می رود که یا خود زمانی زنده بوده اند مانند
استخوان، بقایای گیاهان و بقایای اجساد حیوانات و انسان ها و یا این که از
موجودات زنده ساخته شده اند. مانند لباسهای پنبه ای یا کتانی، وسایل چوبی و
غیره.
کربن ۱۴ چگونه ساخته می شود؟اشعه کیهانی هر روز و به مقدار زیاد به اتمسفر
زمین می رسد. برای مثال در هر ساعت نیم میلیون تابش کیهانی به هر فرد می
تابد. این اشعه کیهانی با اتمهای اتمسفر برخورد می کند و تابشهای ثانویه را
به صورت نوترون های پر انرژی به وجود می آورد. این نوترون های پرانرژی با
اتمهای نیتروژن برخورد می کنند. پس از برخورد نوترون با نیتروژن ۷
(۱۴پروتون و ۷نوترون) این اتمها به اتمهای کربن۶ (۱۴ پروتون ۸ نوترون) به
اضافه اتمهای هیدروژن (یک پروتون و یک نوترون) تبدیل می شوند. کربن ۱۴
رادیواکتیو است با نیمه عمری حدود ۵۷۰۰ سال. (نیمه عمر مدت زمانی است که
نصف اتمهای یک ماده رادیواکتیو به دلیل تابش، غیرفعال می شوند).
کربن ۱۴ در موجودات زندهاتمهای کربن ۱۴ که بر اثر تابش کیهانی به وجود آمده
اند، با اتمهای اکسیژن ترکیب شده و گاز دی اکسیدکربن می دهند. گیاهان، این
گاز را جذب کرده و بر اثر پدیده فتوسنتز کربن ۱۴ در فیبر گیاهان وارد می
شود. حیوانات و انسان ها این گیاهان را می خورند و کربن ۱۴وارد بدن آنها می
شود. نسبت کربن ۱۴ به کربن معمولی (کربن)۱۲ در هوا و بدن موجودات زنده در
تمام زمانها تقریباً ثابت بوده و هست. تقریباً در هر تریلیون اتم کربن یک
اتم، اتم کربن ۱۴است. کربن ۱۴ واپاشی می کند. ولی همیشه تا زمانی که موجود
زنده است، به دلیل تبادل با محیط بیرون اتمهای واپاشیده شده با اتمهای جدید
کربن ۱۴ جایگزین می شوند و این نسبت تقریباً ثابت می ماند.
● تعیین تاریخ یک فسیل
به محض این که یک موجود زنده می میرد، دریافت کربن آن از محیط قطع می شود.
نسبت کربن ۱۲ به کربن ۱۴ در لحظه مرگ موجود با مقدار استاندارد آن در بدن
بقیه موجودات زنده برابر است؛ ولی پس از مرگ کربن ۱۴ واپاشیده شده و با هیچ
کربن ۱۴ جدیدی جایگزین نمی شود. کربن ۱۴به تدریج و با سرعت بسیار کم، از
بین می رود؛ در حالی که مقدار کربن ۱۲ ثابت است. با به دست آوردن نسبت کربن
۱۲ به کربن ۱۴ در نمونه مورد بررسی و مقایسه آن با مقدار استاندارد این
نسبت در موجودات زنده می توان قرنی را که این موجود در آن می زیسته است، با
دقت بسیار خوبی محاسبه کرد. چون نیمه عمر کربن ۱۴، ۵۷۰۰ سال است تعیین عمر
اجسام با استفاده از کربن ۱۴ فقط در مواردی معتبر است که نمونه حداکثر
متعلق به ۶۰ هزار سال قبل باشد. پس از این مدت مقدار کربن ۱۴ بسیار ناچیز
می شود. البته قوانین کربن ۱۴ برای سایر ایزوتوپ ها هم معتبر است. مواد
دیگری هم وجود دارند که هم به صورت رادیواکتیو هم غیرفعال در طبیعت وجود
دارند و نسبت آنها هم مقدار ثابتی است. از طرفی نیمه عمر طولانی تری هم
دارند. مثلاً پتاسیم ماده ای است که دو ایزوتوپ فعال و غیرفعال آن در بدن
موجودات زنده به طور طبیعی یافت می شود. نیمه عمر پتاسیم ۴۰، ۱۰۳ میلیون
سال است. البته روش تاریخ سنجی رادیواکتیو در آینده قابل استفاده نیست.
تمام موجوداتی که بعد از ۱۹۴۰ مرده اند، به دلیل فعالیت های هسته ای بمبهای
اتمی، راکتورهای هسته ای و آزمایش های هسته ای در فضای باز دچار تغییرات
هسته ای شده اند و در آینده تشخیص درصد رادیواکتیویته طبیعی در این موجودات
از رادیواکتیویته حاصل از این فعالیت های هسته ای مشکل خواهد بود.
دوستان فلسفه ساروج کمی پیچیده است و ساروج به سه دسته تقسیم میشود:
1.سخت
2.نیمه سخت
3.نرم
هر کدام از این ها برای مصارف خاص خود به کاربرده می شدند عزیزان هر ساروجی نشانه گنج نیست در واقع ساروج همان سیمان امروزی بوده اما با فرمولی متفاوت
حلال ساروج
ساروج نوع نرم را میتون با جوهرنمک ازمایش کرد به طوری که تکه ای جدا شده از آن را داخل ظرف جوهرنمک ریخته اگر شروع به پوسیدن و جوشیدن کرد ساروج است که فقط در نوع نرم کاربرد دارد.
در ساروج نوع متوسط درجه سختی به دو برابر نوع نرم میرسد که در این ساروج برای شکستن آن از پتک و قلم به روش سنتی نیز میتوان استفاده کرد و برای نرم کردن آن در ضخامت 10سانتی متر میتوان از اسید سیتریک98درصد و اسید کلریدریک99درصد استفاده کرد.
دوستان زیادی در تشخیص ساروج مشکل داشتند لذا لازم دانستم این تصاویر را از ساروجها در سایت قرار بدهم تا کمی در تشخیص ساروجها بهتر عمل نمایند
مفرغ:
پس از مس مفرغ قدیمی ترین آلیاژ است. مفرغ ساده ساز دارد و نقش دار که بسته به حکومتها فلزات متفاوت میشود و قلم آنها فرق میکند مفرق بیشتر از کلیه فلزات مصرف می شد چون فلزی عادی بود و همه مردم می توانستند آن را خریداری کنند. چون هم ارزان بود و هم فراوان و به همین دلیل است که در اکثر قبرهای قدیمی فلز مفرغ فراوان یافت میشود.
3- نقره
که خود بر دو قسمت تقسیم میشود:
1- نقره ساده :
که از آن سکه و مجسمه های زیبا می ساختند که اکثرآ با عیار بالا از آن استفاده میکردند و اصطلاحآ به آن نقره پنبه ای می گفتند.
2- نقره طلاشور :
که از آن بیشتر ظروف و مجسمه می ساختند و به نقره چند خط طلا میزدند (عیار میکردند) که عمر نقره زیاد شود.
شما می دانید که نقره وقتی به مدت طولانی بماند به صورت خاک نقره میشود و
از بین میرود. نه اینکه ذات نقره از بین برود بلکه اکسید میشود و به صورت
خاک نقره باقی می ماند ولی نقره هائی که طلا شور میشدند بسیار سالمتر از
نقره خالص باقی می ماندند و به همین دلیل هست که کاهی اوقات در حفاری ها در
خمر ها فقط خاک نقره یافت میشود.
4- طلا
که به ذات خود نه تنها فلزی گرانبهاست که از استقامت بسیار بالائی برخوردار است و به هیچ عنوان از بین نمی رود.
همه می دانیم که وقتی فلزی به مدت طولانی در زیر خاک می ماند جرم خاک به روی آن می نشیند که در اصطلاح میگویند پاتین بسته است و کاملاً هم درست است ولی طلا به ذات خود پاک است و به همین دلیل هم هست که طلا وقتی به مدت طولانی در زیر خاک می ماند از خاک پاتین نمی بندد و اکثر کسانی که کار تقلبی میسازند در این قسمت کار مشکل دارند که نمیتوانند طلا را پاتین بندی کنند.
این را میگم که بدونید که پاتین طلا از خود طلا است که به صورت ذرات به روی کار مینشیند چون طلا همه چیز را از خود دور میکند بغیر از طلا.
5- هفت جوش :
در زمانهای قدیم اجناسی را که میخواستند محکم درست کنند که از بین نرود و
عمری طولانی داشته باشد ، هفت آلیاژ را با هم ترکیب میکردند که درجه ذوب آن
بسیار بالا بود که و از نظر سختی به تیتانیوم فعلی معروف میباشد و از
فلزات طلا ، نقره ، مس ، روی ، سرب ، آهن ، مسوار تشکیل می شد که قلم زدن
هفت جوش بسیار سخت و طاقت فرسا بود و هنر مندان بسیار ماهری میخواست تا
بتوانند این آلیاژ را بسازند و قلم بزنند. در مورد هفت جوش باید بگویم که
از تمام فلزات سنگین تر است و چون ساخت آن بسیار سخت بود آن را قالب هم می
ریختند.
6- سه جوش :
بعد از اینکه سختیهای هفت جوش نمایان شد و برای همه هنرمندان کار با آن
مشکل بود ، آلیاژ سه جوش درست شد که کار با آن بسیار راحت تر از هفت جوش
بود. این آلیاژ از ترکیب طلا ، نقره و مس ساخته میشود که قلم خوردن آن خیلی
راحت تر از هفت جوش بود ولی باز هم از فلزات دیگر محکمتر و سخت تر است و
یکی از دلائلی که نقره را طلا شور میکردند همین سختی آلیاژ هفت جوش و سه
جوش بود.
پس توضیحات کلی را دادیم فقط چند تا نکته ریز مانده که در زیر برایتان بازگو می نمایم:
فلز نقره طلا شور را اکثرآ هنرمندان برای خاندان دربار می ساختند.
(طلا کوب با طلا شور فرق میکنه و این دو تا با هم قاطی نشوند.)
بعضی از نقره ها را طلا کوب میکردند و بعضی از طلا ها را نقره کوب.
بعضی از مفرغ ها را طلا کوب میکردند.
بعضی از مفرغ ها را نقره کوب میکردند. که این نیز برای شکیل شدن کار بود و اکثرا هنرمندان این کار را برای درباریان انجام می دادند.
بغیر از این چهار عمل بالا ، عملی برای کوبیدن با فلزات دیگر انجام نمیشد.
2 زمان ساخت یا وقتی که از شروع تا اتمام یک اثر صرف می شود در ارزش آن مد نظر خواهد بود
3 تجربه ، مهارت و استادی سازنده
4 نایابی و کم یابی تکنیک و فنون بکار رفته در ساخت اثر
5 فرم و هندسه فضایی اثر
6 نقوش ، طرح ها و تزئینات بکار رفته که خود شامل سه بخش می شود.
الف: نوع طرح ونقش واصالت فرهنگی و تاریخی آن
ب: تکنیک و مهارت استفاده از نقوش وتزئینات
ج: میزان هماهنگی و ارتباط نقش و فرم
7 داشتن امضاء یا خط اثر و آن به این معنی است که از روی ویژگی خاص یک اثر و شخصیت آن شی بتوان به نام سازنده اش پی برد . مثال بهتر این است دو میناتور کاملا مشابه یکی توسط فردی ناشناس ترسیم شد ه و دومی به طور مثال توسط رضا عباسی و یا بهزاد
8 داشتن ویژگی های بارز فرهنگی هنری بومی یا منطقه ای و ملی
9 در نهایت دو یا چند عملکردی بودن (Multi-Function) که می تواند بر نحوه و میزان ارزش گذاری شی دستی اثر بگذارد . به طور مثال یک قالی یا گلیم زیبا علاوه بر عملکرد زیر انداز دارای عملکرد زیبایی نیز هست و در عین حال دارای ارزش اقتصادی فعال و غیر ثابت نیز می باشد و …
به هر صورت از دیدگاه باستان شناسی و مبادی علمی ، یک کاوشگر و کارشناس کاوش ، دست به مطالعه و بررسی اسناد و مدارک مختلف تاریخی و فرهنگی می زند تا قادر به شناسایی و تعیین محل دقیق دفن آثار ،اشیاء و ابنیه گردد . این عمل ، تنها با تسلط به تاریخ جغرافیای قومی وتاریخی ، ویژگی های اجتماعی و فرهنگی اقوام وهمینطور شناسایی آثار موجود ومعاصر برای پیگیری و ره یابی سابقه و پیشینه تاریخی آن است که محقق ر ا قاد ر به اکتشاف و مطالعه علمی خواهد نمود .اما علاوه بر آن برای تعیین دقیق قدمت و تاریخچه آثار بعد از اکتشاف باید به دنبال کشف حقایق و مجهولات فرهنگی نیز بود.
(واحدهای اندازه گیری طول)
چگونه اندازه / واحدهای اندازه گیری درازا پدید آمدند؟
دوستان در بعضی مواقع در پیدا کردن علایم یا در حفاری به مشکل بر میخورند و زود نا امید می شوند که این مشکل ناشی از اختلاف متراژهاست .عزیزان زیاد روی متراژ ها در پیدا کردن علایم و یا حفاری تکیه نکنید.ببینید خیلی ساده است واحدهای اندازه گیری در باستان از نظر نام در بین انسانها امپراطوری ها و قومها یکی بوده اما از نظر مقیاس اختلاف کمی با هم دارند که در بعضی مواقع جمع این اختلاف ها باعث اختلافات فاحشی می شود. بخش بزرگی از این اختلاف ها ناشی از استخوان بندی انسانها در دوره های مختلف است مثلا گز و یا عرش مربوط به اندازه گیری با دست و پاها هستند. مطمنا گذشتگان ما از نظر بدنی نسبت به انسانهای عصر حاضر قوی بنیه و قوی هیکل تر بوده اند.پس سعی کنید اگر متراژ شما مثلا یک زراع (بین 90 سانت تا یک 1 مترو 4 سانت) بود شما حد وسط آن که 97 سانت را در نظر بگیرید تا گمراه نشوید. در پایین مطلب بسیار جامعی در این رابطه در یکی از وبلاگ ها مشاهده کردم که برای عزیزان علاقه مند در اینجا قرار می دهم…
در زمان های خیلی دور، انسان از اندازه قسمت های مختلف بدنش برای اندازه گیری استفاده می کرد.
اندازه گیری با قدم
انسان از قدم هایش برای اندازه گیری مزرعه استفاده می کرد.
اندازه گیری با پا
برای اندازه گیری چیزهای کوچکتر هم از کف پاهایش استفاده می کرد. مانند اندازه گیری پوست خرس.
اندازه گیری با دست (اَرَج / ارش)
برای اندازه گیری چیزهای بزرگتر، از فاصله بین آرنج تا انگشتانش استفاده کرده و این اندازه را اَرَج یا ارَش نامید.
اندازه گیری با کف دست (وجب)
اما گاهی برای اندازه گیری بعضی چیزها یک اندازه / مقیاس به تنهایی کافی نبود؛ از این رو، انسان مجبور بود تا آنجا که می توانست با ارَج، و مقدار باقیمانده را با وَجَب اندازه گیری کند.
اندازه گیری با اندازه های ارَج و وجب
مانند اینکه وقتی می خواست یک تنه درخت را اندازه گیری کند، هم از ارَج و هم از وجَب استفاده می کرد.
اندازه گیری با اندازه چهار انگشت
بعضی چیزها از یک وجب هم کوچکتر بودند. انسان برای اندازه گیری آنها از چهار انگشت استفاده می کرد.
برای اندازه گیری چیزهایی حتی از این هم کوچکتر، از اندازه عرض انگشتانش استفاده کرد و آن را انگشت نام نهاد.
در ایران، واحد کوچکی به نام بند انگشت هم به کار می رفته است.
چگونه واحدهای اندازه گیری یکسان درازا به وجود آمدند؟
انسان برای انجام کارهای بازرگانی و هر گونه مبادله نیز با اندازه قسمت های مختلف بدنش چیزها را اندازه گیری می کرد.
این امر باعث می شد که اندازه ها، گاهی کم و گاهی زیاد، و بطور کلی در هر هر بار اندازه گیری، اندازه های متفاوتی به دست می آمد.
مانند اینکه کسی می خواست پوست خرسی بخرد که درازایش 6 پا باشد.
اما از آنجا که قد انسان ها متفاوت بود، اندازه پاهایشان هم با هم فرق داشت و همه به یک اندازه نبود،
درازی ۶ پا می توانست به اندازه نمای بالا، یا به اندازه نمای زیر باشد.
بنابراین انسان ها به اندازه / واحدهای یکسان و ثابت نیاز داشتند که امروز واحد یا مقیاس استاندارد / اندازه معیار نامیده می شود.
توپ سنگ:
اکثر حفاران در کنار قلعه ها این نماد را پیدا میکنند و سریع اقدام به شکستن این آثار میکنند البته به این عنوان که شاید داخل آن دفینه ای باشد ولی به همین راحتی که فکر میکنند نیست این آثار حالت های مختلف داردو نمیشود گفت حتما برای دفینه کارگذاری شده مگر در شرایطی خاص در صورتی که طبق عکس این علائم روی سنگ حجاری شده باشند معنی دفینه نیست و فقط هنر خود را به نمایش گذاشته اند و نماد قدرت و جنگ آوری در گذشته بوده است . ولی اگر سنگ به همان صورت گرد و روی آن سوراخی به صورت گرد و به اندازه یک بند و حتی بزرگرتر به صورت گرد و به قطر 10 سانت بود و در طرفی دیگر جای پنجه دست داشت در این صورت میتوان گفت برای دفینه طراحی و کارگذاری شده اگر سوراخ به صورت چندتایی و حتی تکی بود مقداری اشیاء قیمتی داخل آن نهفته است ولی اگر سوراخ همراه با جای پنجه آدم بود قضیه به طور کل فرق میکند و اینبار دفینه در زیر سنگ وجود دارد و جای پنجه به این منظور است که یعنی باید سنگ را با دست جابجا کنید . که در این صورت دفینه یا به طور مستقیم زیر سنگ است و یا تونلی در زیر سنگ باز میشود که به قلعه نزدیک آن راه دارد که دفینه در زیر قلعه وجود دارد .
سنگ گهواره:
نشانی دیگر در دفینه یابی خیلی ساده و مختصر . این سنگ در بالای تپه ها بیشتر دیده شده و ساختار این سنگ یا با سنگ مخلوط است یا ساروج . اگر جنس سنگ مخلوط بود دفینه در زیر آن در عمق یک الی سه متری مدفون است ولی اگر ساروج بود دفینه در داخل آن مهرو موم شده سنگ را بشکافید و مال را بردارید .
در کهنترین شکل تدفین ، جنازه را در حالت جنینی دفن میکردند پیشینهی کهنترین گورهایی که تاکنون یافت شده است، به پنجاه هزار سال پیش از میلاد مسیح میرسد. در کهنترین شکل تدفین ، در عصر پیشاسنگی جنازه را مانند جنین در شکم مادر به پهلو در یک گور سنگی میخواباندند.
تدفین به شکل جنین از یک سو این توهم را ایجاد میکرد که جنازه به خواب فرورفته است و از سوی دیگر از امید به بیداری و تولدی دیگر پس از رستاخیز نشان داشت. اجداد ما در آن دوران بسیار دور جنازهی مردگان را طنابپیچ میکردند. احتمالاً به این دلیل که میترسیدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بیایند.
مراسم تدفین در فرهنگهای کهن که پیشینهشان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد بسیار اهمیت داشت. گورهایی عظیم به طول دوازده متر که با تختهسنگ بنا میکردند از اهمیت تدفین در این فرهنگها نشان دارد.
در این گورها یکصد جنازه جا میگرفت و روی آن را با خاک میپوشاندند. چنین گورهای عظیمی به بناهای باشکوه شباهت داشت و ساختن آنها وقت و هزینهی زیادی میطلبید. درسدههای میانه، پیش از آغاز دوران روشنگری که همه چیز با افسانه درآمیخته بود، برخی اروپائیان، از جمله آلمانیها اعتقاد داشتند که این گورها راغولها برای خودشان ساختهاند.
در یونان قدیم مردگان را در تابوتی از سنگ آهک قرار میدادند و این تابوت سنگی را سارکوفاگوس یا «گوشتخوار» میخواندند. واژهی تابوت در برخی زبانها مانند آلمانی و فرانسه را بعدها از همین واژهی سارکوفاگ استخراج کردند.
در قرون وسطی گمان میبردند که روح انسان در قلب او جای دارد. از این رو برخی پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصیت میکردند که قلبشان را جداگانه دفن کنند. ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیریاند که قلب آنان
جداگانه دفن شده است.
در کنعان و ایران ، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند در کنعان و در ایران، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند. در نقش رستم، در سینهی کوه مقبرههای عظیمی از دوران هخامنشی و ساسانی به
یادگار مانده است.
داریوش کبیر، اردشیر، داریوش دوم و خشایارشا را در دل کوه دفن کردهاند.پس از تصلیب مسیح ، جنازهی او روی زمین مانده بود. روایت است که ژوزفِ آریماتئا، از یاران مسیح، گور خود را که در غاری قرار داشت به مسیح بخشید و جنازهی او را در آن غار نهادند. مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح، سه روز بعد زنده شد و از این غار به آسمان عروج کرد. این واقعه که در کتاب مقدس آمده است به روایتِ عید پاک شهرت دارد و منشأ مهمترین عید مسیحیست.
حوالی ستودانها، هزاران کلاغ و مراغ لاشهخوار در پرواز بودند مردگان را فقط در خاک یا در دل کوهها دفن نمیکردند. در فرهنگ ایرانی – زرتشتی تدفین در هوا مرسوم بود. در این آئین زمین و آتش تبرکی دارد و روح که از بدن انسان بیرون رفت پیکر مرده بسیار پلید و ناپاک است و هر چیز را آلوده میکند. به همین جهت مرده را نباید به خاک یا به آتش سپرد.
زرتشتیان از زمان ساسانیان هر جا که بودند دخمههایی میساختند و مرده را به آنجا
میبردند و در هوای آزاد، کنار دیواری مینهادند تا مرغان شکاری و حیوانات
درنده آنها را بدرند و متلاشی کنند و وقتی که فقط استخوانی از مرده باقی
میماند، استخوان او را برمیداشتند و در محوطهی کوچکی میگذاشتند و به آن
«ستودان» میگفتند که به روایت استاد فقید، سعید نفیسی مخفف کلمهی
استخواندان است.
استاد نفیسی در خاطرات دوران جوانیاش از برخی اعتقادات خاص زرتشتیان یاد
میکند. اگر کلاغ یا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان میکردند
مرده آمرزیدهتر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا میشد، باز هم مرده
آمرزیدهتر بود. اگر مرده را کنار دیوار دخمهای میایستاندند و تعادل خود
را از دست میداد و برای مثال به پشت میافتاد، آمرزیدهتر بود تا این که
به رو افتاده باشد.
اگر روی پای خود میافتاد یا به حال نشستن درمیآمد، گمان میکردند روح او
معذب است. بدتر از همه مردهای بود که سرش از تنش جدا میشد. بدیهیست که
حوالی این دخمهها همیشه هزاران کلاغ و مرغان لاشخوار در پرواز بودند.
در آمریکای شمالی، در فلوریدا قبیلهی سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در
تنهی پوک درختان میگذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخی قبایل سرخپوست
هنگام کوچ از جایی به جایی دیگر مردگانشان را روی زمین میگذاشتند و به
کوچ خود ادامه میدادند.
پیش میآمد که سالخوردگان این قبایل، وقتی هنگام مرگشان فرامیرسید، از قبیله
جدا میشدند و به کوه میزدند و در آرامش و در انزوا میمردند. جنازهی
آنان در همان محل میماند تا به تدریج تجزیه شود و از بین برود.
تدفین در آب در تبت، هرگاه زنان باردار و جذامیان میمردند، جنازهی آنان را به رود
میسپردند. وایکینگها نعش مردگانشان را سوار قایق کوچکی میکردند و به آب
میسپردند. در آلمان اخیراً تدفین در آب مرسوم شده است. در این نوع تدفین
جنازه را ابتدا میسوزانند و سپس خاکستر آن را در ظرفی قرار میدهند که در
آب حل میشود. ظرف را به آب میسپارند.
هندوها و ژرمنها، مردههایشان را میسوزاندند در هندوستان، سوزاندن مردهها مرسومترین شکل تدفین است. هزار و پانصد سال
پیش از میلاد مسیح ژرمنها مرده را میسوزاندند و خاکستر آن را به همراه
اشیای زینتی که از مرده به جای مانده بود، در یک ظرف گلی ساده جمع
میکردند. در میان هندوها رسم است که وقتی کسی میمیرد، اگر دارای فرزند است، پسر ارشد
میبایست آتش را بیفروزد. هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوزندان جسم
او آزاد میشود.
در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاکستر مرده و برخی حیوانات خانگی را در ظرفی مینهند و این ظرف را به خاک میسپارند. در همهی فرهنگها، تدفین با مذهب درآمیخته است
مراسم تدفین از یک سویهی تسلیدهنده برای بازماندگان برخوردار است. در زمان
رومیها وقتی مردهای در آتش میسوخت، بازماندگان از دیدن دودی که از
جنازه برمیخاست تصور میکردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان
میرود و با این فکر خود را تسلی میدادند در حالیکه بعدها با آمدن مسیحیت
و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بیاحترامی به جسم انسان بود.
بهتر بود که جسم انسان را در کفن بپیچانند یا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخیز فرارسد و معاد اتفاق بیفتد. به همین جهت پس از فراگیر شدن مسیحیت در اروپا، سوزاندن جنازهها که تا پیش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همین شکل پس از غلبهی مسلمانان بر ایرانیان نهادن جنازهها در دخمهها منسوخ شد.
در قرون وسطی تنها زنانی را که به جادوگری متهم میشدند، پس از محاکمه در
محاکم تفتیش عقاید با آتش میسوزاندند. دلیل میآوردند که با این تمهید روح
شیطانی و پلید جادوگران همراه با جسمشان برای همیشه نابود شود.
با توجه به دگرگونی باورها و آئینهای تدفین در تاریخ اجتماعات میتوانیم
بگوییم که در همهی فرهنگها تدفین با مذهب درآمیخته و به همین جهت با
تغییر مذهب، آیین تدفین نیز دگرگون میشده است.
تدفین در زمانهی ما مسلمانان و یهودیان با سوزاندن مرده مخالفاند. در اسلام و یهودیت میبایست مرده را حتماً در خاک دفن کرد. در یهودیت هر گور، تنها به یک جنازه اختصاص دارد.
اما در ایران با افزایش جمعیت، به تدریج از اوایل دههی پنجاه خورشیدی گورهای دو و سه طبقه به وجود آمد. پیش میآید که اعضای یک خانواده را در یک گور سه طبقه قرار دهند. سنگی به نام سنگ لحد هر یک از این طبقات را از هم جدا میکند و به هر مرده یک سنگ قبر مجزا تعلق میگیرد.
در اسلام و یهودیت، نبش قبر جایز نیست و اصولاً شایسته نیست که آرامش مردگانبه هم بخورد. گورستان در این مفهوم یک خانهی ابدی و از برخی لحاظ پندآموزاست.
گورستان اهل تسنن، ساده است و پیش میآید که گورها بینام و نشان باشند و تنها سنگی ساده بر آن بنهند. در مراکش سنگ قبر را به اندازهی قامت مرده میتراشند و جز این هیچ نام و نشانی از مردگان باقی نمیگذارند.
اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی ، آرامگاه و سنگ قبر اهمیت دارد، چنانکه بسیاری از آرامگاهها از نظر معماری و بسیاری از سنگ قبرها از نظر خوشنویسی، شاهکارهایی به شمار میآیند.
پس از دوران روشنگری در غرب، سوزاندن جنازهها از نو مرسوم شد. کلیسای
کاتولیک تا سالها با این نوع تدفین مخالف بود. با این حال در سال
۱۹۶۹ به دلیل کمبود جا ، کلیسا مجبور شد با سوزاندن جنازه موافقت کند.
سوزاندن جنازه و دفن خاکستر آن ، به مراتب ارزانتر از تهیهی تابوت و اجارهی یک گور به مدت پنج تا سی سال است. به همین جهت بسیاری از اشخاص در غرب وصیت میکنند که بعد از مرگ جنازهی آنان را بسوزانند.
در ایتالیا و در هلند، مرده را الزاماً نمیبایست در گورستان دفن کرد. اما در بسباری از کشورها مانند ایران، آلمان و فرانسه، مرده باید حتماً در گورستان دفن شود و برای این کار، بازماندگان به جواز دفن نیاز دارند.
در آلمان تا سال ۲۰۰۳ مرده را حتماً میبایست در تابوت بگذارند و دفن کنند. اما در سال ۲۰۰۳ این قانون را برداشتند و اکنون مسلمانان میتوانند مشروط بر موافقت سازمان گورستان، مردههایشان را در کفن بپیچانند و به خاک بسپرند.